گوسفندانِ ناکجاآباد: نقدی بر فیلم مغزهای کوچک زنگ زده

مغز های کوچک زنگ زده

مغزهای کوچک زنگ زده فیلم هومن سیدی، کارگردان جوان و شناخته شده ایرانی، برای ساخت پنجمین فیلم بلندش سراغ گوسفندانی می رود که در قالب انسان روی زمین زندگی می کنند و با منولوگ اول فیلم به خوبی ما را با دنیایی که ساخته آشنا می کند؛ دنیای که در آن یا باید گوسفند بود و پیرو، یا چوپان بود و پیشرو.

«میگن اگه چوپان نباشه گوسفندها تلف میشن، یا گم میشن یا گرگ بهشون میزنه و یا از گرسنگی میمیرن، چون مغز ندارن …»

 

مغز های کوچک زنگ زده

مغزهای کوچک زنگ زده داستان سه برادر به نام های شکور، شاهین و شهروز است که به همراه خواهرشان شهره و مادر و پدرشان در حلبی آباد زندگی می کنند. شکور برادر بزرگتر (با بازی فرهاد اصلانی) تولید کننده مواد مخدر و سرپرست کودکان خیابانی است، که شاهین برادر دوم (با بازی نوید محمدزاده) را در نیز تا حدی که صلاح دانسته در دم و دستگاه خود راه داده اما اعتمادش به برادر کوچکتر، شهروز، (با بازی مهیار راحت طلب) بیشتر است.

مغز های کوچک زنگ زده
مغز های کوچک زنگ زده

داستان از زاویه دید شاهین روایت می شود، داستانی پر از جزئیات که برای دانستن همه آن شاید یک بار دیدن فیلم کافی نباشد. سیدی با آخرین ساخته اش دنیای متفاوتی خلق می کند، دنیایی که برای تماشاگر ایرانی جدید نیست و مخاطب قبلا نمونه این خانواده آشفته را در فیلم هایی همچون «ابد و یک روز» دیده است، خصوصا با انتخاب نوید محمد زاده به عنوان شخصیت اصلی، محمد زاده ای که ابد و یک روز را با ویژگی هایی مشابه بازی کرده، در «بدون تاریخ بدون امضا» نیز همین قدر بدبخت بوده و کلا با شخصیتی نزار به مخاطب شناسانده شده است.

انتخاب دوباره محمدزاده برای نقشی که قبلا نمونه اش را بازی کرده، ریسک بزرگی است که هومن سیدی در این اثر کرده. دیدن محمدزاده روی پرده سینما بلافاصله مخاطب را به یاد ابد و یک روز که از قضا فیلمی بسیار قوی و خوش ساخت بود می اندازد و باعث می شود مخاطب با ذهنی جهت دار سراغ این فیلم برود.

داستان مغزهای کوچک زنگ زده، یک قصه نیست، بلکه پر از داستان های فرعی است که بسیار هوشمندانه کنار هم گذاشته شده، رها نمی شوند و در هم تنیدگی شان باعث انسجام قصه شده و فیلمنامه ای یکدست را خلق می کند؛ فیلمنامه ای که اگر کارگردان دیگری غیر از سیدی کارگردانی اش می کرد قطعا فیلمی متوسط از کار در می آمد.

فیلم قصه جدیدی ندارد اما بسیار خوش ساخت است، هومن سیدی در کارگردانی سنگ تمام گذاشته و فیلمی را را روی پرده آورده که بیننده نمی تواند لحظه ای چشم از پرده بردارد. میزانسن ها و فرم اجرایی فیلم جذاب تر از قصه است و تصاویر فیلم ببینده را بیشتر از داستان فیلم جذب می کند.

مغز های کوچک زنگ زده
مغز های کوچک زنگ زده

مغزهای کوچک زنگ زده، صحنه های خشن زیادی نیز دارد، دعواهای دسته ای و چاقوکشی های گروهی که بعضا با صحنه های آهسته همراه شده، مخاطب را درجا روی صندلی میخکوب می کند، صحنه ای خشن که با کارگردانی هومن سیدی چنان بر پرده می درخشد که مخاطب رنج خشونت را از یاد می برد. رنگ مایه قرمز به کار برده شده نیز به خشونت فیلم دامن می زد که این را هم باید از هوشمندی سیدی در کارگردانی دانست.

بازی های فیلم یکدست است، نوید محمدزاده با وجود نقش تکراری اش، باز هم در قالب شاهین قابل قبول ظاهر می شود. او با فک جلو آمده، نحوه حرکت دست ها و نوع راه رفتن و دویدن و حتی نحوه بیان سریع دیالوگ ها که گاهی باعث می شود نتوانیم واژه و یا جمله ای را خوب بشنویم، سعی کرده در این نقش تکراری هم خلاقیت داشته باشد و از خود شاهینی بسازد که به جای خانه ای کوچک در ابد و یک روز، این بار در حلبی آباد زندگی می کند و موفق هم شده است.

فرهاد اصلانی نیز که در هر نقشی خوش می درخشد این بار هم توانسته به خوبی بیننده را با برادری آشنا کند که سرپرستی خانواده را به عهده دارد، برادری که خرج زندگی را می دهد و کل خانواده از او حساب می برند.

مهیار راحت طلب، بازیگر نوجوان فیلم نیز خوش می درخشد، او گوسفندی را نشان می دهد که بسیار قابلیت چوپان شدن دارد و به درستی آگاه است در چه محیطی زندگی می کند، اما بهترین صحنه بازی او بی شک صحنه پایانی فیلم و نگاه هراس انگیز و ترسناکش به شاهین است، زمانی که او را در بین جمعیت می بیند؛ نگاهی که نشان می دهد چوپان آینده خودش را نه برای نگهداری از گله که حتی برای دریدن آن آماده کرده است.

مرجان اتفاقیان هم در نقش شهره خوش ظاهر شده است و بازیگران دیگر از جمله نوید سجاد حسینی، نازنین بیاتی و صد البته نوید پورفرج نیز از پس ایفای نقش های خود به خوبی بر آمده اند و همه اینها باز هم مهارت سیدی را در کارگردانی به رخ می کشد که می تواند آنچه را می خواهد از ضمیر بازیگر بیرون بکشد.

مغز های کوچک زنگ زده
مغز های کوچک زنگ زده

 

مغزهای کوچک زنگ زده را شاید بتوان بهترین فیلم هومن سیدی تا اینجا دانست، فیلمی که بخشی زیادی از بار اثر را با نامش منتقل می کند، شاید اگر نام فیلم هر چیزی غیر مغزهای کوچک زنگ زده می بود، نمی توانست منظور مورد نظر سیدی را به این خوبی منتقل می کند. سیدی از گوسفندانی می گوید که مغزهای کوچک زنگ زده شان باعث می شود به خاطر خطایی که تنها خواهرشان انجام داده، او را خفه کنند.

اگر سیدی دنیای فیلمش را به نوعی منطقی تر نشان داده بود، کشتن شهره به خاطر فیلمی که از موهایش گرفته شده، آن قدر منطقی به نظر نمی رسید و ضعف بزرگی در کار می بود؛ اما در این فیلم می توان این تقاص بزرگ را برای گناهی نه چندان بزرگ پذیرفت؛ می توان قبول کرد برادری که خودش باعث و بانی فساد است و باندهای مواد مخدر را می چرخاند، تصمیم به مرگ خواهرش بگیرد و این مرگ را به برادر نوجوانش واگذار کند.

از این دست داستان ها که در حالت عادی و در فیلمی دیگر نمی توانند منطقی به نظر بیاید در فیلم سیدی زیاد و صد البته قابل پذیرش اند، زیرا با جهانی که سیدی ساخته هماهنگ اند و به دنیای فیلم او می آیند. سیدی البته این بار نیز طنز خاص خودش را به کار برده و خشونت فیلم را با گاه و بی گاه های شیطنت آمیزش تلطیف کرده است؛ صحنه هایی مانند کشیدن وان روی زمین با موتور، قرار دادنش روی پشت بام خانه و آفتاب گرفتن شاهین، دید زدن خیابان در حین حمام آفتاب گرفتن و هشدارهایی که با بلندگو به دوستش می دهد، لبخند را روی لب مخاطب می آورد و چنان درست در فیلم حل می شود که گل درشتی این صحنه ها به چشم نمی آید.

 

مغز های کوچک زنگ زده
مغز های کوچک زنگ زده

مغزهای کوچک زنگ زده، با منولوگی که در ابتدا می گوید به پایان می رسد؛ با این تفاوت که این بار چوپان دیگری در راه است، چوپانی که مغزش بیشتر از بقیه زنگ زده و این زنگ زدگی را قبلا با کشتن خواهرش نشان داده است، چوپانی که با نگاه های پر از خشمش این بی رحمی را هم به شاهین قصه و هم به تماشاگر منتقل می کند، چوپانی که می تواند دست مایه فیلم های دیگر سیدی باشد.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران