نقد فیلم «هت تریک»

«هت تریک» آخرین ساخته ی «رامتین لوافی» بعد از فیلم های «آرام باش و تا هفت بشمار» و «برلین منفی هفت» است. او در این فیلم از بازی «امیر جدیدی»، «پریناز ایزدیار»، «صابر ابر» و «ماهور الوند» استفاده کرده و خود نویسندگی این اثر را نیز بر عهده داشته است.

هت تریک در مورد زندگی چهار شخصیت اصلی اش است. فیلم با یک مهمانی شروع می شود. مهمانی که در آن زوج لیدا و فرزاد حضور دارند. یکی دیگر از مهمانان کیوان (پسرخاله لیدا) است که رابطه ی صمیمانه ای با او و شوهرش داشته و از دوستان نزدیک آنهاست. کیوان به همراه دوست دختر جدیدش، رها، در این مهمانی حاضر شده است. مهمانی با زیر نظر داشتن های مدام لیدا ادامه دارد. او تمام حرکات و رفتارهای فرزاد را در نظر داشته و تخم شک را همین اول راه می کارد. بعد از چند دقیقه او محصول هم برداشت کرده و به رابطه ی او و یکی از زنان مهمانی شک می کند. سوی دیگر، کیوان است که از لیدا می خواهد با رها حرف زده و او را بسنجد. رها دختری به نسبت ساده است که اصرار دارد زودتر به خانه برگردند، چراکه او باید صبح زود بیدار شده و به سر کار برود. میان صحبت های او و لیدا متوجه سادگی بیشتر رها و گیاه خوار بودن لیدا هم می شویم.

مهمانی تمام شده و هر دو زوج سوار بر ماشینی که فرزاد راننده اش است به سوی خانه بر می گردند. در راه کیوان خوابیده و همین سوژه ای می شود برای عکس گرفتن از او و سپس عکس گرفتن از رها. در میان عکس گرفتن زن های قصه، فرزاد که حواسش به گوشی اش پرت شده، تصادف می کند. شوک اول وارد می شود اما فرزاد ماشین را نگه نمی دارد و حاضر نمی شود برگردد تا ببینند با چه تصادف کرده اند. با وارد شدن به شهر، آنها تصمیم می گیرند به خانه ی رها که تنها زندگی گرده و خودش اعلام می کند صاحب خانه ی نامهربانی دارد، بروند تا فکری برای مشکل پیش آمده کنند.

در خانه ی رها که بافتی قدیمی دارد، گمان های مختلفی در راستای چیز یا کسی که ماشین می تواند با آن برخورد کرده باشد مطرح شده و در لا به لای آن به مشکلات زندگی لیدا و فرزاد، اعتیاد فرزاد به قمار بر روی بازی فوتبال، بحث های مدام آنها با هم، نحوه ی آشنایی رها و کیوان، پنهان کاری هر دو و مشکلاتی از این دست پرداخته شده و در نهایت به قهر لیدا می انجامد. با رفتن او صاحب خانه نیز رها را جواب کرده و می خواهد خانه ی جدیدی پیدا کند. فیلم با جهت گرفتن رابطه ی رها و کیوان و اتمام رابطه ی لیدا و فرزاد به پایان می رسد.

هت تریک ریتم خوبی دارد و با گره گشایی های مدام اش مخاطب را تا انتها نگه می دارد، اما از منظر روایت دچار مشکلاتی است. مهم ترین ایرادی که می توان به هت تریک وارد دانست گم شدن خط سیر روایت و قصه ی اصلی است. مخاطب از جایی به بعد سر درگم می شود که فیلم چه می خواهد بگوید. داستان تصادف و احتمال مرگ یک آدم در تصادف مهم تر است که باید پیگیری شود یا قضیه ی شرط بندی فرزاد روی بازی فوتبالی که می تواند تمام زندگی شان را ویران کند؟! فیلم با تصادف مسیر خودش را پیدا کرده و گره می افکند، اما در ادامه از آن منحرف شده و این حادثه ی مهم و اصلی به دست فراموشی سپرده می شود و در انتها نیز به پاسخی قطعی نمی رسد که ماشین با چه چیزی تصادف کرده است.

قرار دادن رابطه ی ازدواج فرزاد و لیدا در کنار رابطه ی دوستی رها و کیوان، اتفاقی خوب برای فیلم بوده و به هر دو رابطه به اندازه پرداخت شده است، اما ارزشِ این بخش فیلمنامه به قرار دادن این روابط در دو سوی یک زمین فوتبال است. فیلمنامه نویس به خوبی تیم برنده ی رئال مادرید را در مقابل حریف گمنامش به شکست می رساند، شکستی که به پیروزی فرزاد منجر می شود. اما این پیروزی نمی تواند زندگی فرزاد را نجات دهد و فرزاد در واقع همان قهرمانی است که پیش بینی نمی شد در این بازی بازنده شود. در سوی دیگر، تیم ِگمنامی که در این بازی پیروز می شود همان رابطه رها و کیوان است که با اتفاقاتی که برایش می افتد و دروغ هایی که یکی یکی لو می رود گمان نمی شد برنده میدان باشد اما برنده می شود و رابطه شان به سوی بهبود قدم برمی دارد. این موازی قرار دادن روابط دو زوج و مسابقه ی فوتبال یکی از نقاط قوت و مهم فیلمنامه است که فیلمنامه نویس به درستی از پس آن برآمده است.

اما باید دید این ساختار چیده شده آیا می تواند مورد قبول مخاطبی که دارد فیلمی رئال می بیند قرار بگیرد. قبول کردن اینکه فقط یک تک صحنه بتواند نگاه کیوان به آینده ی رابطه اش با رها را عوض کند کمی اغراق آمیز می نماید. رها به او دروغ بزرگی گفته و ازدواجِ سابق و فرزندش را از او پنهان کرده است. او به کیوان، فرزندش را دختر خواهرش معرفی کرده و از ابتدا منکر وجود فرزند شده است. در سوی دیگر کیوان نیز دروغی به همان بزرگی به رها گفته است. او تمام زندگی را فروخته و حتی به خانه ی مادرش نقل مکان کرده و قصد دارد به زودی از ایران مهاجرت کند تا به قول خودش آنچه را در اینجا به دست نیاورده در جایی دیگر به دست بیاورد و رها برای او تفریحی کوتاه مدت بوده است. حال بعد از بحث های مفصل این دو و ناراحتی شان از هم، کیوان از رها می خواهد که اگر در یخچال غذا دارد برای او گرم کند. صحنه ی زنانگی رها در آشپزخانه و گرم کردن غذا این حس را در کیوان به وجود می آورد که به او ابراز علاقه نماید. پذیرش اینکه یک تک صحنه باعث شود تا دو نفر رابطه شان را که بر پایه ی دورغ های بزرگی چیده شده است، به ثمر برسانند کمی این موضوع را غیر قابل باور می نماید.

یکی دیگر از مسائلی که می توان در هت تریک مورد بررسی قرار دارد، رفتن این چهار نفر به خانه ی رها است. لیدا و فرزاد زوج هستند و از خود زندگی مستقلی دارند که می شود به خانه شان رفت و مشکلی را که مربوط به آنهاست در آنجا حل کرد، اما فیلمنامه نویس با اصرار قصد دارد ما را به خانه ی رها برده تا فضا را برای افشای رازِ او آماده کند. او دلیلش را برداشتن شماره ماشین توسط شخص احتمالی ای که در حادثه حضور دارد عنوان می کند و اینکه ممکن است پلیس به خانه ی آنها بیاید. دلیلی که در ادامه نقض شده و مشخص می شود که سند ماشین هنوز به نام کیوان است و کسی که باید از این واقعه بترسد اوست نه فرزاد.

هت تریک پر از گره گشایی های پیاپی است، پر از افشای دروغ های سلسله مراتبی که از کم اهمیت به سمت پر اهمیت حرکت می کند. این گره گشاییِ مدام شاید بیننده را خسته نکرده و نگهش دارد، اما ضربه های وارد شده به او را نیز به مراتب کمتر می کند. گره گشایی های زیاد فیلم اگر به تعداد اندکی کاهش می یافت ضربه هایی که وارد می کرد هم قطعا قوی تر می بود و بازنگشتن لیدا به زندگی فرزادی که شرط را برده و زندگی اش روی غلتک افتاده، تاثیر گذارتر می شد.

هت تریک که نامش را از اصطلاحی در ورزش گرفته است به معنی سه گل و یا سه امتیازی است که یک ورزشکار در مسابقه به دست می آورد. این نام، انتخاب هوشمندانه و خاصی برای فیلم بوده، به مضمون و داستان آن نیز نزدیک است و مخاطب را برای دیدن فیلمی با نامی خاص جذب می کند. اما بی شک یکی دیگر از دلایل جذابیت فیلم، بازیِ بازیگران است. بازیگران فیلم هت تریک در نقش خود به خوبی ایفای نقش می کند که مهم ترین آنها را می توان امیر جدیدی در نقش فرزاد دانست. او نقش یک شوهرِ شیرین و دروغگو را به خوبی بازی کرده و مخاطب را به همان میزان که می خنداند عصبانی هم می کند.

ماندگارترین صحنه ی فیلم هتریک را می توان تصویر مردی دانست که در خیابان خالی و سرد تهران، رو به روی تلویزیون مغازه ای ایستاده و اضطراب بُرد تیمی را دارد که نمی تواند حتی نامش را سه بار پشت هم تکرار کند. مردی که به شکلی معجزه وار شرط را برده و دست های پیروزش در هوای سردِ تهران، بالا می رود.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران