ونسانِ دوست داشتنی: سفری انیمیشنی به شاعرانه های رنگ و نور ونسان ون گوگ

starry night

«ونسانِ دوست داشتنی» که همچنین در برخی از منابع با عنوان «دوستدار تو، ونسان» ترجمه شده است؛ نام انیمیشنی بلند و مفتخر به دریافت جوایز متعدد و معتبری است که به عنوان اولین فیلم تمام نقاشی شده جهان شناخته می شود. عنوان این اثر برگرفته از عبارتی است که ونسان ون گوگ همیشه آن را در انتهای نامه های خود در خطاب به برادرش می نوشته است. نامه هایی که منابعی مهم در شناخت و درک روحیات و افکار ون­ گوگ به شمار می روند و به همین جهت نیز داستان این انیمیشن از بحث و جدل بر سر یک نامه آغاز می شود.

loving vincent

انیمیشن ونسانِ دوست داشتنی، بیننده را با دنیای آشنای نقاشی های ونسان ون گوگ و طبیعت متحرک قلم زدن هایش روبرو می سازد. به گونه ای که آن ها را از سطح دوبعدی بوم خارج ساخته و در قالب اثری انیمیشنی نمایان می­ سازد. این جلوه آشکار به خصوص در تابلوی بی نظیر شب پرستاره او موجب شده تا کارگردانان این انیمیشن، دوروتا کوبیلا و هیو ولچمن، این چشم انداز منحصر به فرد را برای اولین نمای فیلم خود برگزینند. آسمان پرستاره ای که در نگاه ون گوگ، چشم اندازی برای خیال پردازی است و برداشتی است از آرزوی او که می خواهد پس از مرگش به یک ستاره برود و یا جزئی از نور آن باشد.

starry night
starry night

فیلم، روایت سفری است که آرماند رولین، به قصد رساندن نامه ونسان به برادرش (تئو ون گوگ) که همیشه حامی او و هنرش بوده است، طی می کند. نامه ای که ون گوگ آن را مدت ­ها پیش از خودکشی­ اش نوشته و حالا در خانه قبلی اش آن را یافته­ اند. در این انیمیشن، تلاطم رنگ و حرکت در فریم های نقاشانه با داستانی جنایی از علت مرگ ون گوگ همگام می شود. اغلب تبدیل های تصاویر به یکدیگر نیز در راستای خلق چنین فضایی است؛ مثلا تبدیل قطرات نوشیدنی قرمز رنگی که روی میز کافه می ریزد، به خونی که از گوش بریده شده ون گوگ بر روی پله ها ریخته و آرماند را به خاطره آن شب عجیب و غم انگیز می­ برد.

loving vincent

 آرماند، زمانی که متوجه می شود، تئو شش ماه پس از مرگ ونسان از دنیا رفته است، در پی کشف اسراری از هفته های آخر زندگی ون گوگ، به روستایی با نام اُوِرسوراواز در شمال فرانسه می رود و در همان مهمان خانه ای که ون گوگ در آن جان سپرده، ساکن می ­شود. فیلم، سراسر دیدگاه افرادی است که از ون گوگ برای آرماند می­ گویند و او را هر چه بیشتر به شناخت این هنرمند نقاش و علت مرگش علاقمند و کنجکاو می سازند.

افرادی که در هفته های پایانی عمر این هنرمند، روحیات و رفتارهایش را از نزدیک دیده اند و هر یک برایش لقبی می­ گذارند و از او با عباراتی متناقض چون دیوانه، شرور، منزوی، مهربان، مودب و نابغه یاد می کنند. این افراد همان شخصیت های نقاشی های ون گوگ هستند که جان می گیرند، صحبت می کنند و درباره او اطلاعاتی می ­دهند. اغلب شخصیت ها و فضاهای این انیمیشن ارجاعاتی حقیقی و مشخص به زندگی واقعی ون گوگ هستند.

Adeline Ravouxسبک بصری فلاشبک هایی که این افراد به یاد می آورند، سیاه و سفید انتخاب شده و بافتی متفاوت از نقاشی­ های ون گوگ و سبک آن ها دارند، به شکلی که در آنها خبری از تاش­ های خشن قلم مو نیست. شاید این تفاوت نشان دهنده فاصله عمیق دنیای رنگی و ناشناخته نقاشی های پر التهاب و ناآرام ون گوگ با شیوه تفکر اطرافیان و حتی دوستانش از اوست.

با تمامی این اوصاف، این انیمیشن پاسخی جدید به معمای مطرح شده درباره مرگ ون گوگ نداده و شناختی عمیق و متفاوت از این هنرمند، آثار، زندگی و مرگش ارائه نمی کند. گویی برای سازندگان این اثر، سبک بصری و تکنیک بر خلق روایتی جذاب و جدید ارجحیت داشته است و به همین جهت نیز علاقه ای به تقلید از شیوه داستان گویی های معمول نداشته اند. جمله ای که جوزف رولین (پدر آرماند و دوست ون گوگ) در دقایق انتهایی فیلم، در وصف چشم انداز آسمان پر ستاره و تشبیه آن به ونسان ون گوگ به زبان می­ آورد را نیز می توان مشابه هدف و رویکرد داستان پردازی این فیلم پنداشت. او  می گوید: “اون بالا یه دنیای دیگه است. چیزی که می تونیم بهش زل بزنیم ولی کاملا درکش نمی کنیم. که این منو یاد ونسان میندازه. “

starry night

کارگردانان این انیمیشن برای ساخت این اثر بلند، از تکنیکی با نام روتوسکوپی بهره گرفته اند، به این معنی که ابتدا تمامی صحنه های آن با استفاده از بازی بازیگران واقعی فیلمبرداری شده است و سپس فریم به فریم این تصاویر توسط بیش از ۱۰۰ نقاش ماهر با الهام از سبک نقاشی­ های ون گوگ بازآفرینی شده اند. اما در این شیوه که بیش از هفت سال به طول انجامیده است، تصاویر چندان که باید مشابه خطوط و اشکال بی­ پروا و منقلب نقاشی­ های ون گوگ نیستند و در اغلب آن ها زمینه فیلمبرداری شده، به وضوح به چشم می آید. حتی چهره آشنای بازیگران مشهور در آن کاملا قابل تشخیص است.

Portrait of Père Tanguy

اما لزوم نقاشی تمامی صحنه های فیلمبرداری شده چیست و به چه علت فیلمی که به هیچ یک از مشخصه های خاص رسانه انیمیشن نیازی ندارد، با این شیوه و تکنیک زمان بر ساخته شده است؟ آیا نمی شد با استفاده از فیلتر یا نرم افزاری خاص و اعمال آن بر روی تصاویر فیلم چنین جلوه نقاشانه ای خلق کنند؟ یا به طور مثال مشابه شیوه ای عمل کنند که ریچارد لینکلیتر در آثار انیمیشینی اش (مثل فیلم انیمیشن زندگی بیداری (۲۰۰۱) یا یک اسکنر تاریک­ نگر(۲۰۰۶)) به وسیله نرم افزاری به نام روتوشاپ خلق کرده و بافتی ساختگی و بدیع برروی فریم­های جداگانه فیلم­هایش ایجاد کرده است؟

در اینجا شاید توجیه این شیوه و تکنیک که سازندگان انیمیشن ونسانِ دوست داشتنی برگزیده اند، احترام به هنرمند و نابغه ای نقاش و سبک متفاوت هنری اش باشد، هنرمندی که هیچ گاه در طول حیاتش مورد توجه و تشویق قرار نگرفت و اغلب توسط اطرافیانش و حتی کودکان آزار و اذیت می شد تا جایی که شهر محل زندگی اش را ترک می کند و مدتی نیز در یک آسایشگاه روانی بستری می شود.

در فیلم نیز شاهد هستیم که ونسان در کودکی و جوانی از سوی پدر و مادرش نیز نادیده انگاشته می شود و شاید تنها حامی او برادر کوچکش تئو است. حال آنکه ونسانِ دوست داشتنی زندگی مردم عادی را به تصویر می کشیده و خود می­ گوید: «می خواهم مردم را با هنرم لمس کنم. می خواهم آنها درباره احساسات عمیق و لطیف من بگویند.» شاید تغییر عقیده آرماند در پایان فیلم درباره ون گوگ و هنرش، نشانگر محقق شدن بخشی از این خواسته ون گوگ باشد.

Making of Loving Vincent

ونسانِ دوست داشتنی به عنوان اثری در قالب انیمیشن، جلوه های خاص این رسانه را که اغلب از آن انتظار می رود، به نمایش نمی گذارد و هیچ اصراری هم به نمایش آن ها ندارد. زیرا دغدغه کارگردانان آن متحیر کردن مخاطب از طریق خلاقیت های برگرفته از انیمیشن و تکنیک های منحصر به فرد آن نیست. به همین جهت نیز در برخورد با چنین آثاری بهتر آنست که به دیگر قابلیت­ های بنیادی انیمیشن، به طور مثال نقاشی تک تک فریم های یک اثر و گاهی دگرگونی و تبدیل آنها به یکدیگر توجه کرده و به این نکته بیندیشیم که اگر ونسانِ دوست داشتنی را با فرمی عکاسانه و در قالب فیلم زنده می ساختند، شاید دیگر مشخصه ای متفاوت و جالب توجه برای تماشا و تحسین نداشت.

الهه فلاحیان
کارشناس ارشد کارگردانی تصویر متحرک دانشگاه هنر تهران