عروسک روسی: درباره‌ی فیلم «آنا»

«آنا» محصول ۲۰۱۹ آخرین اثر به نمایش در‌آمده از لوک بسون، فیلمساز محبوب و صاحب‌ذوقِ فرانسوی‌ست که برای اولین بار در ژوئن سال ۲۰۱۹ در امریکا به نمایش عمومی درآمد. بسون که او را با شاهکارهای بیادماندنی چون «لئون:حرفه‌ای»، «آخرین نبرد» و «آبی بزرگ» بیاد می‌آوریم مدتهاست که با تمرکز بر ساخت ِ آثاری که بیش از پیش جنبه‌ی تجاری و سرگرم‌کننده دارند، از سینمای هنری و نخبه‌گرا فاصله گرفته است. هر چند که او در زمینه تجاری نیز سالیان سال بود که چندان موفق ظاهر نشده بود، اما موفقیت ِ تجاری عظیمِ «لوسی» -با حضور اسکارلت یوهانسون- در سال ۲۰۱۴ بار دیگر ثابت کرد که او چقدر در ساخت فیلم‌های سرگرم‌کننده‌ی پول‌ساز مهارت دارد.

فیلم جدید او طبق معمول یک تریلر اکشنِ پرزرق‌وبرق با بودجه‌ی ۳۰ میلیون دلاری‌ست که البته چندان در گیشه نمایش موفق نبوده است. شاید ریسک بسون در استفاده‌ از یک چهره‌ی جدید- ساشا لاس که پیش‌تر یک مدل معروف بوده و حالا چند سالی هست که به حیطه بازیگری وارد شده- در نقش اصلی و یا بستر داستانی کلیشه‌ای «آنا» عامل اصلی این افت فروش باشد. اما در هر حال «آنا» یک اکشن ِ خوش‌ساخت و قابل‌قبول از آب درآمده است که بعنوان یک تجربه‌ی مفرح بیننده‌اش را ناامید نمی‌کند. هرچند که در نهایت به عنوان اثری از لوک بسون، فیلمی «معمولی» و ازیادرفتنی تلقی شود.

با هم نگاهی داریم به «آنا»ی لوک بسون که جدای از ساشا لاسِ تازه از راه‌رسیده، کیلین مورفی- ستاره‌ی محبوب سریال  Peaky Blinders و هلن میرنِ کهنه‌کار را نیز در سیاهه‌ی بازیگران خود دارد. با آرادمگ همراه باشید.

آرامش مرگبار ِ آنا

آنا پولیتوا دختر زیبا و جذابی‌ست که بر خلاف ظاهر آرامش، صاحب قدرت و مهارتی رازآمیز است که می‌تواند در عین خونسردی در نقش‌های مختلف جاسوسی فرو رفته و خشونتی بی‌رحمانه را علیه سوژه‌های خود اعمال کند. او که در ابتدا یک دختر ِ بی‌پناه و تنهاست و توسط پسر موردعلاقه‌اش مورد سوءاستفاده و خیانت قرار گرفته، توسط نیروهای کا.گ.ب (سازمان اطلاعات شوروی) زیرنظر قرار گرفته و برای پیوستن به کا.گ.ب دعوت به کار می‌شود.

در ادامه خطر لو رفتن قصه فیلم وجود دارد.

آنا با دوراهی قبول ِ درخواست کا.گ.ب یا مرگ رو‌به‌روست. او دعوت الکس(با بازی لوک ایوانز) مامور کا.گ.ب را قبول می‌کند و طی یک سری برنامه و ماموریت آزمایشی برای ایفای نقش یک قاتل تمام‌عیار آماده می‌شود. آنا برای انجام یک سری ماموریت در قالب یک مدل ِ روسی وارد پاریس می‌شود و با انجام موفقیت‌آمیز ماموریت‌های محوله‌اش بیش از پیش در کارش پیشرفت می‌کند.

در ادامه اما آنا با خُلف وعده‌ی عناصر کا.گ.ب در مورد زمان پایان خدمتش مواجه شده و رفته‌رفته دچار خستگی می‌شود. از طرفی ماجرا تازه وقتی پیچیده‌تر می‌شود که او در یکی از ماموریت‌هایش با تله عملیاتی سیا(سازمان اطلاعات امریکا) مواجه شده و مجبور به همکاری با امریکایی‌ها نیز می‌شود.

پلات داستانی ِ «آنا» شاید در ظاهر پیچیده و پُر نقش و نگار بنظر برسد اما در واقع کاملا ساده و مطابق با قواعد یک فیلم جاسوسی ِ سرگرم‌کننده طراحی شده است. «آنا» حتی در مقایسه با آثار مشابه‌اش نظیر «Red Sparrow» و «بلوند اتمی» در پرداخت جزئیات آنچنان حوصله و دقتی به خرج نمی‌دهد. و چنانچه با شخصیت و خُلق و خوی بسون آشنا باشید می‌دانید که این از خیره‌سری و دهن‌کجی او به بعضی قواعد مرسوم فیلمسازی تجاری نشات می‌گیرد.

پلات فیلم تا نیمه پر از فلاش‌بک‌ها و فلاش‌فورواردهایی به گذشته و حال است. بنظر می‌رسد عدم توفیق ِ بسون در خلق یک فرم روایی ارگانیک و صیقل‌یافته بیش از هر چیز در یک‌سوم ابتدایی فیلم خودش را نشان می‌دهد. هر چند که رفته‌رفته بیننده با شخصیت اصلی فیلم- شاید به حسب جذابیت ذاتی ساشا لاس که در نقش اصلی فیلم خوش می‌درخشد- همراه می‌شود و فرم روایی فیلم موفق می‌شود بنوعی خودش را به بیننده تحمیل کند.

ریتم سریع و بی‌قرارِ فیلم البته بیش از هر چیز انگاره‌ی تاثیر غیرقابل‌کتمان سریال‌های تلویزیونی موفق سالیان اخیر را بر فیلم‌های سینمایی تایید می‌کند.

ضیافتی از خشونت و اغواگری

لوک بسون در مقام فیلمنامه‌نویسِ «آنا» استراتژی جالبی را در پیش می‌گیرد. البته که کاملا واضح است که فیلمنامه‌ی «آنا» بنا بر اصل «غافلگیری» و رودست زدن به مخاطب نوشته شده است اما تمهیدی که بسون برای خلق این غافلگیری اتخاذ می‌کند در نوع خود جالب توجه است.

بسون در شروع فیلم چندین و چند به‌اصطلاح «غافلگیری» در روند روایت فیلم کاشته است که اتفاقا هر مخاطب معمولی می‌تواند آنها را پیش‌پیش حدس بزند. این حدس زدن‌های پیش‌پاافتاده بنحوی گارد مخاطب ِ معصوم را باز می‌کند و او حالا فیلم را کاملا دستِ کم می‌گیرد. خزیدن ِ بیننده در پوششِ توهمِ یک بیننده‌ی هشیار در نیمه‌ی دوم فیلم با چند غافلگیری اساسیِ یقه‌بگیر همراه می‌شود و تمهید بسون بخوبی هر چه تمام‌تر به ثمر می‌نشیند.

رندی بسون در خلق این غافلگیری‌ها که البته حاصل سالهای سال تجربه او در ساخت تریلرهای اکشن است، بنوعی خط و ربط‌های او در طراحی فلاش‌بک‌ها و رفت‌و‌آمدهای زمانی را هم توجیه می‌کند اما هیچوقت این فرم غیرخطی نمی‌تواند ضرورتی فرمی را برای تعریف داستان آنا ایجاب کند.

فیلمنامه «آنا» اما پر از نقاط مبهم و حفره‌هایی‌ست که اگر بیننده قصد لذت نبردن از فیلم را داشته باشد می‌تواند سیاهه‌ای بی‌پایان از این مشکلات را لیست کند و حتی فیلم را به باد تحقیر و تمسخر بگیرد. اما بسون در مقام خالق «آنا» یقینا بیش از هر کس دیگری به این سهل‌انگاری‌ها آگاه است و در قامت ِ «هالیوودی‌ترین فیلمساز فرانسه» – لقبی که گویا او خود بطرزی بهلول‌گونه از آن لذت می‌برد!- چیزی را خلق می‌کند که نمایشی عریان از موارد مطلوب و مورد علاقه‌ی اوست. ضیافتی از خشونت و هیجان و دنیای مد؛ با محوریتِ یک قهرمان زن اصلی قدرتمند و اغواگر. چیزی که بسون بارها ثابت کرده در خلق آن استاد است.

در جستجوی آزادی

کلیدواژه‌ی اصلی «آنا» شاید همان چیزی باشد که آنا در تمام طول فیلم در جستجوی دستیابی به آن است: آزادی.

همه‌ی محرک و انگیزه‌ی زیستیِ آنا در مواجهه با شرایط و بزنگاه‌های سخت زندگی‌اش «آزادی» و آرزوی دستیابی به این محال ِ همیشگی‌ست. او در مواجهه اول با الکس، مامور کا.گ.ب به شرط اینکه بعد از ۵ سال بتواند سازمان را ترک کند و سراغ زندگی خودش برود، پیشنهاد الکس را قبول می‌کند. او سال‌های سال سخت‌ترین ماموریت‌ها را انجام می‌دهد تا در نهایت به «آزادی» برسد. او می‌کشد که به زندگی برسد. و این پارادوکسِ تلخ، درون‌مایه‌ی اصلی ِ «آنا» را شکل می‌دهد.

آنا در مواجهه با لنی(کیلین مورفی) نیز در قبال قبول پیشنهاد او وعده‌ی آزادی بعد از یک‌سال کار کردن را طلب می‌کند. گویی آزادی تنها چیزی‌ست که می‌تواند او را به هر کاری وادار کند و تا منتهای هر ماجراجویی پیش ببرد. در پایان فیلم نیز آنا با اولگا(با بازی هلن میرن) وارد معامله‌ای می‌شود که یک سوی آن آزادی اوست و سوی دیگرش تصاحب پست و مقام برای اولگا.

نکته‌ی دیگری که در این میان جالب توجه است، نوعی «جبر» و ناگزیر بودن آنا از وضعیتی‌ست که در آن گیر افتاده است. او مجبور است که قاتل باشد. مجبور است که آدم بکشد تا خودش زنده بماند. گویی او تحتِ تاثیر موهبت و قدرت خفته‌ای که در درون خود دارد ناچار به خشونت‌گری و قتل است. بسون با این جبر زمینی، قهرمان زیبای خودش را تطهیر می‌کند و هر جا که فرصت می‌کند چهره‌ای انسانی و حتی اخلاق‌مدار از آنا ارائه می‌دهد. و این شخصیت‌پردازی بدون آنکه شکلی هجو‌آمیز یا حتی گروتسک به خود بگیرد، کاملا واقع‌گراست. بسون شبیه خود آنا، خونسرد و منطقی کنار کاراکتر اصلی‌اش می‌ایستد و با او تا انتهای خشونت ِ ناگزیر پیش می‌رود.

چهره‌ی جدید در میان ستاره‌ها

از آثار قدیمی‌تر و جدید بسون، بازی‌های درجه‌یک زیادی بخاطر داریم. از نقش‌آفرینی‌های ژان رنو در بهترین آثار کارنامه‌ی بسون گرفته تا اسکارلت یوهانسون در لوسی، چیزی که همواره قابل‌تحسین و دیدنی‌ست، نقش‌آفرینی ستاره‌ها در کاراکترهایی غریب و بعضا اغراق‌شده‌ست که با نوعی صناعت بدیع و حرفه‌ای همراه است. برای مثال ِ عدم توفیق در این نوع از بازیگری، کافیست به نقش‌آفرینی ِ جنیفر لاورنس در «Red Sparrow» نگاهی بیندازید که بیش از آنکه متقاعدکننده یا هیجان‌انگیز باشد، مضحک و پیش‌پاافتاده از آب درآمده است.

ساشا لاس که بعنوان یک چهره‌ی جدید در نقش اصلی «آنا» ظاهر شده است، جدای از ویژگی‌های ظاهری و فیزیکی‌اش، کاملا متقاعدکننده و عجین با کاراکتر ِ اغراق‌شده و رازآمیز آنا ظاهر می‌شود و از سوی دیگر هلن میرن کهنه‌کار نیز در نقش یک مامور امنیتی رده‌بالای کا.گ.ب حضور شیرین و مطبوعی دارد. کیلین مورفی نیز با نقش‌آفرینی طنازانه‌ی خود در نقش یک رئیس اطلاعاتی سیا، حکم یک تنفس و هوای تازه را در سراسر فیلم پیدا کرده است و در این باره کاملا موفق و دلچسب ظاهر شده است.

کوچکترین عروسک

بحث در مورد ِ «آنا» بدون اشاره به فیلم‌های مشابه‌ای- نظیر «بلوند اتمی» و «Red Sparrow»- که کمی پیش از «آنا» به نمایش عمومی درآمدند ناقص می‌ماند. پلات «آنا» شباهت بسیار زیادی به این دو فیلم دارد و حضور یک پروتاگونیست ِ زنِ جذاب در هر سه فیلم آنها را بیشتر بهم شبیه می‌کند. جدای از اینکه این شاید بدشانسی بسون باشد که درست در این ایام هر سه فیلم با هم ساخته می‌شوند باید اشاره کرد که خود بسون ید طولایی در ساخت فیلم‌های اکشن ماجرایی با محوریت یک شخصیت اصلی زن داشته و دارد. و اساسا یکی از انتقادها به او این است که او در «آنا» بیش از پیش خودش را تکرار کرده است. «آنا» پر از لحظات و صحنه‌هایی‌ست که بخود آثار بسون- بطور مشخص به «زنی به نام نیکیتا»- ارجاع دارد.

اما ویژگی شاخص در پروتاگونیست‌های زن ِ تریلرهای اکشن ِ بسون، تشخص و هویت فردی این کاراکترهاست که آنان را در سخت‌ترین بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز روی پای خود نگه می‌دارد و به زمین ِ سفتی که خواستگاه امن آنان است هدایت می‌کند. در «آنا» نیز، آنا در نهایت با توسل به هویت و قدرت درونی خود مقابل دو سازمان گردن‌کلفت عریض و طویل و لشگر مردان تا دندان مسلح آنان می‌ایستد و آزادی خود را با تمام هوش،زرنگی و توان فیزیکی خود بازمی‌ستاند.

استعاره‌ی «عروسک روسی» در «آنا» – با توضیح خود آنا در سکانس پایانی فیلم- بیش از پیش به هویت فردی و جوهر درونی ِ کاراکتر آنا اشاره دارد. آنا از تغییر نقش‌ها و عروسک‌های مختلفی که نقابشان را به چهره زده می‌گوید و در نهایت دو مرد را متوجه کوچک‌ترین عروسک ِ درونی این عروسک ِ روسیِ شگفت می‌کند: دختری که زیر بار هیچ سیستم و سازوکار ِ حتی پُرقدرت و مخوفی نمی‌رود و خود به تنهایی آزادی‌اش را پس می‌گیرد.