نقد فیلم داش آکل

«داش آکل» آخرین ساخته محمد عرب اقتباسی آزاد از داستان ارزشمند صادق هدایت است. داش آکل قبل از انقلاب نیز مورد اقتباس قرار گرفته و مسعود کیمیایی اثری به شدت جذاب و صد البته وفادار از قصه هدایت ساخته است؛ فیلم کیمیایی به اندازه ای خوب و کامل است که دوباره رفتن سراغ این قصه را سخت کرده و شجاعت زیادی را طلب می کند که البته بارِ این شجاعت محمد عرب به شیوه خود به دوش کشیده است.

عرب بر خلاف کیمیایی، به داستان پایبند نبوده و قصه را به قلم منصور براهیمی از نو نوشته است. منصور براهیمی، از اهالی شناخته شده تئاتر و دانش آموخته ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای دراماتیک تهران، دست به ریسک بزرگی زده و تغییراتی در داش آکل داده که پذیرشش را برای مخاطبی که داستان را هزار باره خوانده و با فیلم کیمیایی اخت گرفته، دشوار نموده است.

 

داش آکل، حکایت قداره بندی در زمان قاجار است که توبه کرده و به همراه طوطی اش در زندگی می کند. یکی از اهالی شیراز که به درستیِ داش آکل ایمان دارد، وصیت کرده پس از مرگش، آکل تا به ثمر رسیدن فرزندانش، امورات زندگی او را بر عهده بگیرد. در این بین داش آکل عاشق دخترِ مرد می شود و عشق مرجان او را به شراب خواری می اندازد. داش آکل که سالها از مرجان بزرگتر است به خود اجازه نمی دهد از او خواستگاری کند، پس مرجان را به مردی جوان می سپارد. شب عروسی دختر، آکل با رقیب دیرینه اش، کاکا رستم، رو به رو شده و هر دو در نبردی هلاک می شوند. پس از مرگ داش آکل، طوطی او که سنگ صبور و راز دار آکل بوده به مرجان سپرده می شود و طوطی راز عشق داش آکل را برای مرجان فاش می کند.

این خلاصه ای از داستان داش آکل و فیلم کیمیایی است. داستانی کامل، جذاب و تاثیر گذار که مخاطب را قدم به قدم با خود همراه می کند. اما براهیمی در فیلمنامه خود مرجان را از پستوی خانه بیرون می کشد، به او نقش پر رنگ تری داده و جسورترش می کند، آن قدر که توی روی داش آکل ایستاده و حرف جوانمردی و عشق می زند و خود را چنان مشتاق ازدواج با آکل نشان می دهد که پذیرفته نشدنش از سوی آکل، خشمگینش می کند.

عشق مرجان این بار بر عشق آکل پیشی می گیرد و پنهانی بودن و خالص بودن عشق آکلِ قصه هدایت را از بین می برد. آکلِ قصه هدایت شرم دارد با دختری کوچکتر از خود ازدواج کند و این کار را خیانت در امانت می بیند، اما آکلِ عرب، دلیلی قانع کننده ای برای رد کردن عشق مرجانی که چنان پرسوز از او تقاضای زندگی دارد، ندارد به جز عاشق سینه چاک مرجان که از قضا شاگرد آکل نیز هست. پر رنگ شدن مرجان و جسارتی که براهیمی و عرب به او بخشیده اند، مرجان را از قامت یک دختر قاجاری خارج کرده و به دختران دهه هفتاد و چه بسا هشتاد ایران نزدیک کرده است.

داش آکل که سالها از مرجان بزرگتر است به خود اجازه نمی دهد از او خواستگاری کند، پس مرجان را به مردی جوان می سپارد…

در سوی دیگر، به هر دلیلی، براهیمی طوطی و سنگ صبور آکل را از قصه حذف کرده و هیچ جایگزینی برایش قرار نداده است؛ طوطی ای که خود شخصیت داشته و حاوی خبر عشق برای مرجان است، طوطی ای که تنهایی آکل را به خوبی نشان می دهد و او را عمیق تر می سازد. در قصه براهیمی کاکارستم هم عاشق سینه چاک مرجان شده، اما وقتی حرف عشق آکل به زبان ها می افتد با مردانگی ای که در شخصیت کاکا نیست، خودش را کنار می کشد و به آکل بیان می دارد که این کار را به او خاطر او کرده است.

 

براهیمی تغییرات زیادی در داستان بی نقص صادق هدایت داده است که تبدیل کردن داش آکل به «مش آکل» را می توان جزئی قلمداد کرد؛ اما اینکه این تغییرات و خاص تر کردن داش آکل و فاصله گرفتنش از فیلم کیمیایی آیا کمکی به قصه کرده است یا نه جای بحث دارد؛ تغییرات فیلمنامه تنها مخاطب آگاه را که قطعا به عشق دیدن داش آکل به سینما آمده است با هر شخصیت و قصه ای غیر از آن مواجه کرده و دلسردش می کند.

محمد عرب فیلمنامه را با این تغییرات جلوی دوربین برده و در راستای فاصله گرفتنش از فیلم کیمیایی دست به انتخاب های عجیبی برای شخصیت هایش زده است. انتخاب مهران غفوریان که دیدنش روی پرده بینده را یاد جوک و خنده می اندازد در نقش کاکا رستم، انتخاب محسن افشانی و نیما شاهرخ شاهی در نقش شاگردهای آکل و علی صادقی در نقش برادر مرجان، امکان تبدیل شدن این فیلم به کمدی را بسیار بالا برده و چه بسا در صحنه هایی اتفاق افتاده است. حسین یاری تمام تلاشش را برای داش آکل بودن می کند و باید پذیرفت که آکل بودن به او می آید، خصوصا با خاطره ای که از نقش آفرینی او در سریال شب دهم در ذهنمان مانده است؛ اما شخصیت آکلی که تعریف شده ی این فیلمنامه است باز هم داش آکل کاملی با وجود خوب بودن یاری نیست.

داش آکلِ فیلم عرب از یک جوانمرد قداره بند و مسئول تبدیل به یک شخصیت تماما سفید می شود. داش آکلِ داستان هدایت، انسان است، انسانی که عاشق می شود، شراب می نوشد، با زن می رقصد، کاکا رستم را در قهوه خانه سکه یک پول می کند، مردی که هم روی سیاه دارد و هم سفید و کاملا همذات پنداری مخاطب را بر می انگیزد؛ اما داش آکلِ عرب مخاطب را پس می زند؛ او تماما خوب و کامل است، خوبِ مطلق! و همین خوب بودنش او را به فرشته بودن نزدیک می کند تا انسان بودن و باعث فاصله گرفتن مخاطب از آکل می شود.

داش آکل نام سنگینی در ادبیات ایران است و خود به تنهایی بخشی از بار ادبیات داستانی را به دوش می کشد که ساخته شدن فیلمش توسط کیمیایی، این وزنه را به دنیای سینما نیز کشانده است؛ حال دوباره سراغ این وزنه ادبیات رفتن با تاریخچه سینمایی خوش نامش، کاری بس خطرناک و ریسک پذیر است؛ وقتی کارگردان روی یونیک بودن فیلمش تاکید دارد، باید مطمئن باشد داش آکل قرار است بهتر ساخته شود تا مخاطب درکش کند نه اینکه المان هایی که در ذهن مخاطب وجود داشته به یکباره از ذهنش بیرون کشیده شذه و داستانی تحویلش داده شود که نام داش آکل را به دوش می کشد اما داش آکل نیست و می تواند با این همه تغییری که کرده، فیلم دیگری باشد و نام عاریه ای داش آکل را پس بدهد.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران