درباره فیلم «به دنیا آمدن»

«به دنیا آمدن» جدیدترین ساخته ی «محسن عبدالوهاب» و دومین فیلم مستقل او بعد از «لطفا مزاحم نشوید» است. عبدالوهاب که پیش از این فیلمنامه ی فیلم هایی از جمله «گیلانه» و «خون بازی» را نوشته و در فیلم های «زیر پوست شهر» و «روزگار ما» دستیار کارگردان بوده، در اثر جدید خود از هدایت هاشمی و الهام کردا در نقش های اصلی خود استفاده کرده است. با آراد مگ همراه باشید.

به دنیا آمدن فیلمی اجتماعی و متناسب با رنگ و بوی این سالهای ایران است. داستان درباره پری و فرهاد، زوجی از طبقه ی متوسط جامعه است که درگیر سقط جنین هستند. این دو که پسری در آستانه ی نوجوانی نیز دارند در ابتدا برای از بین بردن جنین اتفاق نظر داشته و در این راستا اقدام می کنند اما از جایی به بعد برای حفظ یا سقط کردن جنین به اختلاف می خورند.

سوژه ای که عبدالوهاب برای آخرین ساخته خود انتخاب کرده به شدت تکراری به نظر می آید و در این سالهای اخیر به آن زیاد پرداخته شده است. اما نوع روایت عبدالوهاب آن را تبدیل به فیلمی متفاوت می کند. نویسنده در این اثر حق را به طور مساوی بین پری و فرهاد تقسیم می کند و آن قدر خوب این کار را می کند که ببینده نمی داند به کدام طرف ماجرا حق بدهد؛ به فرهاد که نیمه ی خالی لیوان را می بیند یا به پری که نیمه ی پرش را.

فرهاد دلایل درستی برای امتناع از بچه دار شدن دارد. او پدر بودن را تجربه کرده و می داند که انسان کارخانه جوجه کشی نیست و بچه تربیت کردن، وقت و انرژی می خواهد. از طرفی زندگی در این تهرانِ آشفته و مشکلات همیشگی اش، اجازه ریسک کردن برای بچه دار شدن به او نمی دهد. او همه ی توانش این است که بتواند خانه ای هفتاد متری برای خانواده اش فراهم کند که در آن با خیال راحت زندگی کنند. هفتاد متری که او در نظر دارد، برای سه نفر آدم جا دارد و نفر چهارم، اضافه خواهد بود. دغدغه ی فرهاد فقط دغدغه ی مشکلات لحظه ای اش نیست. او به ذات زاد و ولد ایراد می بیند. به زمینی که برای چهار میلیارد نفر جا دارد اما هفت میلیارد انسان را در خود جای داده است؛ هفت میلیاری که روزی پدر و مادرهایشان تصور کرده بودند این یک نفری که به دنیا اضافه می کنند جای زیادی نمی گیرد.

فرهاد نماد بارز قشر متوسط اجتماع است. قشری که نه آن قدر بی پول است که نتواند نیازهای اولیه اش را برآورده کند و نه آن قدر ثروتمند است که پول از پارو اش بالا برود. او به اندازه ی زندگی اش در می آورد؛ زندگی ای که برای سه نفر تدارک دیده. حق دارد در این دنیای گرگ، در این ایرانِ بی حساب و کتاب، از مسئولیت پدر شدن بترسد و نخواهد خودش را در این مخمصه گرفتار کند. او لذت پدر شدن را یکبار چکیده و همین برایش کافی است.

سوی دیگر اما پری قصه است که نیمه ی پر لیوان را می بیند. او از همان ابتدا و با ظاهر شدن در نقشی که در تئاتر برایش در نظر گرفته شده، نشان می دهد که اهل نگه داشتن است. وقتی با شروع فیلم، پری در نقش شخصتیش در تئاتر دارد وسائل خانه اش را نگه می دارد و حاضر نمی شود اموالش را بفروشد، نشان می دهد که این نقش بی ربط به پری واقعی نیست. در دنیای واقعی نیز پری اهل نگه داشتن است. او یک بار درد و رنج قرص خوردن برای سقط جنین را تجربه می کند، اما جنین او قصد ماندن دارد و این موضوع پری را مصمم می کند تا بچه اش را حفظ کند. او می داند که با این کار حرفه اش نابود می شود و معلوم نیست تا مدت ها بتواند به آنچه الان در آستانه ی به دست آوردنش است برسد، اما با وجود همه ی اینها جنینش را نگه می دارد تا مبادا برای خودش پیشمانی ای بسازد که قابل برگشت نیست.

فرهاد هیچ چیز را فدا نمی کند. کارش را نگه می دارد، فیلمی را که دوست دارد می سازد، خانه اش را با پولی که پسر خاله اش پسش می دهد، نگه می دارد و برای هر آنچه تلاش می کند، به دست می آورد؛ اما آرامش را از دست می دهد و در تنهایی غوطه ور می شود. انتخابِ منطقی او به تنها شدنی تلخ می انجامد که بلاخره اشکش را در می آورد.

پری اما هر آنچه فرهاد نگه داشته است رها می کند. او دنبال احساس می رود، کارش را رها می کند؛ موفقیتی که شاید هیچ وقت برایش تکرار نشود و نقشش را به دوستش واگذار می کند. خانه ی اجاره ای را رها می کند، فرهاد را هم رها می کند، در عوض بچه اش را نگه می دارد و می تواند معادل همه ی چیزهایی را که از دست داده است به نحوی دیگر به دست بیاورد. به جای شغل بازیگری به شغل هتل داری می پردازد و به جای خانه ی خودش در خانه ی پدری زندگی می کند؛ اما دیگر تنها نیست. ارزش های پری او را به معادل آنچه دوست دارد می رساند و ارزش های فرهاد او را از آنچه دوست دارد، دورتر می کند.

فیلم خرده روایت های زیادی دارد که به درستی در متنِ کار تنیده شده و به چشم نمی آیند. داستان عشق کیان (پسر فرهاد و پری) به گلی، داستان پسرخانه ی نویسنده و کافه دارِ فرهاد، داستان گروه تئاتری که پری برای آنها ایفای نقش می کرد، داستان دوست پری، داستان مرد صاحبخانه و … این خرده روایت ها به خوبی در فیلم تنیده می شود و در راستای هدف کلی فیلم حرکت می کند.

پسرخاله ی فرهاد، که با پول او برای خود کافه ای اجاره کرده، یکی از کسانی است که با حرکت در مسیر زندگی خود، مسیر زندگی فرهاد را بیشتر نشان می دهد. او که دو فرزند دارد و در آخر قصه نیز شغلش را از دست می دهد، امیدوارتر از فرهادی است که حالا توانسته قسط خانه ی در حال ساخته شدنش را بدهد و یا فیلمی را که دوست دارد بسازد. پسرخاله که نویسنده هم هست، با امید به سوی آینده ای می رود که فرهاد نمی تواند حتی تصورش را کند و معتقد است دنیا بر مردمان سخت کوش سخت می گیرد و بهتر است دنیا را آسان گرفت.

مردِ صاحبخانه هم با وجود اینکه شاید در ابتدا یک خرده روایت اضافه به چشم بیاید، به فرهاد نشان می دهد همین نسلی که فرهاد از به دنیا آوردن شان واهمه دارد، در آینده تنها کسانی هستند که می توانند به او امید دهند. کیان و دوستانش با پیرمرد صاحبخانه رابطه ی خوبی دارند، به خانه ی او می روند و برایش کلیپ های بامزه می سازند تا برای نوه هایش بفرستد. پیرمردِ صاحبخانه با همه ی تنهایی اش کنار کیان و دوست های او خوشحال و امیدوار است و این خود می تواند شکی برای جهان بینی فرهاد بیافزاید که آیا باید اجازه داد نسل های بعد به دنیا بیایند و با خودشان امید بیاورند یا نه؟!

کیان نیز با داستان عشق پیش از موعد خود، مشکلات درس و مدرسه، پول تو جیبی، کلیب ساختن هایش و نوع رابطه ای که با پدر و مادرش دارد، جدای از اینکه طنز قصه را تامین می کند، به بیننده نشان می هد چقدر فرهاد حق دارد و بزرگ کردن بچه های نسل امروز، سخت تر از نسل گذشته است و مسئولیتش بسیار بسیار بیشتر.

اما زیبا ترین لایه ای که عبدالوهاب در زندگی فرهاد و پری در فیلم به دنیا آمدن نشان می دهد نوع رابطه و احترام این دو با هم است. این دو نفر پانزده سال با عشق کنار هم زیسته اند و حالا جهان بینی شان دارد آنها را از هم جدا می کند. اما این اختلاف هم نمی تواند احترام موجود در این زندگی را از بین ببرد. فرهاد همه ی تلاشش را برای از بین بردن بچه می کند. او با مهربانی اش پری را در موقعیتی که دوست ندارد قرار می دهد و همه ی سعی اش را می کند تا پری را درک کند اما نمی تواند. این نتوانستن اما قرار نیست احترام این زندگی را از بین ببرد و رنگ خصومت روی آن بپاشد. احترامی که تا صحنه ی پایانی فیلم باقی می ماند و دلتنگی ای که پری با برگشتنش از پشت شیشه ی ماشین آن را نشان می دهد.

به دنیا آمدن فیلمی است که ارزش چند بار نگاه کردن را داشته و بازی بازیگران اصلی سهم بسیار زیادی در این موضوع دارد. الهام کردا، زنی را نشان می دهد که همان قدر که مهربان است، همان قدر هم بر خواسته ای که از اعتقادش بر می آید، پایبند است و این بازی او را در نقش پری به شدت دلچسب می کند. هدایت هاشمی نیز در نقش مردی دغدغه مند که گمان می کند تنها خودش درست می اندیشد، مردی که توسط اکثریت جامعه درک نمی شود، به خوبی ظاهر شده است.

به دنیا آمدن داستان دو جهان بینی مختلف است که در یک موقعیت خاص رو می شود و محسن عبدالوهاب با وجودی که به نظر می رسد عقاید فرهاد را قبول دارد، اما بُرد را با کسانی می داند که زندگی را آسان تر می گیرند.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران