درباره نمایش آئورا
تریلوژی «افسانه های تبای» اثری از تراژدی نویس یونان باستان «سوفوکل» است که هنوز پس از گذشت هزاران سال باز هم اجرا می شود. جدیدترین اجرای این اثر را «محمد حسین مجد طاهری» با بازی امید اشرفی مقدم، شبنم دادخواه، نگار سلحشور، فاطمه سوهانی، علیرضا شریفی، ماکان محمودی به روی صحنه تالار مولوی آورده است. این نمایش که پیش از این در بیست و دومین جشنواره بین المللی تئاتر دانشگاهی نیز اجرا شده و تندیس بهترین طراحی صدا و موسیقی، بهترین بازیگر زن و بهترین عکس را نیز از این جشنواره به دست آورده است.

لازمه ی فهمیدن این نمایش آشنایی با سه گانه ی سوفوکل است؛ بدین منظور پیش از رفتن سراغ نمایش، مختصر داستان این نمایش ها را معرفی می کنیم.
ادیپ شهریار
«ادیپ» از خاندانی است به نفرین خدایان گرفتار آمده، خاندانی که همه با مرگی جانکاه از دنیا می روند. هاتفان به پدر اویپ می گویند بر ادیپ مقرر شده است که پدرش را کشته و مادرش را به زنی بگیرد. پدر و مادر که نمی خواهند خون فرزندشان را بریزند، او را در کوهی دور رها می کنند تا بمیرد. چوپانی، ادیپ را نجات داده و به کورنیتوس می برد. ادیب در آنجا بزرگ شده و از تقدیرش آگاه می گردد. او نمی داند که مادر و پدرش، والدین واقعی او نیستند، پس برای اینکه سرنوشتش را تغییر دهد، از آن شهر می رود. در راه شهر «تبای» به پدرواقعی خود رسیده و در نبردی او را می کشد. سپس معمایی را حل کرده و مردم شهر را از مصیبتی بزرگ نجات می دهد. مردم به شکرانه این لطف، او را پادشاه شهر کرده و شهبانو (مادرش) همسر او می شود.
مدت ها از فرمانروایی ادیپ می گذرد که طاعون بر شهر فرود می آید. مردم برای رهایی از طاعون در برابر کاخ شاه جمع می شوند. هاتفِ معبد، دلیل این امر را وجود گناهکاری در شهر می داند و می گوید تا او مجازات نشود، شهر از طاعون خلاصی پیدا نخواهدکرد. ادیپ با پیگیریهایی که می کند می فهمد خودش آن گناهکار است. اوست که پدرش را کشته و با مادرش همبستر شده است. شهبانو که تحمل این کشف دردناک را ندارد، خودش را دار می زند. ادیپ نیز چشمان خود را کور کرده و از زادگاهش دور می شود.

ادیپ در کولونوس:
ادیپ به همراه دخترش «آنتیگونه» به حومه شهر آتن می رود. او دیگر به نیروی خدایان و انسان ها اعتمادی ندارد. دختر دیگر ادیپ «ایسمینه» نزد او آمده و خبر می دهد که بر اساس گفته ی هاتف معبد، خدایان ادیپ را بخشیده اند و گور او از خشم خدایان در امان خواهد بود.
پس از رفتن ادیپ از تبای، بین پسران او برای پادشاهی جنگ در می گیرد و پسر بزرگ که مغلوب شده، تبعید می شود. او کسی است که ادیپ را از شهر بیرون کرده بود و حالا برای طلب بخشش نزد او می آید اما ادیپ او را نمی بخشد و پسر ناامید باز می گردد. ادیپ پیش از مرگش از پادشاه آتن می خواهد جای قبر را از همه مخفی نگه دارد و به غیر از جانشینان خود به کسی نگوید و بعد از آن آرام می میرد.

آنتیگونه:
بعد از مرگ ادیپ، پسرانش به دست یکدیگر کشته می شوند. «کرئون» فرزند کوچک را به خاک می سپارد ولی اجازه نمی دهد کسی جسد فرزند بزرگ را به خاک بسپارد زیرا او علیه تب جنگیده بود. دختران ادیپ «آنتیگونه» و «ایسمینه» تصمیم می گیرند هر طور شده جسد برادرشان را خاک کنند، اما ایسمینه از تصمیمش منصرف شده و آنتیگونه تنهایی این خطر را می پذیرد.
با این کار، کرئون دستور مرگ آنتیگونه را صادر می کنند. فرزند کرئون، «هایمن» عاشق آنتیگونه است و سعی می کند پدرش را از این تصمیم بازدارد اما کرئون نمی پذیرد. هایمن نزد آنتیگونه رفته و می بیند او خودش را حلق آویز کرده است. دیدن این صحنه باعث می شود که هایمن نیز خودش را با چاقویی بکشد و همسر کرئون که تحمل مرگ فرزند را ندارد نیز خود را نابود می کند.

مخاطبان نمایش آئورا در دو گروه از این نمایش لذت خواهند برد. گروه اول کسانی هستند که نمایشنامه ها را نخوانده و داستانشان را نمی دانند. این گروه تنها می توانند از تصویر و موسیقی لذت ببرند. گروه دوم کسانی اند که داستان این سه گانه را می دانند؛ این گروه لذت اصلی را از تماشای آئورا خواهند برد.
مجد طاهری در نمایش آئورا، داستان خطی این نمایشنامه را روایت نمی کند، بلکه تنها به چند دیالوگ اکتفا کرده و شاعرانگی صحنه را با آنها می سازد. مهم ترین کاری که طاهری در دراماتورژی این سه گانه انجام داده، به هم ریختن توالی این سه نمایشنامه است. این سه مطابق کتاب پشت سر هم روایت نمی شود، بلکه خط داستانی به هم خورده و نمایشنامه ها در هم ترکیب شده اند. با این تغییر طاهری پایانی درخشان و سوزناک برای آئورا می سازد؛ پایانی که کور شدن چشم های ادیپ، مرگ خودخواسته ی مادر و خودکشی آنتیگونه را همزمان می کند. ترکیبی تراژیک و قوی که بی شک بیینده را مسحور و متاثر می کند. رقص سماع بازیگر زن که نقش مادر را بازی می کند در انتهای صحنه، از معدود لحظاتی است که به سختی می توان آن را فراموش کرد، رقصی به سوی مرگ.

مجد طاهری در این نمایش، موسیقی را عنصر اصلی آن قرار داده آن قدر که آئورا را می توان یک تراژدی موزیکال دانست. طاهری که خود طراح موسیقی این کار است، از ترکیبی از سازهای کوبه ای، آوای کردی و رقص سماع استفاده کرده و این سه گانه ی کهن را با چنین ترکیبی روی صحنه آورده و این موسیقی به درستی روی کار می نشیند.
طراحی صحنه نمایش نیز خلاقانه است. «سعیده خان بابایی» طراح صحنه ی آئورا، تخت شاهی را به مثابه توالتی در نظر گرفته که هر پادشاهی روی آن می نشیند، به قعر این خلا سقوط می کند. این تخت نه تنها به او وفا نمی کند، بلکه جان فرزندانش هم بر سر آن از دست می رود. طراحی لباس نیز با ترکیبی از رنگ های کرم، قهوه ای و خاکی، فضایی قدیمی را به وجود آورده که با وجود سادگی، کارایی لازم را دارد. به عنوان مثال می توان از لباس مادر ادیپ نام برد که در زمان همسری پسرش، با دامنی کوتاه و رنگی از زمان همسرش شوهرش جدا می شود.

بازیگران نمایش نیز نقشی که بازی می کنند، خوش نشسته اند. آنها که تسلطی بر موسیقی داشته و نواختن سازهای صحنه را نیز بر عهده دارند، می توانند به درستی تمام این هنرها را در کنار هم مدیریت کنند. بازی بی عیب و نقص آنها نشان از دوره های طولانی تمرینات دارد که به تسلطی این چنینی ختم شده است.
نمایش آئوار اما در بعضی زمینه ها زیاده روی کرده که مهم ترینش را می توان در اصلی ترین اِلِمان اجرا یعنی موسیقی دانست. موسیقی نمایش گاه چنان تمام فضا را پر می کند که امکان شنیده شدن دیالوگ ها را به مخاطب نمی دهد. این زیاده روی در حرکات نمایشی بازیگرها نیز وجود دارد. در این نمایش وقتی دو نفر دیالوگ می گویند، باقی گروه با آواها، موسیقی و حرکات نمایشی آنها را همراهی می کنند. این شیوه ی اجرا باعث می شود که مخاطب نتواند تمرکزش را بر قصه ای که در حال روایت است، نگه دارد و خواه ناخواه حواسش به دیگر بازیگرهایی که در مرکز اجرا نیستند پرت می شود.

آئورا شاعرانه ای از سه گانه سوفوکل است. نمایشی که تصویر می سازد و موسیقی در آن نقش دیالوگ و قصه گویی را نیز بازی می کند. نمایش آئورا تجربه ای دلنشین، متفاوت و روایتی موسیقایی از نمایشنامه ای است که قرن ها از نوشتنش گذشته اما تاریخ انقضا ندارد.
پاسخ دهید