نقد فیلم «دنیا تنهایی کم ندارد»

«مسن ‌ترها می ‌گن؛ خوشحال بودیم اما نمی‌ دونستیم خوشحالیم. فقیر بودیم اما نمی‌ دونستیم فقیریم. تنها بودیم اما نمی ‌دونستیم تنهاییم …»

این خلاصه ای از داستان فیلم «دنیا تنهایی کم ندارد» است. نویسنده و کارگردان فیلم، «افشین لیاقت»، بازیگر و برنامه ساز تلویزیونی است. وی که این روزها برنامه «فرکانس» را بر روی آنتن شبکه دو صدا و سیما دارد، در آثاری همچون برنامه های تلویزیونی «آقای آتش‌نشان» و «بهترین شکل ممکن» فعالیت داشته و  نویسنده کتاب ‌های «نامه ‌هایی به آدرس خودم»، «من میرم» و «خط ‌های کف دست» نیز می باشد. لیاقت در سال ۱۳۸۲ مستندِ موفق «نفس» را ساخت که به واسطه ی آن توانست هزینه های درمانی دخترِ فیلم را برای عمل در خارج از ایران مهیا کرده و دختر را از مرگ نجات دهد. لیاقت که فیلم داستانی «بدون توقف» را هم در کارنامه دارد، سالها جهت فرهنگ ‌سازی و ارتقاع فرهنگ اهداء عضو پیوندی در ایران، برنامه فرهنگ‌ سازی جشن نفس را با همکاری بیمارستان مسیح دانشوری و جمعیت پیوند اعضای ایران طراحی و کارگردانی کرده است. از فعالیت های لیاقت در سینمای حرفه ای نیز می توان به دستیاری «ابوالفضل جلیلی» در چند فیلم متوالی از جمله «دان» و«دلبران» اشاره کرد. افشین لیاقت در فیلم «دنیا تنهایی کم ندارد» از بازی «لعیا زنگنه»، «سید جواد یحیوی»، «حبیب اعتصام»، «رومینا دوراخان»، «ماندانا پیشه ور»، «سپیده سروش»، «مهسا زاهد»، «کامبیز نادعلی»، «علیرضا افغان» و «پویان فقیری» سود جسته و فیلمش را در گروه هنر و تجربه به اکران در آورده است.

افشین لیاقت

دنیا تنهایی کم ندارد که پنج سال اجازه اکران نیافته و با هزینه محدود تولید شده است، فیلمی اپیزودیک، متشکل از چهار قصه است.

سفر به انتهای تنهایی

این ایپزود داستان پدر و پسری را روایت می کند که در کنار هم زندگی می کنند اما یکدیگر را نمی بینند. قصه فلش بکی طولانی است و راویِ آن مادر غائبی است که برای فرزندش که سی سالگی را هم پشت سر گذاشته از روزهای رفته و خیانتی که در حق شوهرش کرده است می گوید. قصه به شکلی مبهم خط قرمز ها و ممیزی های سانسوری را دور زده و از موضوعی می گوید که جای خالی اش در سینمای ایران به شکلی مشخص پیدا است. در سینمای ایران از خیانت مرد به زن زیاد صحبت شده و انواع این خیانت ها با هر عمقی که داشته است بر تصویر نشان داده شده اما هیچ فیلمی آن قدر جسور نبوده که از واژه ی مقدس «مادر» آشنایی زدایی کند و آن را به چالش بکشد، اگر هم این جسارت وجود داشته دچار ممیزی های شده و رنگ پرده به خود ندیده است. اما لیاقت به شکلی نامحسوس این مهم را به پرده ی سینما آورده است. مادری پس از سالها روایتِ خیانتش را برای پسرش تعریف می کند، پسری که حال به مرز پختگی کامل رسیده و می تواند این موضوع را درک کند. خیانت مادر به نوعی فاصله ی طولانی و ناخواسته ای بین و پسر و پدری که در اصل از یک خون نیستند می اندازد.

همزمانی نشان دادن دو کاراکتر که گاها کارهای تکراری را انجام می دهند در ابتدا این شک را به وجود می آورد که یکی جوانی ِ دیگری است یا دیگری پیریِ اولی است، اما با جلو رفتن فیلم سردیِ رسوخ کرده در رابطه ی این پدر و پسر به بیننده هم منتقل شده و میزان این سردی تلنگری به مخاطب و روابط او می زند. فیلم پر از تنهایی است. پدر و پسری که با هم زندگی می کنند اما اصلا یکدیگر را نمی بینند گویی دیگری وجود ندارد. سردی روابط و تنهایی آدم های این اپیزود واقعا سفری است به انتهای تنهایی.

سفر به انتهای ترس

داستان این اپیزود در مورد یک زن و مرد است. زن و مردی که بعد از روابط اشتباهِ قبلی خود، به یکدیگر پناه آورده و تصمیم گرفته اند به انتهای ترس سفر کنند. اما انتهای ترس کجاست؟! زن و مرد تصمیم می گیرند همزمان خودشان را از ساختمانی بلند به پایین پرت کنند و ترس برایشان با مرگ به اوج برسد و در لحظه تمام شود. اما این انتهای ترس نیست. انتهای ترس زمانی است که یکی از دو طرف زیر قولش می زند. زن می پرد اما مرد نه و بدتر از آن این است که زن زنده می ماند. او با انتهای ترس رو به رو شده است. خیانت دیده و حال زنده مانده تا آن را ذره ذره درک کند. زمان می گذرد و زن و مرد دوباره یکدیگر را می بینند. زن از فلجِ مطلق کمی فاصله دارد و مرد چهره ای پشیمان به خود نگرفته و این به نوعی خود مواجهه با عمق ترس است.

سفر به انتهای خیال

داستان این اپیزود رویا است و خیال. داستان در مورد بازیگری است که به ویلایش رفته و حاضر نیست دیگر بر صحنه حاضر شود و حال دختری که نقاش و دستیار کارگردان است به محل زندگی او آمده تا راضی اش کند دوباره بر صحنه بیاید. داستان مرز بین خیال و واقعیت است. معلوم نیست دخترِ نقاشی وجود دارد یا در خیالات مرد جولان می دهد که گویی دومین گزینه شایسته تر به چشم می آید. مردِ بازیگر به انتهای خیالش سفر کرده است. او دختری را انتخاب کرده که بیاید و هم کارش را به یادش بیاورد، هم نازش را بخرد و هم تنهایی اش را بزداید. دختر در خیال، مهمان مرد می شود. با هم غذا می پزند، غذا می خورند و دختر برای جلب توجه و یا راضی کردن مرد، تمام نقاشی هایش را به آتش می کشد. این اوج خیال یک معشوق است که دوست دارد عاشقش برای جلب توجه او هر کاری انجام دهد. معشوق مرد برای جلب توجه او حاضر است از با ارزش ترین بخش زندگی، یعنی هنرش بگذرد. مرد خیال را به انتها می رساند و خودش را در خیال مستحق نهایت عشق می داند.

سفر به انتهای فراموشی

اپیزود آخر درباره ی فراموشی است. باید تنهایی را، ترس را و خیال را به باد فراموشی سپرد. شاید چون فقط با فراموشی است که می شود زندگی را در عین تنهایی، ترس و خیال ادامه داد. داستان این اپیزود در مورد زوج جوانی است که به انتهای زندگی رسیده  و قصد دارند از هم جدا شوند. داستان پر است حس های سه اپیزود قبل. پر است از تنهایی این زوج در حضور یکدیگر، پر است از ترس از دست دادن و ترس از آینده و البته پر است از خیالِ کودکی که وجود ندارد. زن قبلا از جدایی متوجه می شود ک باردار است. مرد برای تحمل این جدایی به روانشناس روی آورده. زن با کودکی که به دنیا نیامده حرف می زند و مرد، روانشناس را مناسب تر می داند برای درد دل کردن. اما در ناخودآگاه این زوج رشته ی خیالی است که آن دو را به هم پیوند می دهد. هر دو با کودکی که نیست ارتباط دارند و این یعنی فراموشی امکان پذیر نیست.

دنیا تنهایی کم ندارد در مورد تنهایی آدم ها در دنیای مدرن است. روایت فیلم شاید اپیزودیک باشد اما قصه ها با حس ها به هم وصل می شوند. قصه هایی که در پرداخت، کمی ابهامِ عمدی را چاشنی قصه پردازی کرده اند و همین ابهامِ عمدی باعث برداشت های چندگانه از قصه می گردد. شاید اگر نویسنده و فیلمساز مسیر واضح تری برای قصه پردازی در نظر می گرفت، قصه ها به سوی یکدستی داستانی بیشتری حرکت می کردند.

در سوی دیگر چون فیلم با بودجه محدود ساخته شده، از ساختار سینمایی قوی ای برخوردار نیست. صحنه پردازی، نورپردازی، فیلم برداری و مهم تر از همه بازی های فیلم در حدِ سینما نیست، اما همه نشان از تجربی بودن دارد. بازیگرهایی که شاید بازی کرده اند، اما با بازیگری فاصله ی زیادی دارند، کمی بین مخاطب و اثر فاصله می اندازند به این دلیل که مخاطب نمی تواند شخصیت ها را باور کند، چون بازی کردنِ بازیگران به شکلی واضح مشخص است و در قالب شخصیت فرو نرفته اند به جز یکی دو بازیگر با تجربه.

«دنیا تنهایی کم ندارد» فیلمی تماما تجربی است که افشین لیاقت آن را به عنوان فیلم اولش بر پرده نفرستاده است، اما دیدن آن هم برای فیلمسازان جوان واجب است تا امید بیابند که می شود با بودجه های محدود هم فیلم ساخت و هم به عامه ی مردم توصیه می شود تا کمی جنس تنهایی شان را بشناسند و به آن فکر کنند.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران