نقد فیلم گلدن تایم به کارگردانی پوریا کاکاوند
«گلدن تایم» یا «زمان طلایی» را تایمی جادویی از روز می دانند. لحظاتی بعد از طلوع یا قبل از غروب، خورشید کمی بالاتر از سطح افق قرار دارد و نور آن باید مسافت بیشتری را طی کند که همین، شدت نور مستقیم خورشید را کاهش می دهد. در این حالت، نورِ متساعد شده از خورشید در اتمسفر، با رنگ آبی، قرمز، زرد و نارنجی ترکیب می شود که یک درخشش طلایی و گرم را به نور خورشید می بخشد. این زمان طلایی، برای مدتی کوتاه قبل از غروب و یا بعد از طلوع آفتاب اتفاق می افتد.
در گلدن تایم اما زمان طلایی علاوه بر ظاهر و تصویرهای ثبت شده، معنایی مفهمومی می یابد. زمان طلایی، همان وقت تصمیم گیری است. گلدن تایم از در گلدن تایم روز شروع می شود، همان لحظات پیش از غروب و در جاده ای خلوت و زیبا، با یک گروه فیلمبرداری و گرفتن یک تصمیم و به گلدن تایم روز هم ختم می شود؛ به دریایی که تصمیم عملی شده را در قایقی با خود می برد. قایقی که لحظاتی پیش از غروب و زمانی که خورشید کمی بالاتر از سطح افق قرار دارد و نور قرمز، زرد و نارنجی اش ترکیب شده است به سوی بی نهایت حرکت کرده، تصویری می سازد که نمی شود فراموشش کرد و تصمیمی را نشان می دهد که نمی شود از یاد بردش.
گلدن تایمی فیلمی در مورد تصمیمات مهم زندگی در شرایط سخت است. داستان نقطه عطف هاست، نقاطی که در زندگی هر فردی وجود دارد و بعد از آن زندگی در مسیری دیگر قرار می گیرد. گلدن تایم درباره زمان طلایی تصمیم گیری است، اما این لحظات مهم را در قالب داستانی یک خطی، مستقیم و با فراز و فرودهای فیلمنامه های معمولی به تصویر نکشیده است، بلکه از سال حرف می زند و از ماه. اینکه هر ماهِ سال، هر روز و حتی هر لحظه ای از روز، یک نفر دارد تصمیمی می گیرد که زندگی اش به بعد و قبل آن تصمیم تقسیم می شود. در هر لحظه از زندگی یک نفر باید مهم ترین تصمیم زندگی اش را بگیرد و پوریا کاکاوند فیلمساز خوش قریحه کشورمان، از میان این هزاران لحظه تصمیم گیریِ میلیون ها آدم، دوازده تایش را انتخاب کرده و در قالب دوازده ماهِ سال به تصویر کشیده است.
گلدن تایم از دوازده ماه تشکیل شده، دوازده ماهی که هر کدام روایتی را به خود اختصاص داده اند، روایت هایی که ارتباط مستقیمی با هم ندارد، از کنار هم رد نمی شوند، موازی نیستند، با هم برخورد نمی کنند، بازیگر مشترک، موضوع مشترک و تم مشترک ندارند؛ اما همه در مورد لحظات طلایی زندگی اند.
قصه های این دوازده ماه را می توان دوازده فیلم کوتاه دانست؛ ماه هایی که در کنار هم قرار دادنشان موفق می شود یک سال کامل را بسازد و به دل مخاطب بنشیند.
«پوریا کاکاوند» که کارگردانی گلدن تایم را بر عهده دارد، فیلمنامه این کار را هم نوشته و به خوبی به پرداخت این دوازده قصه دست زده است. او در هر اپیزود، شخصیت پردازی درستی ارائه داده است. شخصیت های هر اپیروزد به خوبی با موقعیتی که در آن گرفتار آمده اند، آشنا هستند و می دانند کجای کار قرار دارند. اما نکته مهم این است که قصه های کاکاوند تکراری و کلیشه ای نیستند، بلکه ناب اند. موقعیت های که شخصیت های این دوازده اپیزود در آن قرار می گیرند، منحصر به فرد و متفاوت اند. موقعیت هایی که شاید مشابه شان را نه دیده باشیم و نه در موردش شنیده باشیم و همین باعث می شود که از دیدن دوازده داستان مختلف خسته نشویم و رشته ی صبر و حوصله را از دست ندهیم.
در کنار قصه پردازی درست کاکاوند باید به بازی خوب بازیگران هر اپیزود هم اشاره کرد. اپیزودهایی که برخی بازیگران شناخته شده دارند مانند «ژاله صامتی» و «ریما رامین فر» و برخی نه. بازیگران هر اپیزود به خوبی از پس شخصیت های خود بر آمده اند و به درستی آنچه را که باید نشان داده اند. حتی دختر بچه اپیزود «خرداد» هم به خوبی بازی می کند و تسلطش بر دیالوگ هایی که برای او سنگین می نماید عالی است.
در کنار اینها باید به فیلمبرداری یک دست کار هم اشاره کرد. دوربین کاکاوند در بسیاری از اپیزودها ثابت است. کاکاوند قابی بسته که بتواند حتی بدون پن کردن دوربین، قصه اش را برساند. در بعضی از اپیزوها نیز دوربین حرکت می کند، حرکتی آگاهانه و در راستای قصه. کاکاوند لزومی ندانسته در بسیاری از اپیزودهایش که شخصیت ها با هم حرف می زنند، دوربین را از چهره ای به چهره ی دیگر حرکت دهد و با یک قاب بسته از جمیع نفرات، از حرکت دوربینش کاسته است، اما چون روایت های جذابی را گفتن دارد، حرکت کم و ثابت دوربین اپیزودها بیننده را خسته نمی کند.
کاکاوند در فیلمش زیر سقف نمی شود، به جز سقف ماشین. او برای همه ی روایت هایش موقعیتی خارجی در نظر گرفته که بیشتر آنها در ماشین اتفاق می افتد، ماشینی که گوشه ای پارک شده و آدم هایی که آن را مکانی مناسب برای گرفتن تصمیم در نظر گرفته اند. شاید اصرار کاکاوند از خارجی بودن قصه هایش را به تاثیر تصمیم آدم ها برای یکدیگر بتوان تعبیر کرد. آدمی که در خانه ی خودش تصمیم می گیرد، تصیمش هم مانند مکان تصمیم گیری اش شخصی است، اما کسی که در بیرون و فضای اجتماع تصمیم می گیرد، عوارضش به جمعی از این اجتماع هم وارد می شود؛ در واقع او در رابطه با دیگران تصمیم می گیرد نه خودش.
پروسه ی ساخت فیلم گلدن حدود سه سال طول کشیده و این دوازده اپیزود در فاصله ی سه سال فیلمبرداری شده است، اما به خاطر فرم اجرایی کار و ارتباط نداشتن قصه ها با هم، این زمان طولانی ساخت، تاثیری در کیفیت فیلم نداشته است؛ اتفاقی که می توانست برای فیلم های تک اپیزودی و نرمال بیافتد که حداقلش تغییر چهره ی بازیگر در سه سال بود.
گلدن تایم که با شروع اکرانش در گروه هنر و تجربه مورد استقبال اهالی این گروه و حتی مردم عادی قرار گرفته است، نقطه عطف کاکاوند و ورودش به سینمای بلند است و تصمیم برای ساختن این فیلم را شاید بتوان گلدن تایم زندگی او در نظر گرفت. فیلمساز جوانی که ادبیات نمایشی دانشگاه سوره درس خوانده، فیلم های کوتاه زیادی کار کرده و از اهالی موفق تئاتر محسوب می شود. کاکاوند مرحله ی سختی را که بسیاری از فیلمسازان جوان نمی توانند از آن عبور کنند را به سلامت رد کرده؛ مرحله ی ورود به ساخت فیلم بلند و شناخته شدن به عنوان کارگردان فیلم بلند و این نشان دهنده ی خلاقیت و توانمندی فیلمسازان جوان است. فیلمسازانی که به دنبال راهی برای ورود به بدنه ی سینمای حرفه ای هستند و این راه را با خلاقیت خود می یابند؛ حتی اگر این خلاقیت رساندن یک مفهوم با کنار هم قرار دادن دوازده فیلم کوتاه باشد.
پاسخ دهید