«لائورا» به همراه دختر نوجوانش «ایرِنه» و پسر خردسالش از آرژانتین به روستای پدری اش در اسپانیا بازگشته تا در مراسم ازدواج خواهرش شرکت کند. این شروع داستان جدید «اصغر فرهادی» است.

«اصغر فرهادی» که نامی شناخته شده و جهانی در دنیای سینما است، پس از فیلم های موفقی که در ایران ساخت از جمله «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده»، برای دومین بار دست به ساخت فیلمی در خارج از ایران زده است. او پیش تر فیلم «گذشته» را با همکاری و تهیه کنندگی کمپانی «ممنتو فیلمز» در فرانسه ساخته بود. فیلمی که توانست جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره فیلم کن به دست آورد. حال فرهادی برای ساختن فیلم جدید خود سراغ جامعه اسپانیا رفته است. او روستایی کم جمعیت را در دل اسپانیا انتخاب کرده و داستانش را در آن روایت می کند. در فیلم جدید او «پنه لوپه کروز»، «خاویر باردم» و «ریکاردو دارین»، «باربارا لنی»، «کارلا کامپارا»، «ادوارد فرناندس»، «الویرا مینگس»، «سارا سالامو»، «روژه کاساماژور» و «اینما کوئستا» نقش آفرینی می کنند. حضور همین هنرمندان بزرگ در کنار کارگردانی که تا به حال دو اُسکار را در کارنامه اش دارد، دلیلی برای دیدن فیلم جدید فرهادی است.

فرهادی با انتخاب بستری غیر از ایران برای ساختن فیلمش، ذهن بیننده را به سمت و سوی داستانی می برد که امکان روایتش در ایران وجود ندارد. او در ساخته ی پیشین خود (فروشنده) نقبی کوتاه به موضوع تجاوز زده بود که بسیار مورد انتقاد واقع شده که تابو ها را زیر پا گذاشته است؛ موضوعی واقعی در مرکز جامعه ایرانی یعنی در تهران. وقتی فضای کشور بیش از حد برای بیان مسائل بسته باشد، حرف نزدن راهکار نیست و فرهادی با انتقال درست داستان خود به خارج از ایران حرفی را می زند که در ایران تابو محسوب می شود. داستانِ «همه می دانند» داستانی اسپانیایی است و برای آن بستر قابل درک است و فرهادی به درستی مکان روایت اتفاقات را جایی غیر از ایران در نظر گرفته است.
لائورا به روستای پدری اش بر می گردد و مورد استقبال اهالی خانواده و دوستان از جمله «پاکو» قرار می گیرد. از حرف هایی که دیگران می زنند مشخص می شود که لائورا زندگی خوبی در آرژانتین دارد و همسرش مردی ثروتمند است. او لحظات شادی را در کنار خانواده می گذراند و همه چیز خوب است. ایرِنه با یکی از پسران روستا موتور سواری می کند و رفتاری پر از شرارت دارد که به مادرش شبیه نیست. پسر برای ایرِنه چهره از رازی بر می دارد که همه ی روستا می دانند؛ اینکه لائورا و پاکو زمانی عاشق هم بوده اند تا اینکه لائورا ازدواج کرده و به آرژانتین می رود.

مراسم عروسی برگزار می شود. همه چیز خوب و شاد است. رقص و پای کوبی ادامه دارد. ایرِنه که کمی سرگیجه دارد به اتاق می رود تا استراحت کند. برق قطع می شود و مراسم زیرِ نور شمع ادامه می یابد. لائورا به اتاق می رود تا به ایرِنه سر بزند که متوجه می شود او در اتاقش نیست. کمی بعدتر پیامک تهدید آمیزی به او می رسد که در ازای پرداخت پول، دخترک به خانواده اش باز گردانده خواهد شد.
داستان تغییر مسیر می دهد و از قصه ای شاد و مفرح به سوی واقعه ای تلخ رانده می شود. همانند اتفاقی که در فیلم «درباره الی» افتاد. در آنجا نیز همه چیز به خوبی جریان داشت تا زمانیکه الی گُم شد. این جا نیز همه چیز به خوبی جریان دارد تا زمانیکه ایرِنه دزدیده می شود. گویی با پنهان شدن یک نفر است که داستان جلو می رود و شخصیت ها خود واقعی شان را نشان می دهند.

حال لائورا باید پول آزادی دخترک را فراهم کند و تازه می فهمیم که او نیز خودش را زیر نقاب خوشبختی پنهان کرده است. شوهرِ لائورا مدت هاست ورشکست شده و برای مصاحبه کاری در آرژانتین مانده است و این یعنی پولی در بساط نیست. کشمکش ها برای فراهم کردن پول ادامه می یابد و نگاه ها به سوی پاکو جلب می شود.
فرهادی در همه می دانند دست روی موضوعی گذاشته که اتفاقا مانند فیلم های گذشته اش رازی پنهان نیست، بلکه رازی است که به ظاهر پنهان شده است و همه آن را می دانند به غیر از پاکو. تمام اهالی روستا از شباهت ایرِنه و پاکو پی به رازی که لائورا برای راضی کردن پاکو به فروختن باغش، آن را افشا می کند، برده اند؛ ایرانه دختر پاکو است. این شرارت و شیطنت های مدامِ او، همه ی روستا را یاد جوانی پاکو انداخته است. همه این راز را می دانند و اصلا طبق آن، دست به نقشه ای برای ربودن دختر پاکو یعنی ایرِنه می زنند.

بی شک درامِ همه می دانند به قوت درام های قبلی فرهادی نیست. پایان های پر از ابهام همیشگی فرهادی در این فیلم جایش را به پایانی مستقیم می دهد. او در مسیر قصه پردازی اش حتی هویت آدم رباها را لو می دهد و سعی می کند چاشنیِ پایانِ مبهمِ همیشگی اش را اینجا هم استفاده کند، درست در زمانی که خواهرِ بزرگتر که راز آدم ربایی را فهمیده، سکوت می کند. اما نشان دادن یک باره هویت آدم رباهایی که تا به حال به جز چند پیامک از آنها چیز دیگری ندیده ایم، از قوت درام کنم می کند. اینکه یکی از اهالی این روستا که از قضا نزدیک ترین فرد به لائورا است از همه چیز آگاه بوده و سکوت کرده است، موضوعی جالب و تفکر برانگیز است، اما یکباره و بی مقدمه قرار دادن این صحنه ها در قصه است که مخاطب را کمی دلزده می کند. از فرهادی فیملنامه نویس و استاد مسلم قصه پردازی، انتظار می رود این موضوعات تفکر برانگیز را به شکلی درست در لا به لا ی قصه اش پنهان کند که در باقی قصه حل شود، نه مانند تافته ای جدا بافته از فیلم بیرون بزند تا فقط فیلم را به سوی ایدئولوژی همیشگی فرهادی در راستای درست و غلط بودن، راست یا دروغ گفتن پیش ببرد.

ضربه ی اصلی همه می دانند افشای راز لائوار برای پاکو نیست، ضربه ی اصلی شاید دانستن این راز توسط «آلخاندرو» شوهر لائورا باشد. لائورا، شوهرش و همه ی مردم روستا می دانند که ایرِنه دختر آلخاندرو نیست و تنها پاکو است که این مهم را نمی داند. «همه می دانند» در مورد یک سر پوشانی جمعی است. اینکه همه ی افرادی که در فیلم حضور دارند راز را می دانند اما این پاکو است که با وجود همه ی نشانه ها به راز مورد نظر پی نمی برد و گویی باید دهانی باز شود و این واقعیت را همچون پتکی بر سر او بکوبد. پاکو قهرمان این قصه است که تا قبل از اینکه لائوار با او حرف زده و رازش را فاش کند، همانند کبک سرش را زیر برف فرو کرده بود. باور اینکه اگر ایرِنه دختر او باشد، مجبور است باغش را از دست بدهد، شاید دلیلی در ناخودآگاه پاکو بود که او را از نشانه ها دور می کرد. اما وقتی لائورا او را به زور از زیر برف بیرون می کشد و واقعیت را نشانش می دهد، گویی چاره ای جز پذیرش نقش «پدر» برایش باقی نمی ماند. پدری که دقیقا در مهم ترین و سخت ترین لحظه ی زندگی دخترش این نقش به او محول می شود و از پدر بودن تنها فداکاری اش به او می رسد.

«همه می دانند» درامی جذاب و متفاوت با دیگر کارهای فرهادی است. کاری که شاید در اسپانیا ساخته شده اما فضای صمیمانه ابتدای فیلم، نزدیک بودنش به فضای ایران را می رساند. گویی یادمان می رود «پنه لوپه کروز» بازیگری اسپانیای است و روستایی که در آن عروسی برگزار می شود، ایران نیست. فرهادی شاید فیلمش را در ایران نساخته، شاید راز فیلمش از جنس داستان های ایرانی نباشد، شاید بازیگرانش ستاره های ایران نباشند؛ اما حال و هوای ایران را در فیلمش تزریق کرده و یادمان آورده که پشت این فیلم یک فیلمساز ایرانی قرار دارد.

«همه می دانند» با بازی خوب بازیگران، با تصاویر خوب و به یاد ماندنی و با لوکشینی که حال و هوای ایران را در خود داشته، فیلمی است که ارزش یک بار دیدن را دارد. شاید «همه می دانند» در مقایسه با دیگر آثار مهم فرهادی مانند «درباره الی»، «جدایی» یا «فروشنده»، نتواند آن ذوق زدگی ای و به تفکر انداختن همیشگی مخاطب را در خود داشته باشد، اما بی شک فیلمی بالاتر از حد متوسط است. نام بزرگِ فرهادی در پشت این فیلم، داستانی را می طلبد که با شروع تیتراژ پایانی، تازه در ذهن مخاطب شروع شود و این مهم ترین اتفاقی است که در «همه می دانند» نمی افتد.
پاسخ دهید