درباره فیلم «امیر»

 

فیلم «امیر» اولین ساخته ی سینمایی «نیما اقلیما» است که این روزها در گروه اصلی سینماها در حال اکران می باشد. «امیر» داستانی مردی با همین نام است که درگیر مسئولیت های زندگی است. او خواهری دارد که بیماری روحی داشته و مادر و پدری که درگیر زندگی دخترشان هستند. دوستش علی نیز برای ممنوع الخروج کردن همسر سابقش به تهران آمده و دنبال زن و بچه اش می گردد؛ زن و بچه ای که امیر آنها را در خانه خود جای داده است.

«امیر» فیلمی است که با توجه به ویژگی هایی که ذکر خواهد شد بیشتر مناسب گروه هنر و تجربه و مخاطبان خاص به نظر می رسد، اما اکرانش در گروه اصلی فرصتی به مخاطبان عام می دهد که سلیقه ی خود را با دیدن این فیلم محک بزنند و ببیند که آیا این فیلم مورد پسند آنها واقع خواهد شد یا نه. اما برای مخاطب خاصِ گروه هنر و تجربه «امیر» قطعا انتخابی مناسب برای دیدن و لذت بردن است.

ویژگی هایی که «امیر» را از فیلم های روز سینما جدا می کند اول از همه به قصه و روایت بازمی گردد. «امیر» هیچ داستانی برای روایت ندارد. این فیلم گریزی به زندگی مردی تنها و مشکلات او در این شهر زده است، مشکلاتی که خط داستانی مشخصی نداشته، از الگوی خاصی پیروی نمی کنند و هیجان انگیز نیز نیستند. این فیلم در مورد شخصیتی حرف می زند که هر روز به تعداد امثال او در جامعه ی ایران افزوده می شود. شخصیت هایی که آن قدر مشکلات به آنها فشار می آورد که سکوت را به عنوان بهترین سلاح برای دفاع از خود و تحمل فشار مشکلات انتخاب می کنند. امیر نیز همین کار را کرده است. او در خانواده ای به دنیا آمده که دختری بیمار دارد. این بیماری روحی و روانی ارثی است که از سوی خانواده ی پدری به دختر رسیده و او نیز مانند عمه اش به آن مبتلا شده است. این بیماری خانواده را کاملا درگیر کرده و مادر و پدر را در خود اسیر نموده؛ مادر و پدری که روش کنار آمدن با این بیماری و همراهی با دخترشان را بلد نبوده اند و ناخواسته بر رنج او افزوده اند. امیر برای فرار از مشکلات خانه ی پدری، به آپارتمانی که برای خودشان اجاره کرده است، پناه برده اما این دوری نیز نمی تواند او را از مشکلات خانواده دور کند، پس تنها راه، سکوت در مقابل اتفاقاتی است که رخ می دهد.

در آپارتمانش نیز امیر احساس راحتی نمی کند. وقتی غزل، همسر سابق علی، دوست امیر، به او پناه می آورد، امیر آپارتمانش را در اختیار او گذاشته و چند وقتی در شرکتی که در آن کار می کند، می خوابد. شرکتی به شرکت نمی ماند و گویی آپارتمان دیگری است که امیر برای تنهایی خود آن را اجاره کرده. در این حال علی نیز برای یافتن زن و فرزندش از راه می رسد و باز هم تنهایی امیر زیر سایه ی حضور فرد دیگری قرار می گیرد.

علی برخلاف امیر، آدم حرف است؛ آدم ناله کردن، غر زدن، ارتباط برقرار کردن و حتی عشق ورزیدن. او هنوز یک سال نیست از همسرش جدا شده و دوباره برای خود معشوقه ای گرفته است که به قول خودش حالش را خوب می کند. علی برای خوب شدن نیاز به حرف زدن دارد و ارتباط داشتن دقیقا برخلاف امیر. امیر حتی توان ارتباط برقرار کردن برای حفظ عشقش را ندارد. او در مقابل غزل سکوت می کند، حرفی از احساسی که در رفتارش دیده می شود نمی زند و با این سکوت، غزل را به آغوش مردی آن سوی آبها می فرستد. امیر گاردی در مقابل دیگران گرفته و اجازه نمی دهد آنها به او نزدیک شوند. او به غزل که مشخص است امیر را دوست دارد، اجازه ی ابراز این عشق را نمی دهد؛ به زنی که هر روز در آسانسور می بیند نیز همین طور.

امیر سنگ صبور دیگران است. سنگ صبور خواهرش که دوست دارد با او زندگی کند. سنگ صبور مادرش که در غم رفتار خواهر رنج می کشند. سنگ صبور پدرش که مجبور می شود بر خلاف میلش دخترش را به آسایشگاه بسپارد. امیر برای پدرش پدری می کند، برای او ساندویج می خرد، به حرف هایش گوش می دهد و شانه می شود تا پدر بر روی آن بگرید. بهترین صحنه فیلم را می توان صحنه ای دانست که پدر امیر همان طور که ساندویچش را گاز می زند، سر روی شانه پسر گذاشته و می گرید؛ شانه هایی که باید ظرفیت این حجم اندوه را داشته باشند.

قاب های فیلم نیز متناسب با حجم تنهایی امیر است. در بیشتر قاب ها، فضای زیادی بالای سر بازیگرها وجود دارد و به دلیل آن نیز در دیالوگی که از زبان ریما بیرون می آید، اشاره می شود. ریما می گوید که حس می کند آدم هایی مدام بالای سرش در حال راه رفتن هستند. قاب های فیلم نیز نشان می دهد فضای بالای سر بازیگران که گاهی سقف را هم شامل می شود، آن قدر هست که آدم های ذهن این شخصیت ها بتوانند در آن راه بروند. رنگ خاکستری قالب در فیلم نیز، خاکستری زندگی آدمهایش را نشان می دهد. آدم هایی که گاه مانند امیر باید جور زندگی دیگران را کشیده و مسئولیت آنها را به عهده بگیرند یا همچون علی از زیر مسئولیتی همچون پدر بودن فرار کنند.

«امیر» ریتم کندی دارد و داستانِ خالی اش را بی آنکه عجله ای برای گفتنش داشته باشد، تعریف می کند. این ریتم برای بسیاری از مخاطبان سینمای گیشه که به خنده، شوخی، تعقیب و گریز، فریاد، دعوا، فحاشی و زندگی های پرتنش عادت دارند، حوصله سر بر به نظر می رسد. در فیلم «امیر» اتفاق ها در درون شخصیت ها می افتد و نمی توان تنش درونی آنها را به شکلی بیرونی دید. آنها راه می روند، سیگار می کشند و در حد ضرورت حرف می زنند و سکوت شان اتفاق بیرونی پررنگی نمی سازد. حتی بزنگاه های فیلم نیز آرام است و تنش ظاهری چندانی ندارد.

«امیر» داستان آدم هایی است که همچون زن آرایشگر در آسانسور می بینند، عاشق می شوند و رنج می کشند. «امیر» داستان تنهایی آدم ها و له شدنشان زیر بار مشکلاتی است که مال آنها نیست. امیر داستان آدم های ناامیدی است که نه می خواهند عشقی را نگه دارند، نه به عشقی امکان شکوفا شدن می دهند و نه حتی به آینده امیدوارند؛ آینده ای که پسرک کوچک فیلم نمادی از آن است، پسری تنها، پشت به شهر و با چوب شوری که سیگار وار آن را گاز می زند؛ پسری که گویی خود امیر است در سی سال بعد.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران