پرونده نمایش «این یک کنفرانس از شکست ماست» (قسمت اول)

پرونده نمایش «این یک کنفرانس از شکست ماست»

مهران مرادی، فارغ التحصیل رشته تئاتر از دانشگاه تنکابن است. وی در زمینه نمایشنامه نویسی، داستان نویسی، فیلمنامه نویسی و همچنین بازیگری تئاتر و سینما فعال بوده و در نقش برنامه ریز و دستیار نیز همکاری داشته است. این یک کنفرانس از شکست ماست جدیدترین نمایش این هنرمند در کسوت کارگردان است. این نمایش را بهانه کرده و با این او به گفتگو نشسته ایم.

نمایش این یک کنفرانس از شکست ماست

مهران مرادی (کارگردان)

– از نام نمایش شروع کنیم. نمایش نامی طولانی و متفاوت دارد. این نام دربردارنده ی واژه «شکست» بوده و گویی توضیحی برای نمایش است. آیا انتخاب این نام، داستان نمایش را لو نمی دهد؟

این نام داستان نمایش را لو نمی دهد، به این دلیل که در نمایش شکستی وجود ندارد.

– اینکه شخصیت های نمایشِ شما در برنامه ریزی هر روزه شان برای خودکشی ناموفق هستند، شکست محسوب نمی شود؟

خیر! این افراد شکست نمی خورند، بلکه برعکس به معنای جدیدی از زندگی می رسند. من واژه ی «کنفرانس» را هم در نام نمایش به کار برده ام. همان طور که می دانید کنفرانس نیاز به آمادگی قبلی دارد، مانند کنفرانس هایی که دوران تحصیل یا کار ارائه می دهیم. در ذات این واژه، طرح و برنامه ریزی و البته آمادگی قبلی وجود دارد. این اتفاق روی صحنه نیز می افتد. این شخصیت ها می دانند چه می خواهند بکنند و برنامه شان چیست و به نظر من به عنوان کارگردان کار، این برنامه به شکست ختم نمی شود.

– اگر این افراد در برنامه شان شکست نمی خورند، پس چرا عنوان نمایش به شکست اشاره می کند؟

شخصیت ها از دیدگاه خودشان شکست خورده اند، اما از نگاه مخاطب این شکست نیست، چراکه آنها به واسطه ی سوزنبان نجات پیدا کرده و به نوعی رهایی می رسند.

– در مورد ایده این نمایش صحبت کنیم. این ایده از کجا نشات گرفته و چرا موضوع خودکشی را برای نمایش خود انتخاب کردید؟

ایده این نمایش پارسال در چنین روزهای جرقه خورد، زمانی که من جمله ی معروف «هرودوت» مورخ یونانی را خواندم. جمله این بود: «به هنگام صلح، پسران، پدران خود را به خاک می سپارند؛ و در زمان جنگ، پدران، پسران خود را».پس از خواندن این جمله، بر اساس پیش زمینه ی داستان نویسی ام سعی کردم شکل و چیدمانی برای این ایده بیابم. چندین روز به این جمله فکر کرده و به یک رابطه رسیدم. پس از رسیدن به رابطه طرح هایی را روی کاغذ آورده تا ببینم این رابطه را به چه صورت هایی می توان نمایش داد. در این میان به رابطه ای رسیدم که از دو پدر و پسر تشکیل شده؛ پسرهایی که قصد داشتند خودشان را بکشند و پدرهایی که سعی می کردند مانع این موضوع شوند. با تامل بیشتر به این نتیجه رسیدم که این دو نمی توانند پدر باشند؛ چون منطقی نیست پدرها فقط بیاستند و سعی کنند با دیالوگ پسرانشان را از کاری به این مهمی که مرگ و زندگی در دو سویش قرار دارد، منع کنند. پس رابطه را به چهار پسر تغییر دادم؛ چهار پسری که با هم دوست بوده و یک بازی را راه انداخته اند. آنها هر روز به ایستگاه قطار می آیند تا بخشی از حرف هایی را هیچ وقت موفق نشدند به پدرانشان بزنند بیان کنند. این موضوع بعد از آن تبدیل به دغدغه ای جدی برای من شده و در تمام نوشته هایم اعم از نمایشنامه، داستان و فیلمنامه خودش را نشان می دهد. اینکه اتفاق های جدی در جامعه به سمت بازی پیش رفته، آرام آرام آغاز شده و پس از آن جدی می شود.

– منظورتان از بازی، چیزی مانند «نهنگ آبی» است که در بازه ای خودکشی های بسیاری را به آن نسبت دادند؟

نه منظورم چنین بازی ای نیست. نهنگ آبی بازی ای از قبل برنامه ریزی شده است. در این نمایش نیز بازی اتفاق می افتد، اما برنامه ریزی این افراد از جنس نهنگ آبی نیست. این بازی یکباره شروع نمی شود، بلکه کم کم اتفاقات شکل می گیرد. شخصیت های این نمایش حتی لباسی را که می خواهند در هنگام خودکشی به تن داشته باشند، انتخاب کرده اند و این اتفاقی نیست که روز اول به آن رسیده باشند.

– خودکشی موضوعی به روز در کشور است. همین چندی پیش بود که دو دختر نوجوان خود را از پلی در اصفهان به پایین پرت کردند. آنها پیش از خودکشی فیلمی از خود گرفته و خوشحال به استقبال این لحظه رفته بودند. گویی به قول شما اتفاقات مهم جامعه تبدیل به بازی شده است.

البته این موضوع فقط شامل حال ایران نمی شود؛ بلکه خودکشی در جهان رو به افزایش بوده و تمام کشورها با این معضل سر و کار دارند. برای نوشتن طرح این نمایشنامه کنفرانس ها و فیلم های زیادی در این رابطه دیدم. در یکی از این فیلم ها، پلی زیبا در آمریکا نشان داده می شد که برای آسایش مردم ساخته شده اما تبدیل به مکانی برای خودکشی شده بود. این یک موضوع جهان شمول و البته سخت دردناک است. اینکه اتفاقات جدی زندگی به صورت بازی برگزار می شود، شوک آور بوده و مفهوم زندگی را زیر سوال می برد. برای بیان نمونه ای دیگر از این بازی به سخنان یکی از دوستانم ارجاع می دهم. ایشان مشاور مدرسه ای در تهران است و دانش آموزانش را می بیند که هر روز بعد از مدرسه به پل هوایی رفته و ادای پرت کردن خود را در می آورند. سپس با سرخوشی پایین آمده و وانمود می کنند که دارند خود را جلوی ماشین های عبوری می اندازند. اتفاقی که باعث حادثه های بسیاری نیز شده است.

– در جهان واقعی، با توجه به نمونه های عینی ای که این روزها دیده می شود، یکی از دلایلی که ممکن است باعث علاقه ی نسل جدید به خودکشی شود، هیجان این موضوع است یا حتی احساس جلب توجه بیشتر به خاطر آن. در دنیای نمایش شما، شخصیت ها چه دلیلی برای خودکشی دارند؟

واقعیت این است که در دنیای این نمایش، شخصیت ها اصلا قصد خودکشی ندارند و اگر دقت کرده باشید، با توجه به دیالوگ هایی که رد و بدل می کنند، دلیلی نیز برای این امر ندارند. این افراد حرف مهم و یا دلیل مهمی را بیان نمی کنند که مخاطب را به فکر چرایی خودکشی آنها بیاندازد. مهم ترین اتفاق روی صحنه، بازی خودکشی است که جریان دارد.

– در این نمایش، شما دو شخصیت را تا نیمی از زمان نمایش به عنوان پدر مورد خطاب قرار می دهید که دیالوگ هایی را شنیده و حرف هایی نیز می زنند؛ دو پدری که مورد انتقاد پسرانشان نیز هستند. حضور دو پدر بر روی صحنه در نیمی از زمان نمایش این موضوع را یادآور می شود که شاید دلیل پسرها برای خودکشی به رابطه ی پدر و پسری و در حالت کلی تر به مشکلات و روابط خانوادگی بر می گردد.

بی شک حضور پدرها روی صحنه بی دلیل نیست و شاید یکی از دلایلش انتقادات مسخره ای باشد که پسرها از پدرهایشان می کنند، اتفاقی که برای نسل امروز غریبه نمی نماید. برای مثال روی صحنه پسری را می بینیم که خطاب به پدرش می گوید از او متنفر است به این خاطر که هر صبح به پارک می رود و ورزش می کند. این نشان دهنده ی اتفاقات خیلی ساده ای است که باعث آزار آدم ها از سوی یکدیگر می شود. گاهی ممکن است یک رفتار ساده که هر روز تکرار می شود باعث آزاری کسی گردد، حتی اگر این آزار منطقی جلوه نکند. مهم ترین دلیل حضور این شخصیت ها روی صحنه نه پدر بودن و نه پسر بودن آنهاست. مهم ترین دلیل این است که این افراد کار دیگری ندارند. این جمله بسیار کلیشه ای به نظر می آید، اما حضور این افراد در این بازی به خاطر بی کاری است. کاری برای انجام ندارند، حال چه کنند، خودشان را بکشند. آنها می خواهند به لبه اتفاق بروند تا ببیند چه چیزی نصیب شان خواهد شد. هیجان! آری، هیجانی که روح آنها را ارضا خواهد کرد.

– پس چرا این کار را هر روز انجام می دهند؟ آنها به گفته ی سوزن بان هر روز به ایستگاه می روند، هر روز این بازی را تکرار می کنند و هر روز خودشان را نمی کشند و روز بعد دوباره این عمل را تکرار می کنند. این حلقه ی بی پایانِ تکرار کی قرار است تمام شود؟

شاید در شبی که شما نمایش را دیده باشید این حلقه تمام شده باشد. این چهار نفر مرگ سوزن بان را به چشم می بینند و این مرگ آنها را با خودشان رو به رو می کند. هر یک از این چهار نفر می تواست جای پیرمرد سوزن بان باشد. هر یک از اینها می توانست الان روی ریل قطار افتاده باشد، از دهانش خون بیرون بزند و صورتش له شده باشد. شاید این تصویر از مرگ باعث شود آنها این بازی را تمام کنند. یکی از مشکلات مهم ما آدمها این است که کارهای آسان برایمان سخت و کارهای سخت برایمان آسان دیده می شود. به عبارت دیگر، درکی از اتفاقات بزرگ و کوچک زندگی نداریم. خودکشی اتفاقی بسیار دردناک است، اما گاهی همین اتفاق به سادگی حل می شود. افراد بسیاری بوده اند که تا مرز خودکشی رفته و با کوچکترین کورسوی امیدی برگشته اند، شاید با یک لبخند. در طی تحقیقاتی که در راستای این نمایش انجام دادم، به روانشناسی رسیدم که کارش تلاش برای برگرداندن آدم ها از تصمیم خودکشی است. مردم این شهر وقتی کسی را آماده ی خودکشی می بینند به هیچ ارگان و سازمانی زنگ نمی زنند، بلکه به این فرد زنگ زده و محل را اعلام می کنند. این روانشناس نیز سعی می کند فرد را متقاعد کند دست از این عمل بردارد، گاهی موفق می شود و گاهی نه. این فرد در خاطراتش اشاره به کسی می کند که برای برگشتن از لبه ی پل تنها نیاز به دو گوش شنوا داشت. روانشناس هیچ حرفی با او نزده بود و در تمام مدت ساکت بود تا او حرف هایش را بزند. با اتمام حرفهایش، فرد دیگر دلیلی برای خودکشی نداشت چون کسی را پیدا کرده بود که به او گوش کند.

نمایش این یک کنفرانس از شکست ماست

– پروسه ی نگارش متن چقدر زمان برد؟

نگارش متن زمان زیادی برد، چون همراه با تمرینات انجام می شد. از ابتدا متن کامل وجود نداشت و بخش بسیاری از متن در تمرینات کامل شد.

– در نمایش شما تکرار نقش مهمی دارد. تکرار در دیالوگ ها، اکت ها و حتی تکرار در بازی ای که هر روز این چهار نفر انجام می دهند. چرا این قدر بر تکرار تاکید داشته و آن را در نمایش پیاده کردید؟

تکرار چیزی است که بسیار در آدم ها می بینیم. آنها هر روز کارهای را چندین بار و به دفعات انجام می دهند، بی آنکه متوجه آن باشند. برای درک بیشتر این تکرار دوستی را مثال می زنم که در این ورطه افتاده است. او هر روز از خواب بیدار می شود، لب پنجره می رود و سیگار می کشد. دوباره به جایش برگشته و پس از مدتی باز لب پنجره می رود و سیگار می کشد و این عمل را در طول روز به کرات انجام می دهد. کل زندگی او در یک اتاق و یک پنجره خلاصه شده است. این نمونه ای از صنعتی شدن زندگی و از بین رفتن ذره ذره ی احساسات است. روندی که در آن زندگی به فرم دیگری در می آید.

– فرم اجرایی انتخابی شما برای این نمایش، با محتوای آن به شدت همخوانی داشت. ارتباط این فرم و محتوا به چه صورت شکل گرفت و آیا از فرم به محتوا رسیدید یا برعکس؟

در این کار، فرم و شکل اجرا نسبت به محتوا برای من اولویت داشت. در ابتدای تمرینات محتوای کار موضوعی کلی بود و با فرم تمرینات به جزئیات محتوا رسیدیم. من جزئیات محتوا را از بدن بازیگران و اتمسفر کار در حین تمرینات به دست آوردم. در این راستا گاهی حتی یک ماه را صرف تمرین یک دقیقه از نمایش می کردیم. مثلا در نمایش صحنه ای وجود دارد که پسر از پدرش می خواهد به گوشش سیلی بزند. در آوردن این صحنه زمان زیادی از تمرینات را به خودش اختصاص داد. برای ایجاد اتمسفر کار نیز باید قبل از تمرینات فضا سازی کرده و بازیگران را در آن موقعیت قرار می دادم تا اتفاق شکل بگیرد. در تمریناتی که در پلاتو داشتیم نیز همین کار را می کردم، پس از قرار گرفتن بازیگر در موقعیت مورد نظر، صدایش را با رکوردر ضبط می کردم، پس از تمرینات کلام بازیگر را روی کاغذ آورده، ویرایش می کردم و دیالوگ ها را از دل آن بیرون می کشیدم. روز بعد متن تهیه شده که در واقع دیالوگ های خودشان را بود را به آنها داده و تمرینات را ادامه می دادیم.

– با توجه به شیوه ی اجرایی شما و همزمانی تمرینات و کامل شدن متن، پروسه ی تمرینات این نمایش چقدر طول کشید؟

تمرینات از سال گذشته شهریور ماه آغاز شده و چندین ماه ادامه داشت. در دوره ی کوتاهی آن را متوقف کردیم و پس از آن دوباره ادامه دادیم. با این حساب می توان گفت برای گروه این پروسه حدود هشت ماه و برای خودم از ابتدا و درگیر شدن با ایده، یک سال طول کشید.

– دلیل انتخاب لوکشین ایستگاه قطار، آن هم با اتاقک سوزنبانی و حضور یک سوزنبان پیر چه بود؟

به مکان های زیادی به عنوان لوکشین فکر کردم، جایی که این پسرها بتوانند بازی شان را انجام دهند. پشت بام خانه، ایستگاه مترو و پل جاهایی بود که می شد این اتفاق در آنها رخ دهد، اما هر بار این بازی به دلیل وجود مزاحمی به هم می خورد. پس ایستگاهی را انتخاب کردم که در واقع ایستگاه راه آهن نیست و قطار در آن توقف ندارد، بلکه یک ایستگاه سوزنبانیِ خارج از شهر است که ریل را عوض کرده و قطار را از شهر دور کند. این ایستگاه سوزنبان پیری نیز دارد که نه تنها مزاحم این جوان ها نیست، بلکه زمینه را برای تمرین و بازی کردن آنها نیز مهیا کرده و در آخر نیز سعی می کند با فدا کردن خودش، راه نجات را به آنها نشان دهد.

– شما برای نقش سوزن بان بازیگری مسن را انتخاب کرده و ایشان را در کنار جوان ها، روی صحنه آوردید. این انتخاب به نظر ریسک بزرگی می آید چراکه شاید هر شب روی صحنه بودن فشاری به بازیگر وارد کند و او را از ادامه ی کار باز دارد. چرا برای نقش سوزن بان از بازیگر جوان به همراه گریمی متفاوت استفاده نکردید؟

برای من واقعی بودن صحنه بسیار مهم بود. بسیاری از دوستان و افراد تئاتری که با ایشان مشورت کرده بودم نیز انتخاب یک پیرمرد را برای بازی نقش سوزن بان ریسک می دانستند، اما من این ریسک را انجام دادم چراکه مطمئن بودم اگر مخاطب بداند که سوزن بان، در اصل بازیگر جوانی با گریم پیری است، فضای ساخته شده ی نمایش به هم ریخته و همه چیز در ذهنش شکسته می شود. برای پیدا کردن چنین فردی نیز با بسیاری از بازیگرهای مسن که در حال حاضر فعال هستند تماس گرفتم که بسیاری از آنها به دلیل کار یا بیماری امکان همکاری نداشتند. انتخاب آقای مشکاتی به صورتی اتفاقی انجام شد. ایشان به من معرفی شده و در جلسات تمرین حضور پیدا کردند. در رابطه با نقش نیز صحبت های زیادی کردیم و با توجه به این صحبت ها کمی مسیر اجرا را تغییر دادیم. خوشبختانه حضور ایشان روی صحنه ی این نمایش اتفاق خوبی برای گروه بوده و مخاطب نیز با این سوزن بان پیر به خوبی همراه می شود.

– چرا این سالن را برای اجرای نمایش این یک کنفرانس از شکست ماست برگزیدید؟

سالن استاد انتظامیِ خانه هنرمندان، یک سالن دولتی است که با وجود امکانات کم، فضای آن را بسیار بیشتر از سالن های خصوصی دوست دارم.

– بازخورد مخاطبان به اجرای این نمایش تا این لحظه چطور بوده است؟

با توجه به اینکه در این فصل سال نمایش های زیادی با بازی سلبریتی ها روی صحنه است، نمایش ما نیز مخاطب خودش را داشته و بسیاری از آنها راضی سالن را ترک کردند. در این میان تماشاگرانی هم بودند که کار را بیش از تصور ما دوست داشته و شب های متعدد برای دیدن آن به سالن آمدند.

– به جز این نمایش که فعلا روی صحنه است، کار دیگری در دست تمرین داشته و آیا اجرای دیگری از شما در سال جاری خواهیم دید؟

پس از این نمایش، در شهریور ماه در کسوت بازیگر به روی صحنه خواهم آمد و اگر همه چیز درست پیش برود در نیمه دوم سال، نمایش دیگری را نیز به شب های اجرا خواهیم رسانید.

این یک کنفرانس از شکست ماست

– و حرف پایانی:

پیش از هر چیز از گروه اجرایی و همراه این نمایش به ویژه بازیگرهای خوبم تشکر می کنم که در گرما و سرما، شب و روز برای به ثمر رساندن این نمایش تمرین کردند. از دیگر عوامل از جمله طراح های این اجرا نیز تشکر می کنم و امیدوارم روزی برسد که اهالی تئاتر به حقوق مادی و معنوی خود از انجام این امر فرهنگی برسند، اتفاقی که متاسفانه این روزها شاهد آن نیستیم.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران