انیمیشن «تنم را گم کردم»

انیمیشن تنم را گم کردم، انیمیشنی فرانسوی، به کارگردانی جرمی کلپین و اولین اثری انیمیشنی در طول تاریخ است که جایزه بزرگ نسپرسو جشنواره کن را از آن خود کرده است. به عقیده بسیاری از منتقدان این انیمیشن دارای جنبه های شگفت انگیز بسیاری است که آن را شایسته تفسیر و تقدیرهای بیشماری می سازد.

انیمیشن تنم را گم کردم، اقتباسی آزاد از رمان دست شاد، اثر گیوم لارن (Guillaume Laurant) نویسنده و فیلمنامه نویس مشهور فرانسوی است که فیلمنامه معروف زندگی شگفت انگیز آملی پولن نیز یکی از آثار شناخته شده اوست. شخصیت اصلی رمان دست شاد، پسری مراکشی به اسم نوفل است که پدر و مادر خود را در کودکی از دست می دهد و به دست عمویش در پاریس سپرده می شود. نوفل، در اثر سانحه ای دست خود را از دست می دهد و داستان به گونه ای است که دست به دنبال صاحبش می گردد. این رمان، به اندازه‌ای بر جرمی کلپین تأثیر می گذارد که در حدود ۷ سال به ساخت انیمیشنی برگرفته از آن می پردازد.

انیمیشن تنم را گم کردم

شخصیت اصلی این انیمیشن، در حقیقت دست جدا شده نوفل است، که داستان با مشاهدات او و مرور گذشته نوفل پیش می رود. به عقیده کلپین، در این اثر، دست، احساس فقدان از بدن را دارد و به دنبالش می گردد. دقیقا برعکس چیزی که در واقعیت روی می دهد و فردی که عضوش را از دست می دهد، مبتلا به مشکلی با عنوان سندروم عضو فانتوم (اندام خیالی) می شود و حضور عضوش را احساس می کند. به همین ترتیب، کلمه «من» در عنوان فیلم از زبانِ دست بیان شده است و دردی از جانب او، به عنوان قهرمان اصلی داستان را نشان می دهد.

با این وجود، نباید دست را به عنوان کاراکتری جدا از بدن تصور کرد، بلکه او و نوفل به هم پیوسته اند و حتی با وجود جدا شدنشان از یکدیگر، دچار دوئیت نشده اند. به همین جهت او (دست) احساسات و تفکرات نوفل را می داند و در جایی از داستان با ساختن ایگلویی (خانه اسکیمویی ها) از قندهای مکعبی شکل، آخرین تلاش خود را می کند تا محبت گابریل را به دست آورد.

تنم را گم کردم

در این اثر، دست، درست مثل یک انسان، عاطفه و احساس، حافظه، قدرت تصمیم گیری، اختیار و هدف دارد. او از خطر می هراسد، فرار می کند و پنهان می شود. کلپین، برای نحوه رفتار دست و شیوه حرکتش روی زمین زبانی بصری و خاص خلق کرده است؛ به شیوه ای که در سراسر اثر همراه با او می بینیم، می شنویم و احساس می کنیم. به عبارتی دست گاهی حتی با حرکت ساده انگشتان، مقادیر عظیمی از اطلاعات عاطفی و تجربه های حسی خود را به بیننده منتقل کند.

دست جدا شده، در یخچالِ یک آزمایشگاه، درون یک کیسه پلاستیکی و در میان اجزای بدن انسان بیدار می شود و به هر سختی از آنجا فرار می کند. او در مسیری که برای رسیدن به نوفل طی می کند با اتفاقات عجیب، دردناک، خشن و گاهی چندش آوری مواجه می شود که مدام بیننده را تکان می دهد. با موشهای صحرایی درون مترو مبارزه می کند، پرنده ای را ناخواسته می کشد و لابلای زباله ها گیر می کند.

کلپین، در انیمیشن تنم را گم کردم، تصور ما از پاریس به عنوان شهری زیبا و دوست داشتنی را متزلزل می کند و از دید دست، پاریس را شهری سرد، بی روح و شلوغ نشان می دهد. شهری که برای نوفل پیش از آشنا شدن با گابریل چنین است. کلپین همچنین تصاویر لطیف و زیبایی را در جای مناسب استفاده می کند. تصاویری از برف و آسمان و غروب آفتاب و کودکی معصوم که دست نوفل را می گیرد و به خواب می رود.

نوفل، انسانی با احساسات و تفکرات خاص و عمیق است. در کودکیش و زمانی که پدر و مادرش زنده هستند، آرزو می کند هم پیانیست شود و هم فضا نورد. او کنجکاو و خوشحال است و صداهای محیط و صدای پدرو مادرش را با ضبط صوت کوچکش ثبت می کند. صداهایی که نمادی از معصومیت و شادی دنیای کودکانه است و در بزرگسالی جای خود را به اضطراب و غم می دهند.

نوفل، حواس قدرتمندی دارد و شنونده خوبی است. به همین دلیل اولین ارتباط انسانی خاص و عمیق او در جوانی اش به صورت شنیداری اتفاق می افتد. او شیفته صدا و صحبت های گابریل از پشت آیفون می شود و تلاش می کند خود را به او نزدیک کند. او شخصیتی متفاوت از بقیه دارد و درونگرا است. به همین جهت نیز احساسش را به جای به زبان آوردن، نشان می دهد. او پس از دیدن گابریل انگیزه ای قدرتمند به دست می آورد و به جای گفتن علاقه اش با مهارت، ایگلویی چوبی برای گابریل می سازد.

با وجود دیالوگ های اندک، کلپین، از عباراتی استفاده می کند که توجه ما را به روایت خاص این انیمیشن بیشتر می سازد. او جملاتی چون «مواظب دستات باش» «با دستات نمیتونی خوب کار کنی» و «دستاتو بیار تو ماشین. خطرناکه!» برای مادر و پدر نوفل و گابریل که او را مخاطب قرار می دهند، طراحی می کند.

او همچنین به زیبایی توجه مخاطب را به دست نوفل و کارهایی که انجام می دهد جلب می کند. به این منظور هم از نشانه ای خاص روی دست نوفل بهره می برد و هم اغلب از نماهای بسته ای از دست استفاده می کند. نوفل هر کاری که می کند، توجه ما به دست اوست. در کودکی دسته های دوچرخه را می گیرد، کلید ضبط صوت را فشار می دهد، ماسه دریا را لمس می کند و می خواهد مگسی را بگیرد. در بزرگی، زمین را می شوید،  بر روی شیشه بخار گرفته تصویر ایگلو می کشد، چوب ها را اره می کند و ….

موضوع این اثر را شاید بتوان مقاومت در برابر سرنوشت، عنوان کرد. نوفل می خواهد با انجام کاری غیرمنتظره و پیش بینی نشده با سرنوشتش روبرو شود و آن را تغییر دهد. او مسیرش را منحرف می کند و روی جرثقیل می پرد و تمامی لحظات آن را با ضبط صوتش، ثبت می کند و می داند که گابریل آن صداها را می شنود. او با اینکه دستش را از دست داده و دچار نقص شده، ولی خوشحال است. روی جرثقیل نشسته و از بارش برف لذت می برد. این چنین او سرنوشتش را در اختیار می گیرد.

حتی دست نوفل هم در مقابل سرنوشتش که شاید نابودی است، می ایستد. دست در جایی که برای رد شدن از بزرگراه، اقبالش را با آویزان شدن به یک چتر امتحان می کند، در مسیری متفاوت قدم می گذارد و تقدیرش را تغییر می دهد و بالاخره به بدن خود نزدیک می شود. دست، استعاره ای است از حضور نوفل و تاثیر حضورش در لحظات مختلف زندگی و ثبت آنها. نمایی از اثر دست که بر روی ساحل می ماند و به نوفل کوچک که در حال دور شدن است نگاه می کند به زیبایی این استعاره را بیان می کند.

تصاویر این انیمیشن سرشار از استعاره و نماد است و کلپین جزئیاتی را در آن قرار می دهد که در قسمت های پایانی، آن ها را به هم پیوند می زند. مثلا در اولین نمای کار، مگسی را می بینیم که روی زمین و کنار چند قطره خون می نشیند. مگس پرواز می کند و دوباره در نمای بعدی بر روی صورت نوفل که به روی زمین افتاده می نشیند. در صحنه بعد، نوفل کوچک در تصاویر سیاه و سفید درباره نحوه به دام انداختن مگسی که مدام از دستش فرار می کند، از پدرش راهنمایی می خواهد.

مگس به شکل یک موتیف، همه جا و بخصوص در لحظات مهم داستان حضور دارد. روی شاخ بزی که باعث تصادف و مرگ خانواده نوفل می شود، می نشیند و دوباره در جایی که نوفل تکه چوبی را اره می کند با حضورش موجب قطع شدن دست او می شود.

متحرکسازی در این اثر چندان نرم و پرفریم نیست و حرکات گاهی خشک و مکانیکی به نظر می رسند که البته این شیوه با فضای متفاوت داستانی آن همسو است. تصاویر این انیمیشن با تلفیق تکنیک های دوبعدی و سه بعدی و روتوسکوپی ساخته شده اند و با وجود استفاده از تکنولوژیهای دیجیتال و آنالوگ در کنار فناوریهای جدید، بافت دستی آن حفظ شده است.

جدا از تصاویر و شیوه روایت متفاوت، آهنگساز و صداگذاران حرفه ای این انیمیشن، با ترکیب موسیقی و صدا، فضایی صوتی ایجاده کرده که لحظه به لحظه تصویر را همراهی می کند و به شدت تأثیر گذار و تحریک کننده است و احساسات را بر می انگیزد.

انیمیشن تنم را گم کردم، استفاده ای شگفت انگیز از تکنیک انیمیشن است که دیدگاهی جسورانه و نامتعارف برای مخاطب ایجاد کرده و تمام حواس انسانی را دربرگرفته و تحریک می کند. از این جهت به عقیده کارگردان آن، تنم را گم کردم، جهانی است انیمیشنی مابین واقعیت و خیال.

الهه فلاحیان
کارشناس ارشد کارگردانی تصویر متحرک دانشگاه هنر تهران