جشن مرگ (نقدی بر نمایش دلفینها)
نماش دلفین ها با بازی گلناز مرادی، صفورا مناف زاده، مرسده افشار و عباس علیرضا و به نویسندگی و کارگردانی محمد خداوردی به روی صحنه تماشاخانه باران رفته و از ۱۵ مهر ماه تا چهارم آبان ماه ۱۳۹۷ اجرا می شود.
محمد خداوردی که لیسانس نمایش با گرایش طراحی صحنه از دانشگاه آزاد دارد و دستیار کارگردان، بازیگر و طراح صحنه بوده و در زمینه اجرا و تصویر دارای تجربه است؛ این بار با کاری متفاوت در عرصه تئاتر ظاهر شده است. در خلاصه داستان نمایش چنین آمده که: «سه خواهر آخرین جشن زندگی شان را ترتیب داده اند. می گویند و می خندند و خاطرات گذشته را مرور می کنند»، جشنی که در همان لحظات آغازین نمایش، با فوت کردن شمع توسط خواهرها آغاز می شود؛ «جشن مرگ»
خواهرهای نمایش تصمیم به خودکشی گرفته اند، خودکشی دسته جمعی؛ آنها که حالا سن و سال شان بالا رفته و تاکنون ازدواج نکرده اند، پدر و مادرشان فوت کرده و دایی نامهربان سرپرستی شان را به عهده دارد، تصمیم گرفته اند خود را از زندگی نامهربانی که برایشان تدارک دیده شده حذف کنند، کاری که قبلا هم کرده اما با موفقیت به اتمام نرسانده اند، آنها دفعه قبل نیز مرگ ساده با گاز را برگزیده بودند و با درآوردن لوله بخاری و بستن درزهای در و پنجره این کار را عملی کرده اند؛ که به علت سهل انگاری خواهر کوچکتر موفق نشده بودند، اما این بار هر سه تمام اصول مرگ را رعایت می کنند.
نمایش داستانی عجیب، جالب و باورکردنی دارد، داستانی که با توجه به جامعه ای که امروز در آن زندگی می کنیم وجودش ضروری احساس می شود. جامعه ای با جمعیت مجرد بسیار که بخش زیادی از آنها را دخترانی تشکیل می دهند که از سن ازدواج شان گذشته، از زندگی خانوادگی دور مانده اند و همچون خواهرهای نمایش از نیش و کنایه های دیگران در امان نیستند. دیالوگ های خواهران نمایش و نحوه بیان شان باورپذیر است و چنان مرگ را ساده و دوست داشتنی نشان می دهند که باور می کنیم برای مردن می توان جشن گرفت. آنها که در زندگی با توهین ها و تحقیرهای زیادی رو به رو شده اند، مرگ را راه نجات از این دنیای دوست نداشتنی میدانند، راهی که ما نیز بعد از شنیدن حرف هایشان به آنها حق می دهیم. حق می دهیم وقتی زن همسایه با زشتی تمام سن دخترها را به رویشان می آورد و قصد دارد پسر چلمن اش را با افتخار به شوهری یکی از آنها در بیاورد، حق می دهیم وقتی پیرمردی خواستار ازدواج با خواهر اول می شود و چون اولی نشد دومی و اگر دومی نشد خواهر سوم را بر می گزیند؛ چراکه حیف می داند گل و شیرینی که برای خواستگاری آورده بی استفاده بماند.
نمایش به دو نیمه تقسیم می شود؛ نیمه اول دنیای واقعی و باورپذیری است که دخترها سوروسات جشن مرگ را برپا می کنند، لباس پوشیده، آرایش کرده و به خواب می روند. نیمه دوم دنیای سورئال پس از مرگ است که با حضور تنها مرد قصه و دیالوگ هایی که ربطی بین آنها و قصه اصلی پیدا نمی شود گنگ می ماند و کاش نمایش دلفین ها دربند زمان نمی بود و قصه را همان وقت مردن خواهرها تمام کرده و اجازه می داد تماشاگر با دنیای واقعی که از قضا قابل لمس هم تصویر شده، سالن را ترک کند، نه با دنیای که هنوز هیچ شناختی از آن نداریم و کارگردان هم نتوانسته آن را به ما بشناساند و همچون ذهیت ما از دنیای پس از مرگ گنگ باقی می ماند.
طراحی صحنه نمایش بسیار ساده است اما تمام نیازهای نمایش را برطرف می کند، در طراحی صحنه هر آنچه باید وجود داشته باشد هست، از بخاری که قرار است لوله اش دربیاید تا پنجره ای که دخترها از طریق آن همسایه ها را دید می زنند. تم خاکستری پاشیده شده روی صحنه ما را به فضای زندگی دخترها بسیار نزدیک می کند. تمام وسائل این خانه خاکستری است، از درب ورودی گرفته تا آینه ای که دخترها خود را در آن آرایش می کنند و حتی لباس خواهرها نیز با رنگ اصلی خاکستری، خاکستری بودن این زندگی را به خوبی نشان می دهد.
بازی ها نیز قابل قبول است و در انتخاب بازیگران هوشمندی کارگردان دیده می شود؛ دخترها از لحاظ ظاهری به هم شبیه اند و می شود سه خواهر نه چندان قد بلند و کمی چاق را در صحنه دید که صمیمانه با هم ارتباط دارند؛ اما هر کدام شخصیت مستقلی داشته و از نوع دیالوگ هایشان می شود پی به رفتار و منش شان برد. بازی ها ساده و روان است و بازیگران توانسته اند شخصیت هایی را که برایشان تعریف شده به خوبی مخاطب بشناسانند.
خداوردی توانسته نمایشی ساده اما متفاوت و مورد نیاز جامعه را به صحنه بیاورد و این بار دست روی دغدغه روز جامعه گذاشته است، معزلی که بسیار به آن اشاره می شود اما راه حلی برایش نیست. دختران و حتی پسرانی که از سن جوانی عبور کرده و قرار است بحران میانسالی را تنها و با تکیه به خود طی کنند، کسانی که دیگر از داشتن ازدواجی موفق، داشتن همسر و زندگی خانوادگی و فرزند ناامید شده، طعنه ها به ستوه شان آورده و مرگ را نجات دهنده یافته اند. نمایشی ساده که شاید اگر با مرگ خواهرها تمام می شد، برای مدتی طولانی، هاله ای از جشن مرگ را در ذهن تماشاگر باقی می گذاشت، نمایشی که با توجه به ساعت نامناسب اجرا (۵ عصر) امید است که مورد توجه اهالی تئاتر قرار بگیرد و شاید بتواند با اصلاحاتی در آینده، دلچسب تر با مرگ و ذهنیت تماشاگر بازی کند و دلفین هایی را یادمان بیاورد که دسته جمعی خودکشی می کنند، دلفین هایی که در محیط اطراف مان نیز به خوبی دیده می شوند، دلفین هایی که هنوز تصمیم نگرفته اند.
پاسخ دهید