معرفی چهارفیلم برتر اسطوره زنده سینما

29th Santa Barbara International Film Festival - Cinema Vanguard to Martin Scorsese and Leonardo DiCaprio

“مارتین اسکورسیزی”

“مارتین اسکورسیزی” نامی است که بر پیشانی هر فیلمی که  قرار گیرد آن اثر را معتبر می کند. ماندگارترین “ضد قهرمان” های تاریخ سینما توسط اسکورسیزی بر پرده هنرنمایی کرده اند.او یکی از سینماگران نسل نوگرای جهان و ازدوست‌داشتنی‌ ترین فیلم‌سازان زنده تاریخ سینما می باشد. ویژگی منحصر به فرد اسکورسیزی این است که به تاریخ سینمای جهان اشراف کامل دارد و همین امر باعث شده است به بسیاری از جوایز ارزنده دنیا مانند اسکار، نخل طلایی، کن، گرمی، گلدن گلاب، بفتا و امی دست‌ یابد. سینمای جرم و جنایت مدرن ، درگیری‌های گانگستری، مفاهیم گناه و رستگاری در تمام آثار اسکورسیزی خودنمایی می کنند.او به شکل کاملا هوشمندانه ای توانسته است سینمای هنری را با سینمای سرگرم کننده تلفیق کند. بازیگر اول اسکورسیزی “رابرت دنیرو” جوان بود که نتیجه همکاری تیم دو نفره ی آن ها موجب خلق شاهکارهای جاودانه ای شد. سال ها بعد اسکورسیزی بازیگر مناسب دیگری را برای ایفای نقش هایش یافت و آن “لئوناردو دی کاپریو” بود. این دو نفر نیز آثار بی نظیری را آفریدند.اگر بخواهیم کمی هم از زندگی شخصی و خانوادگی اسکورسیزی گفته باشیم این است که مارتین  تک فرزند خانواده بود و درمحله های آمریکایی که پاتوق ایتالیایی‌هایی خلاف کار بود بزرگ شد و همین امر باعث شد اسکورسیزی به یک فیلم ساز درجه یک فیلم های گانگستری تبدیل شود. مارتین کودکی بسیار ضعیف و روان رنجوری را پشت سر گذاشت و به دلیل داشتن بیماری آسم مرتب در خانه به سرمی برد. او در کودکی به مذهب و حضور در کلیسا علاقه فراوان داشت و در واقع می توان گفت که دین مهمترین وجه زندگی اسکورسیزی را در کودکی تشکیل می داد. اما به مرورزمان و در نوجوانی این علاقه به سمت و سوی سینما رفت . از همین رو آرزوی کشیش شدن را کنار گذاشت و به دانشگاه فیلمسازی نیویورک رفت . برخی نکات جالب زندگی اسکورسیزی از این قرار است که او ۵ مرتبه ازدواج کرده‌است ؛ به شدت عاشق موسیقی است و همه جا با خود بساط موسیقیش (آیپد) را با خود می برد. او یک سگی دارد به نام زوئی که حتی پشت صحنه ی فیلم برداری هم با اوست . مارتین اسکورسیزی هر یکشنبه برای دخترش و دوستانش یک فیلم به نمایش در می آورد. یکی از خصوصیات عجیب این فیلمساز این است که او خرافاتی است : از عدد ۱۱ می ترسد . در روز ۱۱ ماه سفر نمی کند و در طبقه‌ی یازدهم هتل‌ها اتاق نمی گیرد. به گفته خود مارتین اسکورسیزی دو حسرت همواره در زندگی همراهیش کرده اند : یکی اینکه چرا در دوران جوانی کتاب بیشتری نخوانده است و دیگری این‌ که چرا هرگز آشپزی کردن را یاد نگرفته است.حال در این مقاله با چند فیلم مهم این سینماگر جاودانه خاطره بازی خواهیم کرد.

گونه‌های سینمایی فیلم‌ها

مارتین اسکورسیزی به دلیل تسلط و دانشش بر ژانرهای گوناگون و نیز گاهی درآمیختن چند ژانر در یک اثر با فیلم‌هایی که در سبکهای مختلف ساخته هست مورد ستایش قرار می‌گیرد:

سینمای وحشت و دلهره: جزیره شاتر و تنگه وحشت

سینمای معمایی: جزیره شاتر

سینمای جنایی: راننده تاکسی، تنگه وحشت،

سینمای مافیا و گنگستری: رفقای خوب، کازینو، رفتگان، خیابان‌های پایین شهر

سینمای کمدی سیاه: سلطان کمدی، بعد از ساعت‌ها، گرگ وال استریت

سینمای رمانتیک: آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند، عصر معصومیت

سینمای ورزشی: گاو خشمگین و رنگ پول

سینمای هیجانی: جزیره شاتر، تنگه وحشت

سینمای تاریخی: آخرین وسوسه مسیح، دار و دسته‌های نیویورکی و عصر معصومیت

سینمای بیوگرافی: گاو خشمگین، رفقای خوب، آخرین وسوسه مسیح، کوندان، هوانورد و گرگ وال استریت

سینمای موزیکال: نیویورک، نیویورک

سینمای جنگ: کوندان

سینمای خانوادگی: هوگو

فیلم راننده تاکسی

راننده تاکسی نقد زندگی روزمره است. در زندگی روزمره اتفاق خاصی نمی افتد و شعله ی داشتن هر گونه ایده آل گرایی و آرزو را در انسان خاموش می کند. در روزمرگی عقل حکم می کند که برای گذران زندگی باید یک سری کارهای یکنواختی را انجام داد .مسئله ای که مطرح می شود این است که در این نوع زندگی قهرمانی وجود ندارد زیرا قهرمانی با فاصله گرفتن از زندگی روزمره و کسالت ناشی از تکرار مکررات حاصل می شود.

اما شکل “قهرمان گرایی” در فیلم راننده تاکسی تغییر می کند و مفهومی جدید را نمایان می کند. قهرمانی که تنهایی دردناکی را تجربه می کند و با جهان آشفته و خشنی روبرو است که نمی تواند آن را بپذیرد. داستان فیلم در مورد یک  یک سرباز سابق ویتنام است که در حال حاضر راننده تاکسی شده است. در جایی از داستان او با دختری خردسال برخورد می کند که اسیر باند فحشاء شده است . راننده تاکسی او را نجات می دهد و درحین دلداده زنی می شود که در دفتر انتخاباتی کار می کند و…

-فیلم گاو خشمگین

“گاو خشمگین” هنری‌ترین فیلم تاریخ ورزشی سینما است. اگر به تازگی کم یا زیاد کردن وزن برای بازیگران در نقشی همه گیر شده است چهل سال پیش اسکورسیزی به رابرت دنیرو ۴ ماه وقت داد تا برای ایفای این نقش ۳۴ کیلو وزن افزایش دهد و رابرت دنیرو اولین بازیگری بود که توانست از پس این مسئولیت مهم بر آید. اسکورسیزی در جایی گفته :”این فیلم درباره بوکس نیست درباره خشونت است که خارج از رینگ در اتاق کار یا اتاق خواب جاری است”. در این فیلم به موضوع فاحشه گری یک زن خانه‌دار اشاره می‌شود، هرچند نقش این زن در این فیلم آن چنان پررنگ نیست.

قهرمان این فیلم هرگز با محیط اطرافش به صلح نمی رسد و سازگار نمی گردد. از خصوصیات بارز این شخصیت : تهاجمی بودن، یک دنده بودن و پیش داوری کردن است . او از روی ظواهر امر یک مسئله به نتیجه ای می رسد و پس از آن مرتبا در پی اثبات قضاوت های ذهنی خویش اصرار می کند.

نکته دیگری که در فیلم وجود دارد ، فیلمبرداری حرفه ای و روان فیلم است. دوربین در همه جای رینگ بوکس سرک می کشد و زوایای مختلف صحنه را نشان می دهد. تماشاگر نمی تواند لحظه ای چشم از فیلم بردارد و این مهارت فیلم بردار را نشان می دهد .

موسیقی سرشار از حسرت فیلم هم از کاراکترهای دیگر و مهم فیلم است که که به شکل مرثیه ای در ابتدا و انتهای فیلم شنیده می شود.

-فیلم آخرین وسوسه مسیح

فیلم آخرین وسوسه مسیح براساس رمان معروف و شاهکار”کازانتزاکیس” نویسنده معروف یونانی ساخته شده است، ساخت آن توسط اسکورسیزی یک دهه به طول انجامید واعتقادات وی به شدت موردانتقاد قرارگرفت اما ارزشش را داشت. او در این فیلم برخلاف سایر فیلم هایی که در مورد مسیح ساخته شده بودند از عیسی یک تصویر قدسی ارائه نداد و به او چهره‌ای مادی بخشید و آن هم این بود که دراپیزود پایانی فیلم یعنی زمانی است که مسیح از بالای صلیب پائین کشیده می شود و وارد دنیای دیگری می گردد. جهانی که در آن خبری ازرسالت و پیامبری نیست ، مسیح ازدواج می کند و صاحب فرزند می شود و … مانند یک انسان عادی دردها و لذت های دنیوی را تجربه می کند . اما در نهایت دوباره به صحنه به صلیب کشید شدن  مسیح بازمی گردیم و متوجه می شویم آنچه مشاهده کرده ایم صرفا اندیشه ی مسیح در آخرین لحظات به صلیب کشیده شدن بوده است . تامین این وسوسه ی آخر نتوانسته مسیح را به خاطر وظیفه و رسالتی که دارد ارضا کند و او با عبور از این وسوسه به ابدیتی سبز رهسپار شد و در تاریخ انسانیت و مذهب جاودانه ماند.

با اینکه بسیاری از پیام های فیلم با عقاید مسیحیان هم سو می باشد و حتی در عمق فیلم می‌توان پیام‌های مذهبی فراوانی را درک کرد اما به دلیل اینکه اسکورسیزی از زبانی تند و تیز در بیان این مفاهیم استفاده کرده است اعتراض‌های جهانی زیادی را برانگیخت تا جایی که کارگردان از سوی پاپ تحریم و حتی تکفیرشد.

و در نهایت جالب است بدانید مارتین اسکورسیزی در طول ساخت فیلم آخرین وسوسه‌ی مسیح کشیدن سیگار را برای تمامی افراد در سر صحنه ممنوع کرد. اسکورسیزی معتقد بود برای حفط وجهه بازیگرانی که در حال ایفای نقش‌های مقدس بودند پخش تصاویر سیگار کشیدن آن ها در مطبوعات نمی تواند جالب باشد و قطعا جنجال‌های مطبوعاتی فراوانی را برای او به دنبال خواهد داشت.

-فیلم کازینو

این فیلم بر اساس یک رمان واقعی از “نیکولاس پیلگی “ساخته شده است. اسکورسیزی با ساخت این فیلم قصد داشت سیاهی و پلیدی دنیای بیرون از کازینوهای رنگارنگ و خوش بو را نشان دهد. کازینو یک فیلم سه ساعته خشن، پر رفت و آمد و پر خرج است.این فیلم یکی از بهترین فیلم های گانگستری به حساب می آید. فیلم داستانی درباره یک قمارباز معلول است که برای یک  قمار جدید به کازینویی در لاس وگاس می‌رود…

-فیلم رفقای خوب

“راجر ایبرت” منتقد معروف از فیلم رفقای خوب به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما نام برد. این فیلم یک اثر زندگینامه ای شاهکار  به حساب می آید . فیلم سینمای “رفقای خوب”  فیلمی است که گذر زمان نتوانست غباری بر گرد یکی از سکانس هایش بیاندازد.

علت موفقیت این فیلم برخورد متفاوتش با گروه های مافیایی است. رفقای خوب از خرده پاهای مافیایی می‌گوید نه از کله‌گنده‌ها .همین مورد این فیلم را متمایز کرد و باعث شد به ورطه تکرار نیفتد.

در این فیلم جزئیات دنیای زیرزمینی گانگسترها به زیباترین و بامزه ترین شکل ممکن نشان داده می شود. کاراکترها بسیار دوست داشتنی و موجه هستند و همین عامل باعث می شود که تماشاگر حتی در هنگام بروز خشونت از سوی آن ها باز هم آنان را دوست داشته باشد، آن ها را دنبال کند و حتی در پس ذهنش با آنان همذات پنداری کند.

معجزه فیلم این است که این مجرمان بعد از انجام این همه جنایت چگونه می‌توانند در کنار هم آن‌قدر لذت ببرند. تجربه گرایی از طریق پول و خطر آنقدربرای این افراد جذاب است که حاضرند جان خود را هم در این راه از دست بدهند.

داستان فیلم از آن جایی شروع می شود که  گانگستری جوان و تازه کار برای تحقق رویایش (تبدیل به معروف ترین و مشهورترین گانگستر جهان شدن)  ازشاگردی برای یک گانگستر خرده پا شروع می کند. او تبدیل شدن به یک گانگستر مشهور را به پست ریاست جمهوری ایالات متحده ی آمریکا ارجح می داند. در نهایت به گانگستری بزرگ در شهر نیویورک تبدیل می شود و دوران با شکوهی را تجربه می کند. اما در گوشه کنار شخصیت اصلی با عده ای خلافکار معرکه رو به رو می شویم و به زیر زمین سرشار از رفاقت، مردانگی وخشونت آنها وارد می شویم و از دیدن نوع روابط آن ها کیف می کنیم .

زمان می گذرد و دوران شکوه شخصیت اصلی رو به زوال می رود و در منجلاب مواد مخدر و مناسبات خرید و فروش آن گرفتار می شود و …

در پایان فیلم متوجه می شویم دوستان قدیمی او یا به قتل رسیده اند و یا با شهادت او به زندان افتاده اند و خود وی نیز یک زندگی عادی را مانند اغلب شهروندان آمریکایی برگزیده است. چه پایان خوش آیندی . اما در واقع در بطن ماجرا اتفاقی مهیب رخ داده است : شخصی که در ابتدا زندگی گانگستری را والاترین و هیجان انگیزترین نوع زندگی می دانست و زندگی میلیون ها نفر را که برای در آوردن یک لقمه نان هر روز مسافت زیادی را از خانه به محل کارشان طی می کنند و در آخر ماه مدام در حال شمردن در آمد اندک و ناچیز خود هستند، مسخره می کرد، حال خود همان زندگی سطح پایین را باید در پیش بگیرد و این چیزی جز یک شکست مطلق برای کسی که آرزوهایی بزرگ در سر می پرورانده نیست .