پرونده نمایش مضحکه بادسوار
هما جدیکار، نامی آشنا در عرصه نمایش عروسکی و از استادان این رشته است. او دانش آموخته کارشناسی نمایش عروسکی از دانشکده هنرهای دراماتیک و دارای مدرک درجه یک هنری است. این هنرمند در زمینه نویسندگی، کارگردانی و تدریس نمایش عروسکی فعالیت کرده و این روزها نمایش عروسکی مضحکه بادسوار را در تماشاخانه سنگلج به روی صحنه آورده است. این نمایش را بهانه کرده و به گفتگو با این مدرس و استاد دانشگاه می پردازیم.
هما جدیکار (نویسنده و کارگردان نمایش مضحکه بادسوار )
– شیوه ی اجرای نمایش مضحکه بادسوار ترکیبی از نمایش های سنتی با حضور سیاه و عروسک های رومیزی است. ایده ی این فرم اجرا از کجا نشات می گیرد؟
نمایش سنتی در گونه عروسکی، خیمه شب بازی است. در نمایش خیمه شب بازی نامِ شخصیت سیاه، «مبارک» بوده و برادرهای دیگری به نام های «بشارت»، «فیروز» و «الماس» نیز دارد. ما در نمایش مضحکه بادسوار از تلفیق تکنیک های سیاه بازی و تکنیکِ مدرن عروسک های رومیزی استفاده کرده و آن را با برداشتی از خیمه شب بازی به روی صحنه آوردیم.. برای استفاده از خیمه شب بازی در نمایش، نوازنده ها در دو طرف صحنه قرار گرفته و مانند نمایش خیمه شب بازی صحبت های مبارک را دیلماج یا به اصطلاح ترجمه می کنند. به عنوان مثال مبارک می گوید از این ستون تا آن ستون فلج است، نوازنده ها کلمه فلج را تصحیح کرده و فرج معنی می کنند.
در این نمایش قصد داشتم نشان دهم نمایش های سنتی، چه تخت حوضی باشند و چه خیمه شب بازی، هنوز می توانند نظر مردم را جلب کنند. این نمایش ها ظرفیت این را دارند که مسائل اجتماعی، اقتصادی و گاهی سیاسی را روی صحنه به اجرا بگذارند و درددل های مردم را به گوش شان برسانند. به این دلایل بود که من این سه تکنیک را تلفیق کردم. از خیمه شب بازی الهام گرفته ام، چراکه رشته و علاقه ی خودم است. سیاه بازی را در کار استفاده کردم چون بخشی از خانواده ی سنتی ماست. باید ذکر کنم که در هر دوی این نمایش ها سیاه حضور دارد. در اجرا نیز از تکنیک مدرن رومیزی استفاده کردم تا نشان دهم بر اساس نمایشنامه و موضوع می توان از ترکیب های مختلف و تغییر یافته استفاده کرد. البته با توجه به اینکه در تماشاخانه سنگلج اجرا می رویم که صحنه ای قاب عکسی دارد، معذوریت هایی نیز داشتیم. مثلا اندازه ی میز را باید از اندازه ی استاندارد نمایش های رومیزی کوتاه تر گرفته و عروسک ها را بزرگتر می ساختیم. در بعضی لحظات، عروسگ گردان های نمایش با هنرمندی روی زمین و بر روی زانو می نشینند و به عروسک ها جان می بخشند. این همه ی اتفاقاتی است که در این فرم جدید افتاده و نشان می دهد هر چیزی قابلیت اجرایی دارد. مهم این است که هنرمند مخاطب را بشناسد و بداند برای چه مخاطبی و چگونه می خواهد نمایشش را اجرا ببرد.
– نمایش موضوعی جذاب و نو دارد.. با توجه به اینکه متن نمایش را نیز خودتان ننوشته اید، در مورد ایده هایی متنی آن بیشتر توضیح داده و بفرمایید این ایده ها از کجا نشات گرفته اند؟
متن نگاهی دارد به رمان «جمشید خان عمویم، که باد همیشه او را با خود می برد» از «بختیار علی» نویسنده کُرد. این کتاب را آقای دکتر «فارس باقری» به من معرفی کردند و در این راستا جلساتی هم با آقای دکتر باقری و خانم «مریم ایرانمنش» که از عروسک گردانان نمایش نیز هستند، داشتیم. در این جلسات دنبال راهی بودیم تا بتوانیم رئالیسم جادویی کتاب را روی صحنه بیاوریم. هر کس فکری داشت و ایده ی من نیز این بود که این کار را با شخصیت های حاجی و مبارک انجام دهیم و طرح نیز بر همین اساس پیش رفت. تنها نکته ای که از کتاب گرفته شده، سبک شدن شخصیت اصلی یعنی حاجی است که باد او را با خود می برد و باقی اتفاقات نمایشنامه برگرفته از کتاب نیست. در کتاب شخصیت اصلی در زندان لاغر و سبک می شود و باد او را با خود می برد. او دو تن از اقوامش را نیز اجیر کرده تا پاهایش را با طناب ببندند و طناب را نگه دارند تا او بالا نرود. این استثمار در کتاب خیلی باب طبع من نبود و بدین منظور تهی شدن حاجی را ابزار قرار دادم. حاجی از همه خصایل انسانی تهی شده است. اگر دقت کنید حتی متریالی که عروسک با آن ساخته شده وسائل دور ریز است.
– اتفاقا سر و صدای پاهای حاجی که مشخص است از بطری پلاستیکی شفاف ساخته شده، این سبک بودن را نشان می دهد.
البته استفاده از این وسائل فقط به منظور سبک شدن نیست، چراکه می توانستیم با متریال سبک دیگری این کار را انجام دهیم. استفاده از ظروف یکبار مصرف در ساخت عروسک حاجی نشان دهنده ی جامعه مصرف کننده و زودگذر امروز و البته نشانه های سرمایه داری است. حاجی فردی است که اختلاس کرده و تنها به فکر خودش است. او در موقعیت هایی مانند حضور در مناطق سیل زده نیز مدام به این فکر می کند که مبارک با کمک به سیل زده ها در حال هدر دادن پول های اوست. او می خواهد فرار کند و هیچ چیز از جمله وطن و هموطن هم برایش مهم نیست. تنها چیزی که می خواهد دلار است که بتواند با خود ببرد. این موضوع دلیل تفاوت سبُک شدن حاجی نمایش ما و شخصیتِ رمان بختیار علی است. در این میان حضور هنرمندان خلاق در گروه و دیدن اتودهایی که می زدند باعث شد نمایش بهتر و بهتر شود.
– خلاقیت اعضای تیم در اجرا نیز به شدت نمایان بود و نمایشی متفاوت را شاهد بودیم. جالب این است که در تیم شما افراد مختلف با تحصیلات و تجربه های متفاوت حضور دارند.
دو نفر از اعضای این تیم را برادران انصافی امیرحسین و امیرمحمد تشکیل داده اند که خانوادگی با نمایش سنتی و سیاه بازی عجین هستند. در این میان از دانشجوی سال دوم تا دانشجوی دکترا نیز در گروه حضور دارند. خانم مریم ایران منش که از عروسک گردان های نمایش هستند، دانشجوی دکترای فلسفه هنر بوده و آقای حامی علیزاده نیز از بازیگران خوب تئاتری هستند. بی شک نمایش مضحکه بادسوار با حضور تمام این عزیزان به ثمر رسید و لازم است در اینجا از این گروه تشکر کنم که باعث شدند یک اجرای عروسکی ویژه داشته باشیم.
– در نمایش شما ایده ها و کنایه های بسیاری در زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دیده می شود. کنایه هایی که مخاطب با شنیدنش ذوق کرده و گویی حرف دل اوست که روی صحنه زده می شود. این ایده ها که به خوبی نیز با کلیت کار همخوان هستند، چطور وارد نمایش شدند؟
ویژگی نمایش سنتی، بیان مشکلات مردم است. این ویژگی به ما کمک کرد که نگاه اجتماعی را در کار قرار دهیم. عقیده من این است که هنرمند فقط به خاطر هنرش نیست که کاری را تولید می کند، بلکه باید مخاطبش را نیز در نظر بگیرد و کار را با توجه به شناختی که از آنها دارد بسازد. در جامعه ی فعلی ما مردم از هر قشری که باشند با مشکلاتی دست به گریبان اند و مهم این است که این گرفتاری ها را چطور بیان کنیم. شاید بیان این موضوعات باعث جرقه ای شده، فکری ایجاد کند یا راهکاری برایش پیدا شود. درست است که این معضلات با زبان طنز بیان می شود و مخاطب در لحظه به آن می خندد؛ اما در حین خندیدن به آن فکر نیز می کند.
در نمایش دخترانی داریم که از دیالوگ هایشان مشخص می شود از طبقه ی دیگری در جامعه بوده و خود را به شکل دخترانی از طبقه های بالاتر درآورده اند. در نهایت این بی هویتی آنها را به چاه قاچاقچی می کشاند و از آنها سوءاستفاده می شود. بیان این موضوع می تواند روی جوانان تاثیر بگذارد. اعضای گروه نیز با توجه به اینکه همه جوان بوده و در دنیای واقعی و مجازی فعال هستند، ایده های دیگری را وارد کار می کردند. سعی کردیم از این ایده ها به درستی در نمایش استفاده کنیم؛ چراکه بنیان این نوع نمایش نقد است. نیازی به این نیست که تئوری های روشن فکرانه ارائه دهیم که ده نفر از مخاطبان آن را بفهمند و نود نفر دیگر آن را متوجه نشوند. این نمایش مشخص و واضح حرفش را زده و سعی می کند با فضای طنز و خنده اش مخاطب را به تعمق نیز وادارد.
– با توجه به ظرفیت نمایش سنتی برای ایراد نقد در همه ی زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، چرا این گونه ی نمایشی در کشور با استقبال مواجه نشده و گروه های نمایشیِ کمتری سراغ آن می آیند؟
این نظر شخصی من است اما باید بگویم متاسفانه ما به فرهنگ خودمان بی توجه هستیم. صحبت در مورد این دهه یا دهه ی قبل نیست. این موضوع از دهه های بسیار قبل تر شروع شده که تمام زیبایی های فرهنگی خودمان را به عنوان سنت های پیش پا و عقب افتاده قلمداد کرده و آنها را کنار بگذاریم. این در حالی است که تنها نمایشی ماندگار است که با رگ و خون ما پیوند داشته و به ریشه ها مرتبط باشد. در کارگاه نمایش در دهه ی چهل و پنجاه، دوستان خوش فکر زیادی حضور داشتند، ولی از میان آن جمع تنها آقای «بیژن مفید» با ساخت «شهر قصه» ماندگار شدند. شهر قصه ای که بر اساس فرهنگ ایرانی، داستان ها و متل های ایرانی ساخته شده و فرزند من آن را نگاه کرده و لذت می برد و حتی نوه ام نیز از دیدن آن لذت خواهد برد. شهر قصه ماندگار می شود اما کارهایی که خارج از فرهنگ بودند، شاید ثبت شده باشند اما ماندگار نشدند. ممکن است در سالهای آینده که فرهنگ به نقطه ی مشخصی برسد، آنها نیز ماندگار شوند اما در زمان خودشان این اتفاق نیافتاد؛ به این دلیل که با مخاطبِ خود همراه نبودند. این کارها، نوآوری و خلاقیت زیادی داشتند و این موضوع بسیار ارزشمند است و در زمزه ی فرهنگی خود قابل تقدیر؛ اما نباید فراموش کرد که نیمی از تئاتر مخاطب است. اگر هنرمندی مخاطبش را نشاند، پنجاه درصد کارش به ثمر نخواهد نشست. هنر باید بر اساس مخاطب باشد. من عقیده دارم که تئاتر می تواند مردم را پله پله بالا بیاورد نه یکباره. نمی شود هنرمند روی اوج بیاستد و مخاطب را تا آنجا بالا بکشاند. بلکه باید پله پله او را بالاتر آورد. به این شکل و به مرور فرهنگ نسبت به حکت های موردنیاز آن را جا به جا شده و می تواند ماندگاری اش را حفظ کند.
– چندی پیش با به بهانه ی اجرای نمایش «آب و دیگران» با خانم ها «مرجان نامورآزاد» و «هما خداجوی» به گفتگو نشته و هر دوی این بزرگواران ویژگی های یک بازی دهنده ی خوب عروسک را بر اساس تجربیات خود بیان نمودند. با توجه به اینکه شما استاد این دو بزرگوار نیز بوده اید، به نظر شما یک عروسک گردان خوب باید چه ویژگی هایی داشته باشد و چه کسی در این زمینه موفق خواهد شد؟
فکر می کنم زمانی بازی دهنده ی عروسک، در کارش موفق خواهد بود که منیت خود را کنار بگذارد. زمانی که او از منِ خودش دور شود می تواند به منِ دیگری نزدیک گردد. به همین دلیل است که بازی دهندگان عروسک چهره ی مشخصی ندارند و فقط عروسک هایشان دیده می شود. بسیاری از مردم عروسک کلاه قرمزی را می شناسند اما ممکن است مرحوم «دنیا فنی زاده» ی عزیز را نشناسند. عروسک ها ما را از خودمان جدا کرده و به دنیای دیگر می برد؛ چراکه به دنیای دیگر نیز تعلق دارد، یک دنیای رازآلود و خیالی. عروسک همدم عروسک گردان، هم راز و هم سازش است. مهم نیست این عروسک از چه چیزی ساخته شده باشد؛ گاهی یک شیء مانند یک طناب نیز می تواند نقش عروسک را بازی کند. زمانی عروسک گردان می تواند به هر موجودی که به عنوان عروسک قبول کرده است، جان بدهد که آن را بشناسد. بازی دهنده، برای عروسک شخصیت قائل بوده و از خودش در جان او می دهد و عروسک زنده می شود. به همین دلیل است که بسیاری مواقع متوجه نمی شویم این ما هستیم که عروسک را بازی می دهیم یا اوست که ما را راه می برد.
– برای آینده ی نمایش مضحکه بادسوار چه برنامه ای دارید؟ آیا قصد دارید این نمایش را در سالن های دیگری نیز اجرا برده یا کار دیگری در دست تمرین دارید؟
معمولا هر چند سال یکبار نمایشی را روی صحنه می آورم، زمانی که حرف هایی روی دلم مانده باشد و بخواهم بگویم تنها زمانی است که کار می کنم. تنها کاری که فعلا روی صحنه دارم همین نمایش است. مضحکه بادسوار در نوزدهمین جشنواره آیینی سنتی اجرا خواهد شد و بعد از آن من برنامه ای ندارم. بعد از این کار متعلق به گروه است و گروه تصمیم خواهد گرفت. اگر گروه پیشنهادی را قبول کند، من نیز همراه با آنها خواهم بود.
پاسخ دهید