نقد فیلم «جن زیبا»

«جن زیبا» دومین ساخته ی «بایرام فضلی»، فیلمبردار ایرانی، بعد از فیلم «باز هم سیب داری؟» است. فضلی فارغ‌ التحصیل رشته سینما در مقطع کارشناسی از دانشکده سینما و تئاتر، دانشگاه هنر است. وی همچنین عضو رسمی انجمن فیلمبرداران سینمای ایران و مجمع فیلمسازان ایران بوده و بیشتر به عنوان مدیر فیلمبرداری در سینمای ایران فعالیت می‌کند. فضلی تاکنون در بیش از ۱۲۰ فیلم کوتاه و بلند و مستند و داستانی به عنوان فیلمبردار و تصویر بردار همکاری داشته ‌است.

«جن زیبا» دو سال پیش خبر ساختش منتشر شده و حاشیه های زیادی را پشت سر گذاشته است. مهم ترین این حاشیه ها بازیگر نقش اصلی این فیلم «نورگل یشیلچای» است که بیشتر برای مخاطبان ایرانی با سریال های ترکی شبکه های ماهواره ای شناخته می شود.

«نورگل یشیلچای» متولد ‌سال ١٩٧۶ در کشور ترکیه است. او سال ٢٠٠١ از دانشگاه در رشته تئاتر فارغ ‌التحصیل و در همان ‌سال مشغول به بازی در تئاتر شده است. این بازیگر نخستین سریال خود به نام «ایکینجی باهار» را با موفقیت پشت سر گذاشت و بعدتر در سریال ‌هایی مثل «عشق و جزا» و ادامه «حریم سلطان» و همچنین چند فیلم سینمایی بازی کرد و توانست کارنامه‌ای موفق برای بازیگری خود ثبت کند.

جن زیبا که پیش بینی می شد به خاطر بازیگر اصلی و حاشیه سازش به یکی از پرفروش ترین فیلم های سینمای ایران بدل شود، تمامی پیش بینی های موجود را به هم زده و آنچنان که باید مورد توجه مخاطبان ایرانی قرار نگرفته است.

جن زیبا نیز مانند بسیاری از فیلم های ایرانی از منظر فیلمنامه ضربه ی اصلی را خورده است. داستان در مورد مردی به نام یدالله است که به قول خودش دیوانه و مدتی در تیمارستان بستر بوده. او که حال ظاهرا بهبود یافته در همان تیمارستان نظافت چی است. در سوی دیگری زنی زیبا به نام دلارام قرار دارد که یکی از بیماران تیمارستان است. زن به جنون آنی مبتلاست به این خاطر که مورد تجاوز قرار گرفته و فرد متجاوز را کشته است. در ادامه دلارام با برداشتن چادر یکی از بیماران از تیمارستان خارج می شود، یدالله را دنبال می کند و به خانه ی او می رسد. خانه ای که ظاهرا چفت و بست درستی هم ندارد و هر کسی می تواند سرش را بیاندازد و داخلش شود. کاری که دلارام هم کرده و وارد خانه ی یدالله می شود. یدالله با دیدن سایه های او گمان می کند دوباره کابوس همسر مرحومش را دیده و مدام سعی می کند این روح یا جن را از خود دور کند و در این راه متوسل به قرآن نیز می گردد. در نهایت دلارام از خانه ی یدالله بیرون می رود و دختر یدالله تصادفا او را می بیند، برایش نان خریده و پول به قرضش می دهد. دلارام دوباره به خانه ی یدالله می رود و این بار با او ارتباط می گیرد؛ تا این حد که یدالله می خواهد صیغه اش کند.

خبر فرار دلارام باعث می شود یدالله ناخوداگاه مکان او را لو دهد، اما دلارام قبل از آن فرار کرده است. دلارام با ایما و اشاره به یدالله می گوید دخترش در همان آسایشگاهی که او بستری است، قرار دارد. یدلله نصف شب زن را به بخش برده و او دخترش در آغوش می گیرد. پس از آن دلارام به خانه اش در شهرستان بر می گردد. یدلله که عاشق او شده برای برگرداندنش دختر دلارام را به در خانه ی او در شهرستان می برد و مشخص می شود او اصلا دختری نداشته و دچار توهم شده است.

فیلمنامه ی جن زیبا پر از حفره های ریز و درشت است. سوال اصلی که باید پاسخ داده شود در مورد گذشته یدالله است. او کیست؟ چرا در آسایشگاه بستری بوده؟ همسرش کی مُرده که او به مسئول آسایشگاه می گوید به خاطر فوت زنش نتوانسته دیروز سر کار بیاید؟ چرا قرص مصرف می کند؟! قرصی که مدام از او سوال می کنند که آیا آنها را خورده یا نه. چقدر بیماری او خطرناک است که این قدر راحت میان مریض ها راه می رود و به راحتی دختر فرضی دلارام را از مجتمع خارج می کند؟!

سوال دیگر در مورد دلارام است. او چرا لال است؟ چرا گمان می کند دختری دارد؟ چه گذشته ای را پشت سر گذاشته که به اینجا رسیده است؟ دلیل اینکه به دنبال یدالله راه می افتد چیست؟

در سوی دیگر منطق داستانی کار است که بی چفت و و بست رها شده. فیلم در اصفهان امروز می گذرد، شاید در محله های قدیمی آن اما از جنس امروز است، ولی منطق امروز را ندارد. منطقی که اجازه نمی دهد درِ خانه ای باز بماند و مانند صد سال پیش هر کس خواست سرش را بیاندازد و وارد شود. منطقی که اجازه نمی دهد، یک فرد که سابقه ی روانی دارد، به راحتی دختر بچه ای را از مجتمعی خارج کند. منطقی که اجازه نمی دهد، بیمار خطرناکی که جنون لحظه ای دارد، به همین راحتی چادری سر کند و از تیمارستان خارج شود.

فیلمنامه ی بایرام فضلی حفره های زیادی دارد که اگر با دقت بیشتری رویش کار می شد می توانست به درامی قوی تبدیل شود. درامی که حداقل قدمی به سوی این بیماران و گامی مثبت در راستای شناختن آنها بردارد. اما در این فیلمنامه همه چیز سر سری و بی منطق است و اجازه ی مورد باور قرار گرفتن را به مخاطب نمی دهد.

استفاده از یک چهره ی معروف و البته زیبای ترکی، می توانست یکی از دلایل فروش این فیلم باشد. اما سوال اینجاست که از ملیت این چهره ی ترک چه استفاده ای شده است؟! آیا غیر از تضمین فروش است یا منطق دیگری هم دارد؟ اگر به جای نورگل یشیلچای یک بازیگر خوش چهره ی ایرانی بازی می کرد، چه اتفاقی می افتاد؟ اینکه یک بازیگر از ملیتی دیگر و با زبانی دیگر در یک فیلم ایرانی ظاهر شود باید منطق داشته باشد. فضلی حتی در راستای حرف زدن این بازیگر تلاشی نکرده و به آسان ترین شیوه او را لال کرده است. یک بازیگر زیبای ترک به یک فیلم ایرانی وارد شده، زیبایی ترکی اش که در سریالها نمود پیدا کرده است با پوشش اجباری فیلم گرفته شده، زبان ترکی و صدای بازیگر که می تواند در جذب مخاطب تاثیر گذار باشد از کار حذف شده و ملیت و نژاد بازیگر به ایرانی تغییر پیدا کرده، حال سوال اینجاست که چرا باید مخاطب به سینما بیاید و همه ی اِلِمان های جذابیت را ببیند که از فیلم حذف شده است. نقش دلارام نیازی به یک بازیگر ترک نداشت، نقشی که برای یک ایرانی نوشته است. شاید اگر بایرام فضلی شخصیتی ترک و غیر ایرانی را در فیلمش می گنجاند که بتواند از ویژگی های مخصوص بازیگر انتخابی اش استفاده کند، موفق تر در گیشه عمل می کرد تا حذف کردن تمام عناصر جذابیت.

فیلم جن زیبا تکیه ی اصلی اش را به بازیگر خارجی داده، بازیگری که شاید نقش انتخابی، مناسبش نبوده و باورپذیرش نمی کند. فضلی دیگر عناصر مهم فیلمسازی را فدای همین ویژگی مهم کرده و حتی از بازیگران خوب دیگرش مانند «فرهاد اصلانی» و «لیلا زارع» نیز به اندازه ی توانایی شان استفاده نکرده است. او فیلم نامه ی قابل قبولی نیز ارائه نداده و کل فیلم تکیه بر یک عنصر کرده است؛ عنصری که نمی تواند یک تنه فیلم را پرفروش و پر مخاطب کند.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران