نمایش خیانت به پینتر که پیش از این در بیست و دومین جشنواره تئاتر دانشگاهی اجرای موفقی را پشت سر گذاشته و کاندید بهترین متن و بازیگر مرد شده بود، این روزها بر صحنه ی سالن بزرگ تالار مولوی در حال اجراست. اجرای این نمایش را بهانه کرده و با «رضا الهی» نویسنده و کارگردان و «عرفان امین» بازیگر این نمایش به گفتگو نشسته ایم.

رضا الهی (نویسنده و کارگردان نمایش خیانت به پینتر)
رضا الهی دانشجوی ادبیات نمایشی دانشگاه تهران است. وی پیش از این در رپوتوار شورای تئاتر و گرافیک، نمایش «آقای شادی» نوشته «دیوید ممت» را به صحنه برده و مورد تقدیر کارگردانی نیز قرار گرفته است. عمده فعالیت های این هنرمند در بوشهر بوده که از جمله ی آنها می توان به اجرای نمایش های «خاطرات یک جن» و «جولی» اشاره کرد.
– استفاده ی واژه ی «پینتر» این نمایشنامه نویس بزرگ، در نام نمایشِ شما، ذهنیت مخاطب را به سمت اقتباسی از نمایشنامه خیانتِ او می برد. اما نمایش شما، نمایشی کاملا مستقل و بدون وابستگی به اثر پینتر است. چرا این عنوان را برای نمایش خود برگزیدید؟
نام نمایش در ابتدا «خیانت به پینتر» نبود، خیانتِ پینتر بود. اما این نام زیر تیغ ممیزی شکافته شد و به اجبار حرف اضافه ی «به» به آن افزوده شده و به «خیانت به پینتر» تغییر کرد.
– البته این حرف اضافه، معنای اسم را هم عوض کرده و ممکن است مخاطب این طور برداشت کند که این نمایش خیانتی است به نمایش ِخیانت پینتر.
بله، درست است. این هم یکی از برداشت هایی است که حرف این اضافه ی اجباری به دنبال می آورد. اما این نمایش کاری کاملا مستقل است، البته برای نوشتن آن از نمایش خیانتِ پینتر تاثیر گرفته شده است. اولین کاری که من انجام دادم، حذف سکوت هایی است که در نمایشنامه های پینتر بسیار مهم بوده و کلیدی است. من سعی کردم به کار تمپوی بالاتری بدهم و تمام مکث وسکوت ها را به انتهای نمایش انتقال دادم؛ جایی که شخصیت ها دارند از هم جدا می شوند. هدف اصلی این بود که راجع به هر چیزی صحبت شود به جز قضیه خیانت. ما در این متن از زیرمتن استفاده کردیم و در این راستا مسئله دکتر رفتن عرفان و پریا را برای لایه ی ظاهری کار و مسئله خیانت را در زیرمتن نمایش آوردیم. در نیمه اول روابط بین شخصیت ها را نشان داده و بعد به مسئله اصلی که دکتر رفتن عرفان و پریا است می پردازیم. در نهایت عارفِ شکست خورده را داریم و سکوتی که انتهای کار را فراگرفته است.
– با توجه به مستقل بودن متنِ شما، چرا نام مستقلی برای آن انتخاب نکردید؟
به دلیل اینکه نوع خیانتی که در این کار اتفاق می افتد شبیه به خیانتی است که در نمایش پینتر اتفاق افتاده. در واقع از همان تکنیک برای نوشتن این نمایش استفاده شده است. اصطلاحی در میان تئاتری ها و خصوصا گروه ادبیات نمایشی وجود دارد به عنوان «خیانتِ پینتری». در واقع جنس خیانت این کار، پینتری است و نشانه هایی در متن وجود دارد که گفتن آنها باعث می شود به نمایشنامه خیانتِ پینتر وصل شویم، البته نه به شکلی کاملا واضح و ملموس.
– شخصیت های نمایش شما، مخاطب را روی مرز نگه می دارند و به او این اجازه را می دهند که یا خیانت را به عنوان مسئله این نمایش در نظر بگیرد یا موضوع دکتر رفتن این دو نفر را؛ موضوعی که نمی توان باور کرد این همه بحث به خاطر آن باشد. چرا بحث اصلی این آدم ها مشخص نیست؟
این شخصیت عارف است که باید در مورد قضیه ی خیانت صحبت کند و در واقع اوست که از حرف زدن در رابطه با این موضوع فرار می کند و نمی گذارد مخاطب هم متوجه اصل داستان شود. حتی پریا به او اصرار می کند در مورد این قضیه صحبت کند، اما مسئله خیانت برای عارف بسیار بزرگتر از آن است که بتواند به همین راحتی درباره اش حرف بزند. او سعی می کند با این دو نفر وارد دیالوگ شود و با دکتر رفتن آن دو شروع می کند. این طور می توان گفت که کنش عارف است که داستان را شکل و جهت می دهد و اوست که از حرف زدن در مورد اصل قضیه دوری می کند. در سوی دیگر عدم قطعیت در این نمایش از این موضوع بر می آید که اصلا مهم نیست این دو نفر با هم دکتر رفته اند یا نه، مهم این است که آنها دارند بُعد جدیدی از خودشان را نشان می دهند. در نگاه اول این نمایش موقعیت محور به حساب می آید، اما هر چه جلوتر می رویم متوجه می شویم که نمایش روی رفتار شخصیت ها می چرخد و شخصیت محور است. شخصیت ها هستند که این موقعیت را به وجود آورده اند. این موقعیت در مواقع استارت کار است و باعث واکاوی شخصیت ها و روی کردن بُعد جدیدی از آنها می شود. اگر قرار بود قضیه را خیلی راحت و بدون پیچیدگیِ این شخصیت ها نشان دهیم، نمایش در دقیقه ی اول تمام می شد. عارف از راه می رسید، عرفان و پریا را در حوله ی حمام می دید، عصبانی می شد، قتلی رخ داده و نمایش تمام می گشت. اما اتفاقی که روی صحنه می بینیم احتمال بسیار کمی برای وقوع دارد. اینکه مردی از راه برسد، همسر و برادرش را در حوله ی حمام ببیند و به جای پرداختن به اصل موضوع، در مورد این سوال کند که آیا این دو واقعا با هم دکتر رفته اند یا خیر. چیزی که یک صدم درصد امکان وقوع در این موقعیت را دارد. این باعث عجیب شدن شخصیت ها می شود و مخاطب را جذب می کند تا آنها و رفتارهایشان را دنبال کند.

– در نمایش شما زیر متنی قوی وجود دارد و با توجه به اینکه به آن اشاره ی مستقیم نمی شود، برداشت های مختلفی را به وجود می آورد. یکی دیگر از این برداشت ها به رازی برمی گردد که بین عارف و پریا وجود دارد و به واژه ای که پریا تمام تلاشش را می کند تا عارف آن را بیان نکند. عارف نیز آن واژه را در نهایت به عرفان می گوید اما مخاطب آن را نمی شنود. می توان از این قضیه نیز دو برداشت داشت که آیا رفتار عارف (یعنی لو دادن راز) باعث می شود که پریا زندگی خود با او را تمام شده بداند یا معنایی که پشت واژه وجود داشته و باور عارف به آن معنا است که زندگی این دو نفر را به نقطه ی پایان می رساند؟
ما در اجرا قصد نداشتیم این واژه را طوری بگوییم که مخاطب آن را نشنود. اتفاقی که در اجرای جشنواره ی تئاتر دانشگاهی نیز افتاد و ما عین واژه را بلند برای مخاطب بیان کردیم. اما در اجرای عموم این واژه نیز زیر تیغ ممیزی قرار گرفت و مجبور شدیم از بلند گفتن آن اممتناع کنیم. البته مخاطب با توجه به کدهایی که داده شده می تواند واژه ی مورد نظر را حدس بزند.
– کاملا! مخاطب این واژه را حدس می زند چون به اندازه ی کافی کد داده شده است. حال بحث بر سر معنای این واژه و صفتی است که به پریا نسبت داده شده، یا رفتار عارف دربازگویی این راز؟
از نظر من به عنوان نویسنده کار، این لحظه زمانی است که عارف می داند بیشتر از این نمی شود جلو رفت و دیگر این زندگی درست نخواهد شد. او به این نتیجه می رسد حال که زندگی درست نمی شود، من هم خراب ترش می کنم. او این تفکر را دارد که وقتی چیزی قرار نیست مال من بشود، نمی خواهم از آن کس دیگری گردد و با این تفکر است که دست به چنین رفتاری می زند.

– مکانی که این سه نفر در آن قرار دارند حمام است یا رختشوی خانه؟
بیشتر خانه است تا حمام یا رختشوی خانه.
– البته فضایی که ترسیم کرده اید، مخصوصا کاشی های کف، اشاره به قسمت خاصی از این خانه می کند. گویی حمام خانه در ابعادی بزرگتر از حد معمول روی صحنه آمده است. حال سوال این است که چرا این قدر فضای اجرا را کوچک کردید؟ با توجه به سالن بزرگ مولوی که بیشتر گروه ها دستِ بازی برای فضایی وسیع تر و میزانس های متنوع تر دارند، شما با محدود کردن فضا دست خود را برای میزانسن های متنوع نیز بسته اید،چرا؟
به گمان من، باید فضا این اندازه می بود و از لحاظ دیداری محدود می شد. ما حتی سقف را هم پایین آوردیم و دور و بر این آدم ها را پر از لباس کردیم که باید بشویند و فرصتی برای حرکت اضافه نداشته باشند. اما نکته ی مهم این است که این سه نفر در مورد عملی که انجام می دهند، یعنی لباس شستن، اصلا حرفی نمی زنند و حتی اشاره ای به آن نمی کنند. فرم اجرایی که ما برای این نمایش در نظر گرفتیم، بیشتر اشاره به یک ضرب المثل معروف دارد با چنین محتوایی که: «آدم ها رخت های چرک شان را جلوی یکدیگر نمی شویند.» کاری که دقیقا این سه نفر در حال انجامش هستند. آنها هم حرف هایشان، حرفهای خصوصی است و هم عملی که انجام می دهند. ما حتی جایگاه تماشاگران را به صحنه نزدیک تر کردیم تا این زندگی خصوصی را در نزدیک ترین وضعیت به مخاطب نشان دهیم.

– فضای ترسیم شده این نمایش فضایی ناآشنا و عجیب است. این اکت تکرار شونده، یعنی لباس شستن همزمان این سه نفر در موقعیتی که احتمال یک خیانت بزرگ می رود به چه معناست؟
این یک تفکر تیپیکال است که نسبت به این وضعیت داریم، چرا این تفکر را داریم؟ چون در دنیای رئالیستی ما در ایران احتمال این اتفاق بسیار کم است. در نگاه اول برای خود من هم این موقعیت کمی عجیب بود. در این راستا با چند نفر مشورت کرده و فهمیدم این موقعیت خیلی عجیب و غریب هم نیست البته احتمال وقوع آن شاید یک صدم درصد باشد و همین کمیاب بودنش باعث جذابیت آن می شود. ما می توانستیم به جای این موقعیت، آنها را در یک خانه قرار دهیم که با هم صحبت کنند، اما این مکان آنها را به اتفاق وصل می کند. این سه لباس می شویند در حالیکه که دو نفر از آنها حوله ی حمام به تن دارند. حوله ی حمام به عمل حمام کردن وصل می شود و حمام کردن همزمان این دو نفر با هم، به خیانتی که اتفاق افتاده پیوند می خورد. عارف وقتی که عرفان می خواهد آنجا ترک می کند، به او می گوید تا زمانی که لباس هایش را نشُسته نمی تواند برود. یعنی پایان لباس شستن، پایان ماجراست و تا زمانی که این رخت های چرک تمام نشده، قضیه روشن نخواهد شد. حتی پریا هم زمانی از صحنه خارج می شود که لباس ها تماما شسته شده و او نیز حرف هایش را زده است.
– در نگاه اول پیدا کردن ارتباط بین فرم و محتوا کمی دشوار می نماید.
این فرم اجرایی باعث شده نظرات متفاوتی هم نسبت به این نمایش به وجود بیاید. در اصطلاحِ نشانه شناسی باید این طور گفت که ما یک دال را روی صحنه گذاشته ایم که می تواند مدلول های بسیاری داشته باشد. در این شب های اجرا من نظراتِ مختلفی را شنیدم و البته بسیاری از آنها ضرب المثل پشت کار را متوجه شده بودند.

– پروسه ی تمرینات این نمایش چقدر طول کشید؟
ما برای اجرای این نمایش حدود هفت ماه تمرین کردیم. من بیشتر به عنوان نویسنده فعالیت می کنم و کارگردانی این نمایش تا حدودی به صورت گروهی و بر اساس اتود هایی که می زدیم انجام شد. در این نمایش هیچ وقت میزانسن مشخصی نداشتیم و من از بازیگر نخواستم که از نقطه ی الف به نقطه ی ب حرکت کند یا سر فلان دیالوگ چه کاری انجام دهد. من از بازیگران خواستم متناسب با وضعیتی که در آن هستند، رفتار کنند و این روش رفته رفته به یک سیستم تبدیل شد. حال بازیگر می دانست باید چه کاری انجام دهد. البته این شیوه ی تمرینات، روی لب مرز قرار دارد و ممکن است به نمایشی بی نظم و شلخته نیز منجر شود که خوشبختانه این اتفاق در کار ما نیافتاد.
– نگران این نبودید که میزانسن ها در هم شده و شکل اجرایی کار به لحاظ فرمی نامناسب و حتی زشت شود؟
این موضوع به قدرت ریسک و اعتماد من به بازیگرها برمی گشت. من می دانستم بازیگرانِ من از عهده ی این کار بر می آیند. اگر هم زمانی میزانسن ها در هم می رفت یا بازیگری توسط دیگری کاور می شد، باز هم با فرم اجرایی نمایش متناسب بود. وضعیتی که این سه نفر در آن قرار دارند به اندازه ی کافی بی نظم است که خودش را در میزانسن نیز نشان می دهد.
– ایده ی این وضعیت، یعنی قرار دادن این سه نفر در موقعیتی مانند لباس شستن، از کجا نشات گرفت؟
این موضوع کم کم شکل گرفت. زمانی که متن را می نوشتم، تنها چیزی که از آن اطلاع داشتم این است که مکان نمایش، خانه ی عارف و پریا است. در طول تمرینات و حتی قبل از بازبینی دوم جشنواره نیز هنوز فرم ایده آل را پیدا نکرده بودیم. تا اینکه یک روز به نظرم رسید این سه نفر در حال لباس شستن هستند. ایده ای که بازیگران نیز از آن استقبال کردند و بعد از آن به دنبال چرایی این موضوع گشتیم.

– بازخورد مخاطب ها به اجرا شما چطور بود؟
در اجرای جشنواره تقریبا تمامی بازخورد ها مثبت بود. در اجرای عموم نیز اکثر مخاطب ها کار را دوست داشتند به این دلیل که فرم عجیبی نداشت و نمی خواست حرف بزرگی هم بزند. البته خوش ریتم هم بود و مخاطب خسته نمی شد.
– چرا سالن مولوی را برای اجرای این نمایش برگزیدید؟
چون تنها سالنی بود که امکان اجرا در آن را داشتیم. مولوی سالنی بسیار خوب و با تجهیزات مناسب است و اجرا در آن برای هر دانشجویی امتیاز محسوب می شود. این سالن بیشتر برای اجراهای دانشجویی در نظر گرفته شده و اجرای ما نیز با توجه به شرکت در جشنواره ی دانشجویی جزء این دسته قرار می گرفت.
– نمایش های اجرا شده در سالن مولوی معمولا اجراهایی محبوب هستند و همیشه ایده ای نو برای ارائه به مخاطب دارند.
دقیقا. چون پشت مفهومِ دانشجو قرار می گیرند، دانشجو یعنی آزمون، خطا و تجربه های نو. در فضای حرفه ای که وضعیت مشخص است، گروه ها اغلب متن های ترجمه شده را دست می گیرند و به همراه بازیگران سلبریتی به روی صحنه می برند تا از فروش گیشه مطمئن باشند.

– مولوی سالن بسیار خوبی است و تنها ایرادی که می توان به آن وارد دانست، این است که مخاطبان آن همه دانشجو و اهالی دانشگاه هستند و کمتر از فضای بیرون دانشگاه مخاطب به این سالن کشیده می شود.
این موضوع تقصیر سالن مولوی نیست. به نظر من مقصر اصلی این موضوع یک سیستم است. مثلا یکی از معضلات کار دانشجویی کمبود هزینه برای تبلیغات است و همان طور که اطلاع دارید این روزها بیشتر تبلیغات در فضای ایسنتاگرام انجام می شود. اما همین پیج ها نیز برای دانشجو امکان ویژه ای در نظر نمی گیرند و تمام کارهایی که تبلیغ می کنند، کارهایی است که می توانند هزینه ی هر پُست، یعنی حداقل دویست هزار تومان را بدهند. پس مشکل را می توان سیستمی بزرگتر دانست که کل تئاتر را احاطه کرده است.
– و حرف پایانی:
جامعه دانشجو نیاز به مخاطب دارد. اکثر مخاطبان در سالن هایی حضور می یابند که شخصیت ِمعروفی در آن بازی می کند یا تهیه کننده ای پشت کار است که می تواند پول زیادی به آن تزریق کند؛ اما این امکان در جامعه ی دانشجویی نیست. نباید فراموش کرد که همین دانشجویان در آینده قرار است تئاتر کشور را به سویی ببرند و اگر از آنها حمایت نشوند سرمایه های انسانی تئاتر از دست می رود. من و امثال ما از روزی که وارد تئاتر شدیم می دانستیم قرار است با چه سختی هایی مواجه شویم و به همین خاطر است که با تمام سختی ها و قرض گرفتن ها، سعی می کنیم کارمان را اجرا ببریم. مهم این است که در پایانِ این سختی ها، از خودمان راضی باشیم که خوشبختانه هستیم. تئاتر نیاز به صبر کردن دارد، چیزی که سعی می کنیم در این روزهای دانشجویی یاد بگیریم.

عرفان امین: (بازیگر نقش عرفان در نمایش «خیانت به پینتر»)
عرفان امین دانشجوی بازیگری تئاتر در پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. او پیش از این، اجرا در تالار مولوی را با حضور در نمایش «تجزیه» تجربه کرده است. از دیگر کارهای او می توان به نمایش های «کمانگیر» و «دریم لند» اشاره کرد.
– پروسه ی تمرینات نمایش «خیانت به پینتر» به چه شکل بود و چطور شخصیت عرفان گام به گام ساخته شد؟
در پروسه ی تمرینات سوال های زیادی برای گروه ایجاد شده و این سوالات با فضایی مبهم در ذهن مان همراه شد و هر روز سعی می کردیم که به این سوالات، جوابی بدهیم و فضای مبهم را ملموس تر کنیم. عرفان شخصیتی است به عارف، برادر بزرگش حسادت می کند. عارف سرکار رفته، پول درآورده و زندگی تشکیل داده است، اما عرفان موفق به این کار نشده، هنوز دانشجوست و در خوابگاه زندگی می کند. به عبارتی هنوز مستقل نشده است و به قول عارف نمی داند که دارد با زندگی اش چه می کند. اینها بخشی از شخصیت عرفان است که در طول اجرا نیز مخاطب متوجه آن می شود، اما عرفان ویژگی های دیگری هم دارد که مخاطب خودش باید آنها را کشف کند و این کشف از هر تماشاگری به تماشاگر دیگر متفاوت است. گمان می کنم پاسخ دادن به بعضی از سوالات منحصر به فرد بودن اجرا را از بین می برد. در طول اجرا نیز به خیلی از سوالات پاسخ داده نمی شود. مثلا مشخص نمی شود که پریا و عرفان با هم رابطه داشته اند یا نه. حتی خود من که نقش عرفان را بازی می کنم در بعضی از شب های اجرا از خودم می پرسم که آیا عرفان واقعا این کار را کرده است یا نه. این جریان برای من مانند بازی مافیا می ماند، بدین شکل که بازیکن باید مدام خودش را به عنوان شهروند ثابت کند و به دیگران بقبولاند که بی گناه است.

– عرفان یکی از سه کاراکتر نمایش است که مخاطبان با او ارتباط بیشتری گرفته بودند، این موضوع را می توان از خنده های پیاپی آنها زمانی که عرفان شروع به حرف زدن می کند، فهمید. به نظر شما چرا مخاطب، عرفان را با وجودی که احتمال می رود به برادرش خیانت کرده باشد، دوست دارد؟
من گمان می کنم دلیل این موضوع به ملموس بودن کاراکتر عرفان و اعمالی که او انجام می دهد، برمی گردد. نمایش دو لایه دارد؛ یکی لایه ی ظاهری که بیشتر به شوخی می ماند و یکی زیرمتن که صحبت از یک فاجعه است. در این رابطه تنها عرفان است که نحوه ی صحبت این دو نفر برایش عجیب می نماید و واکنش نشان می دهد. او تعجبش از این است که چرا این دو نفر در مورد مسائلی که نباید جلوی او در موردش حرف بزنند، صحبت می کنند. برای تماشاگر این رفتار واقعی تر است، پس به شوخی های او راحت تر می خندد.
– از شکل گیری شخصیت عرفان در پروسه ی تمرینات بگویید. عرفان از کجا شروع شد و در چه پروسه ای به چیزی که می بینیم رسید؟
محور اصلی شکل گیری شخصیت ها در تمرینات، سوال و جواب بود. ما کاراکترهای یکدیگر را زیاد کنکاش می کرده و مورد سوال قرار می دادیم. این سوال و جواب ها برای من بیشتر حول محور دور شخصیت دیگر می چرخید تا کاراکتر عرفان. مثلا من بیشتر دوست داشتم بدانم پریا چه شخصیتی دارد و باید با او چه طور برخورد کنم. با این سوال و جواب های مدام، کم کم کاراکتِر عرفان نیز شکل گرفت. اما موضوعی که در اجرای عموم، ذهن مرا به شدت درگیر کرده، رابطه ی عرفان و عارف است. این دو، برادر هستند پس من باید دنبال ویژگی هایی بگردم که عرفان را بیشتر به عارف شبیه کند و نشان دادن این شباهت به مخاطب، از دغدغه هایی است که من هنوز با آن درگیر هستم.

– سخت ترین بخش خلق شخصیت عرفان چه بود؟
یکی از سختی های کلی خلق شخصیت این است که بازیگر به ویژگی های خوبی در مورد شخصیت دست می یابد اما این گزینه ها جزء اولین انتخاب ها و دم دستی ترین آنها است. پس باید پیشنهادهای خودش را رد کرده و سعی کند فراتر از خود برود و به خلاقیت بیشتری دست یابد. در پروسه ی تمرینات ما با فیزیک بدنی شخصیت ها درگیر نشدیم که مثلا چطور از جا بلند می شوند، چطور حرف می زند یا راه می روند و از تمرینات فیزیکی که در بسیاری کارها انجام می شود دوری کردیم. سعی کردیم آهسته آهسته به این شخصیت ها نزدیک شویم؛ اتفاقی که هنوز هم در شب های اجرا می افتد. گاهی در اجرا میزانسی پیش می آید که باعث ساختن اتفاقی جدید می شود. البته شخصیت عرفان در این رابطه ی سه نفره معنی دارد و به تنهایی نمی تواند کاراکتری جذاب باشد. رابطه ی او با پریا و عارف است که این شخصیت را ملموس کرده و مورد توجه مخاطب قرار داده است.
و حرف پایانی:
حرف پایانی این است که دوست دارم نمایش دیده شود و از مخاطبان برای دیدن آن دعوت می کنم.
پاسخ دهید