دوباره زندگی اولین فیلم بلند رضا فهیمی است که در گروه هنر تجربه اکران شده. رضا فهیمی پنج فیلم کوتاه ساخته که آخرینش، «کودکان ابری» جوایز زیادی را از آن خود کرده و از طرف ایران به آکادمی اسکار نیز معرفی شده بود.

«دوباره زندگی» داستان زوجِ مسنی به نام اصلان (با بازی شمس لنگرودی) و ریحان (با بازی گلاب آدینه) است؛ زوجی عاشق و اصیل. اصلان اصرار دارد که با همسرش به خانه سالمندان رفته و روزهای آخر عمر را در آسایشی نسبی بگذراند. او که هزینهی خانه سالمندان را نیز از قبل پرداخته، آنجا را محلی میداند که از اگر روزی بیمار شوند به قول خودش کسی هست که لیوانی آب به دست آنها بدهد. ریحان اما اصراری برای رفتن به خانه سالمندان ندارد؛ تا اینکه فراموشی گاه و بیگاهش باعث میشود یکی از همان روزها خانهاش را گم کند. پس از این اتفاق، او نیز به رفتن رضایت میدهد. آنها روی تمامی وسیلههای خانه ملحفه کشیده و برای رفتن آماده میشوند. در همین حین تنها فرزندشان، امیر، تماس گرفته و اعلام میکند به همراه همسرش دارد به ایران سفر میکند. اتفاقی که باعث میشود اصلان و ریحان رفتنشان به خانه سالمندان را کنسل کرده و ذوق زده و خوشحال منتظر ورود امیر بمانند. امیر و همسرش به محض ورود به ایران تصادف کرده و درگذشت آنها خانواده در اندوه فرو میبرد. از امیر نوزاد دختری به جای مانده که ابتدا دغدغه و در نهایت انگیزهی اصلی این زوج برای زندگی میشود.

دوباره زندگی فیلمی عاشقانه و آرام است. زوج گلاب آدینه و شمس لنگرودی به خوبی در نقشهای خود نشسته و این عاشقانهی خسته را جلو میبرند. بازی این دو و هماهنگیشان با هم، آرامش فیلم و ریتم کند آن را برای مخاطب دلنشین میکند.
فیلمنامهی این فیلم را «مجید اسماعیلی» و «امیرمحمد عبدی» نوشتهاند. آن دو به خوبی به جزئیات فیلم توجه داشته و دلیلی برای تمام رفتارهای این زوج در نظر گرفتهاند. فراموشی گاه و بیگاه ریحان، حکایت از آلزایمری دارد که خودش به آن واقف است. او که در مواقع زیادی جای وسیلههای خانه را گم میکند، محل هر یک از آنها را روی کاغذی نوشته و به دور از چشم اصلان، پشت پرده آشپزخانه چسبانده است. پنهان کاری دلنشینی که البته لو میرود. در سوی دیگر، اصرارِ اصلان برای رفتن به خانه سالمندان نیز بی دلیل نیست و او از تومور مغزیاش آگاه است. این زوج که خانه، زندگی و رفتارشان بیشتر از پولدار بودن، نشانهی اصیل بودنشان است، دغدغههای قابل فهمی برای مخاطب دارند و پیری و کندیشان قابل پذیرش است.

لغزش فیلمنامه اما از زمانی شروع میشود که اتفاقات مسیر طبیعی خود را طی نمیکنند، بلکه پا در مسیر ساختهی دست فیلمنامه نویس و کارگردان مینهند. در روزِ ترک خانه توسط اصلان و ریحان، به آنها خبر میرسد که پسرشان در حال بازگشت است. این بی خبری از برگشت را میتوان پذیرفت چرا که شاید امیر نخواسته خانوادهاش را نگران کند؛ اما مرگ او و همسرش اتفاقی است که فقط به نیت عوض کردن جریان زندگی اصلان و ریحان ساخته و پرداخته شده است. این دو باید بمیرند و مادر و پدر را با نوهای که تا امروز نمیدانسته اند وجود داشته، رو به رو کرده و آنها را به زندگی باز گردانند. امیر حتی به دنیا فرزندش را به مادر و پدرش اطلاع نداده و این موضوع نه تنها اصلان و ریحان بلکه مخاطب را هم شوکه میکند که این بچه یکباره از کجا پیدا شده است.
این مهمترین اتفاق ساختگی فیلمنامه است که مسیر فیلم را از باورپذیری ابتداییاش دور میکند. پس از این اتفاق و به جا ماندن نوزاد، اصلان و ریحان به دنیای جدیدی پرت میشوند. این دنیای جدید نیز برای مخاطب قابل باور است. ناتوانی این زوج در نگهداری از نوزاد و تلاش برای واگذاری آن به اقوام برای مخاطب قابل درک است. آنها که در سراشیبی زندگی افتاده و توان راه رفتنِ جوانی را از دست دادهاند، باید به سی سال قبل بازگشته و مانند پدر و مادری چالاک، نیازهای کودک خردسال خود را برآورده کنند. کودکی که نیمه شب از خواب بیدار میشود، شیر خشکش تمام شده و فرش را هم به گند میکشد. این اتفاقات که شاید برای یک پدر و مادر جوان، تماماً لذت باشد برای این زوجِ خسته، مایهی دردسری مضاعف است و صد البته که بازی خوب بازیگرها این دردسر را به شکلی زیبا، قابل باور کرده است.

در گیر و دار این دنیای باورپذیر باز هم اتفاقی دیگر رخ میدهد. مادر و پدر عروس خانواده از راه رسیده و در سکوت به تماشای نوهی خود مینشینند و البته بر سر مزار دختر و دامادشان هم میروند. ورود این غریبهها که ابتدا به نظر میرسد برای بردن نوزاد آمدهاند، دلیلی برای پذیرش این نوزاد از سوی اصلان و ریحان میشود. با رفتن غریبهها است که گویی دیگر خانه سالمندان معنیاش را از دست داده و زندگی مفهومی تازه مییابد. ریحان و اصلان بی آنکه دلشان بخواهد دوباره به سوی زندگی پرتاب شده و باید مهتاب را که تنها یادگار پسرشان امیر است، بزرگ کنند.
فیلمساز از خانه سالمندان و نشانههای رخوت و مرگ شروع میکند، مرگی که عاشقانه به نظر میآید؛ اما قدم به قدم این زوج را با وجود پیری و بیماری به سمت زندگی میکشاند. آنها به استقبال خانه سالمندان رفته بودند اما از زندگی جدید و نگهداری از تنها نوهشان هراس داشتند؛ هراسی که مجبور به رو به رویی با آن میشوند. در این پروسه بیماری و پیری معنای خود را از دست داده و راه دیگری به جز زندگی کردن باقی نمیماند؛ چرا که در این موقعیت فقط زندگی چاره ساز است.

این سوژه، فیلم دوباره زندگی را به روایتی نو بدل کرده است. روایتی که میتواند مخاطبش را با قدمهای آرام و کند زوج هنرمندش همراه کرده و پا به پای آنها تا انتها ببرد. شخصیت پردازی اصلان و ریحان و مهمتر از همه رابطهی این دو با هم به شکلی مناسب و عاشقانه طراحی شده و به مخاطب خسته از رابطههای تقلبی، انگیزهی همراهی این رابطهی اصیل را میدهد.
خانهای اصلان و ریحان نیز به راستی به شخصیتِ باوقار این دو نفر میآید. خانهای که در آن از اشرافیت و پولداری خبری نیست و ثروتِ اصالت در آن جاری است. خانهای بزرگ، با حیاطی با صفا. خانهای که گویی برای این زوج ساخته شده و عمری در آن زیستهاند.

دوباره زندگی، فیلمی است که با وجود اشکالات مهمِ فیلمنامهای اش، میتواند مخاطب را با ریتمِ کندش همراه کرده و این همراهی را بی شک مدیون بازی بسیار خوب گلاب آدینه و شمس لنگرودی است. دو نفری که برای اولین بار مقابل هم قرار گرفته و به خوبی توانستهاند زوجی اصیل و دوست داشتنی را بسازند.
چقد این فیلم به دلم نشست و در کنار سختیهاشون چقد عشق پیروز بود
به جا موندن بچه از امیر اصلا اتفاق عجیبی نیست. نویسنده از قبل بسترشو فراهم کرده بود. جایی که امیر پشت تلفن گفت براتون یه خبر خوب هم داریم که غافلگیرتون میکنه.