دنیایی پر از انسان هایی که تکثیر می شوند، دنیایی با مادر ها و پدرهایی که نمی دانند بچه هایشان کدام هستند و بچه هایی که نمی دانند مادر و پدرشان کدام اند. این دنیایی است که نمایش «تجزیه» خلق می کند.
تجزیه نمایشی به کارگردانی «مرتضی جلیل دوست» است، جلیل دوست که قبلا نمایش «مجلس مختلف خوانی همین امروز» را نیز بر روی صحنه داشته، در نمایش جدید خود از بازی «عرفان امین»، «مصطفی امیری»، «صبا نجاتی»، «کمال کلانتر»، «عماد درویشی»، «اسماعیل کمالی دهقان»، «المیرا آشفته»، «آرش رفیعی» و «نفیسه زارع» استفاده کرده است. «صبا نجاتی» نویسنده تجزیه و «سعیده خان بابایی» طراح نور و لباس آن است؛ دو عنصری که نمایش تجزیه بر آن تکیه دارد.
تجزیه در سالن اصلی مولوی به روی صحنه رفته و دارای صحنه ای دو سویه است. صحنه ی نمایش تجزیه خالی مطلق است، هیچ دکور و آکسسواری روی صحنه قرار ندارد و به جز هیچ، چیز دیگری در آن دیده نمی شود. تجزیه متکی بر متن، بازی ها و کارگردانی است و البته تکیه اصلی را به نور و لباس داده است. طراحی لباس تجزیه به صورتی است که در فضای خالی نمایش خیلی چشم بیننده را درگیر نکرده و او را از قصه دور نکند. نمایش می توانست لباس های پررنگ تری را بر تن بازیگران کرده و خالی صحنه را با آن پر کند اما این اتفاق در نمایش تجزیه به صورت آگاهانه ای رخ نداده است و لباس ها به شکلی طراحی شده اند که جلوی داستان و روایت اصلی روی صحنه را نگیرند. طراحی نور نیز به همین میزان پنهان اما کاربردی در نظر گرفته شده است. نور در تجزیه قرار نیست مانند بسیاری از نمایش ها فضای صحنه ای را بسازد و نقش دکور صحنه را بازی کند. نور بیشتر در راستای فضای ذهنی و مفهومی نمایش مورد استفاده قرار گرفته و پنهان از چشم مخاطب تاثیر گذاری اش را دارد.
فضایی که تجزیه می سازد کاملا انتزاعی است و با توجه به برداشت هر مخاطب می تواند مفهومی داشته باشد.در تجزیه آنچه بیشتر از قصه به چشم می آید، فرم اجرایی روایت است که شکل حلقه به خود گرفته و دوباره به ابتدا باز می گردد. داستان تجزیه قصه ای یک خطی و مشخص نیست و نمی شود کلیت آن را به صورت یک عبارت تعریف کرد. داستان تجزیه برای هر فرد می تواند قصه ای متفاوت باشد و به تعداد مخاطبان امکان خلق قصه وجود دارد. اما اگر قرار باشد به تعریفی شخصی از داستان تجزیه دست بزنیم، می توان این طور گفت که تجزیه در واقع داستان تکثیر آدم هاست. دختر و پسری، مادرشان را از دست داده و منتظر پدرشان هستند. پدری که در سه نفر تکثیر شده و معلوم نیست پدر واقعی کدام است، پس از لختی مادری نیز سر می رسد که آن هم مشخص نیست مادر است یا پدر و بچه ها نیز خود تکثیر می شوند. از تجزیه همین را می توان به عنوان قصه مرسوم تعریف کرد. اما آنچه بیشتر از قصه ی مرسوم در تجزیه به چشم می آید، ساختن فضای ذهنی ای است که مد نظر نویسنده و کارگردان بوده و البته انتقال این فضا به مخاطبان. صحنه ی دوسویه مولوی به شکلی نورپردازی شده است که تماشاگران دو سو، یکدیگر را ببینند؛ هر فرد می تواند مقابل خودش آدم دیگری را ببیند که دارد نمایش را نگاه می کند. این چیدمان تماشاگران و امکان دیده شدنشان توسط یکدیگر را می توان ترفندی برای اجرا و در راستای مفهوم ذهنی تکثیر دانست. اتفاقی که در خود نمایش نیز می افتد. زوج دختر و پسر تکثیر می شوند، پدرها نیز همین طور و در واقع این مفهوم به تماشاگر نیز منتقل می شود که او هم امکان تکثیر دارد.
جلیل دوست در تجزیه دست به ریسکی بزرگ زده است. او سعی کرده، نمایشی را به صحنه ببرد که برای روایتش هیچ امکان تصویری ای وجود ندارد، هیچ نماد و نشانه ای در دنیای واقعی به آن اختصاص داده نشده و همه ی این مفاهیم ذهنی باید به روی صحنه آمده و به تماشاگر منتقل شود. این ریسک بزرگ را جلیل دوست با خالی کردن صحنه اش بیشتر کرده و امکان ارتباط مخاطب با کار را به سخت ترین درجه خود رسانده است. اگر صحنه نمایش دکوری می داشت که در راستای مفهوم نمایش به کار برده شده بود، قطعا کار جلیل دوست راحت تر بود. وقتی تماشاگر به محض ورود به سالن؛ دکوری روی صحنه می بیند، زمینه ذهنی ارتباط او با نمایش ساخته می شود؛ اما جلیل دوست این کار را نکرده و با صحنه ای خالی سعی در رساندن مفهوم نمایش داشته است. صحنه خالی، دیالوگ های کوتاه، فضای نامشخص، بی زمانی و بی مکانی ابتدای نمایش، زمانی حداقل بیست دقیقه ایی لازم دارد تا تماشاگر بتواند با آن ارتباط برقرار کند و این ارتباط معمولا در دو سوی خط قرار دارد. نمایش جلیل دوست از نوع صفر و صدی است و مرز میانه ای برای آن وجود ندارد، چون نوع روایت به گونه ای است که یا مخاطب آن را درک می کند و یا کلا نمی فهمدش.
روایتی که جلیل دوست برای نمایش انتخاب کرده مفهومی گنگ دارد و پس از اتمام نمایش نمی توان به پاسخ چرایی آن رسید. اینکه این نمایش چه می خواهد بگوید سوال اساسی بعد از اتمام است. تجزیه سوال هایی را به وجود می آورد اما پاسخ صریحی برای این سوال ها ندارد. تجریه تماشاگرش را به تفکر وا می دارد، اما تفکری که ممکن است راه به جایی نبرد. سوال آفریدن به تنهایی برای خلق یک نمایش کافی نیست و نمایش باید این وظیفه را هم بر دوش بکشد که به سوال های مهمی که می آفریند پاسخ بدهد و به عبارت دیگر سوالی بیافریند که بشود جوابی به آن داد، اتفاقی که در تجریه نمی افتد.
اما مهم ترین اتفاقی که برای تجزیه افتاده، آزمون و خطاست، و ریسک بالای کارگردان برای این مهم را باید ستود. تجزیه که در بیست و یکمین «جشنواره تئاتر دانشگاهی» توانسته بود تندیس بهترین طراحی صحنه را از آن خود کند، در اجرای عموم، صحنه اش را کاملا حذف کرده است. کاری که کمتر کارگردانی توانایی انجام آن را دارد. اینکه جلیل دوست در ساختن مفهوم ذهنی اش موفق عمل کرده یا نه را نمی توان به صراحت پاسخ داد، چرا که مفهوم مورد نظر او، از هر بیننده به دیگری فرق می کند؛ اما اینکه جلیل دوست و تیمش تا این حد انعطاف به خرج داده تا در راستای هدف شان، مهم ترین و شاید پر هزینه ترین بخش کار را حذف کنند، جای ستودن دارد.
در سوی دیگر، جلیل دوست در صحنه خالی نمایش موفق می شود صحنه ذهنی اش را بسازد. (صحنه ذهنی نه مفهوم ذهنی) او خانه را از طریق مفهوم خانه در فضای خالی منتقل می کند، «گم شدن» که مفهومی است برای یک عمل و عینیتی برایش در نظر گرفته نشده است را نیز نشان می دهد. او حتی آب و غرق شدن در آن را نیز در فضای خالی صحنه و البته با نورپردازی درست می سازد. بازیگری رو به تماشاچیان کمی دست و پایش را به صورت آهسته و پایین بالا می برد و این حرکات شاید بی مفهوم، با نورپردازی آبی رنگ به درستی مفهوم غرق شدگی را می رساند.
نمایش تجزیه کاری ارزشمند و قابل دیدن است، نمایشی که برایش نزدیک به یک سال زحمت کشیده شده و تمرینات پیوسته ای داشته است. شاید مفهموم ذهنی جلیل دوست آن طور که باید و شاید به همه ی مخاطبان منتقل نشده باشد اما هر دو گروه، چه کسانی که مفهوم را گرفته اند و چه کسانی که آن را درک نکرده اند، قطعا از دیدن تجزیه و فضایی که جلیل دوست ساخته، لذت خواهند برد.
عکس ها از : سارا ثقفی
پاسخ دهید