نقد فیلم «سامورایی در برلین»

جمشید سامورایی به مدت چندین سال در ژاپن زندگی کرده و بعد از بازگشت به ایران هنوز به کسوت سامورایی ها لباس می پوشد. شغلش حل و فصل کردن مسائلی است که قانونی راه طولانی ای را در پی دارد. او به همراه دو تا از دوست هایش کار کرده، با مادرش زندگی می کند و رابطه ی ظاهرا مهربانانه ای نیز با مادرش دارد. در این میان پیشنهادی یک میلیارد تومانی به او می شود که برایش باید به برلین سفر کند و سند باغی در تهران را که در برلین است از خانه ای برداشته و به ایران بیاورد. جمشید و دو دوستش راهی برلین شده، در آنجا تلاش های زیادی برای ورود به خانه می کنند و در نهایت با صاحب سند دوست می شوند.

این خلاصه ای از داستان سامورایی در برلین است. خلاصه ای که به سختی به انتها می رسد، چرا که بعد از ورود به برلین داستان مسیرش را از دست داده و به دشواری می شود روایت یک خطی اش را تعریف کرد. این فیلم را «مهدی نادری» ساخته است. کسی که پیش از این نیز فیلم های «بدرود بغداد» و «افسانه شکارچیان گرگ» را ساخته و حتی «بدرود بغداد» نماینده اسکار آن سال هم شده بود.

امتیاز اصلی فیلم سامورایی در برلین را می توان حضور بازیگران ستاره ای مانند حمید فرخ نژاد، امیرمهدی ژوله، میترا حجار و گوهر خیر اندیش دانست که در کنار بازیگران دیگری مانند میرطاهر مظلومی، هومن حاجی عبداللهی، سامان صفاری و نادر مشایخی نقش آفرینی کرده اند. امتیاز بعدی فیلم به مثابه اکثر فیلم های کمدی اخیر، سفر به خارج از کشور است. در کمدی های چند ساله ی اخیر بسیار باب شده که فیلم در خارج از کشور ساخته شود که می توان به «چهار انگشت»، «خانم یایا» و«پارادایس» به عنوان مشتی از خروار در این زمینه اشاره کرد. اما اگر به نقد های آنها رجوع کرده و همین فیلم ها را ببینیم متوجه می شویم که غریب به اتفاق این فیلم ها از نظر بینندگان و منتقدان فیلم های خوبی نبوده اند؛ از «خانم یایا» ساخته ی کاهانی گرفته تا «لس آنجلس – تهران». البته شاید این فیلم ها در گیشه خوب فروخته باشند، چون تنها گزینه ی روی میزِ بینندگان برای دیدن بوده اند. بیننده ای که با توجه به فقدان شادی و محروم شدن از شادی های عادی در کشور خودش، مجبور است به تنها شادی مجاز یعنی فیلمِ طنز رجوع کند. پس انتخاب شدن این فیلم ها برای دیدن هیچ دلیلی برای خوب بودن شان نیست و فروش قابل قبولی که دارند نشان از نیاز مخاطبِ ایرانی به خندیدن دارد. خندیدنی که بی اغراق از او دریغ شده است.

از میان شش فیلمی که در ماه رمضان اکران شده اند، تنها سامواریی در برلین در ژانر کمدی قرار می گیرد و انتخاب آن تنها گزینه ی روی میز برای این ماه است. اما سامورایی در برلین نیز حرفی برای گفتن ندارد. مشابه اکثر فیلم های کمدی این سالها، این فیلم هم مشکل فیلمنامه دارد. مشکلی که گویا در فیلم کمدی ایرانی غیر قابل رفع شدن است. اینکه چرا فیلمسازان کمدی در ایران، فیلمنامه را جدی نمی گیرند سوالی است که باید جدا به آن پرداخته شده و به پاسخ برسد. کمدی بودن یک فیلم دلیلی بر این نیست که فیلمنامه را به هر شکلی که خواستیم در آن بگنجانیم و منطق را زیر پا بگذاریم. در این فیلم ها هیچ علت و معلولی وجود ندارد و شخصیتی ساخته نمی شود. چرا روی شخصیت های کمدی به مثابه یک شخصیت کار نمی شود و در حد یک تیپ سطحی و در اکثر موارد لوده باقی می مانند؟!

خوب است در اینجا از یکی از بهترین شخصیت های فیلم کمدی ایرانی نام ببریم. شخصیتی که آفریننده اش، «پیمان قاسم خانی» است و مارمولکی را خلق کرده که نه تنها تیپ نیست، بلکه شخصیتی کمدی و به شدت ماندگار است. آن قدر که بعد از شانزده سال از ساخت این فیلم، می توان دوباره به آن رجوع کرد و ظرافت های یک فیلمنامه دقیق را دید. فیلمی که شاید در زمان خودش مورد اجحاف واقع شده و از پرده پایین کشیده شد اما بی شک توسط بسیاری از مردم در خانه هایشان دیده شده و ماندگار شد.

در سالهای اخیر سینمای کمدی به این سمت رفته که هر باری از دوش فیلمنامه و فیلمنامه نویس برداشته شده. به ذات کمدی بودن هیچ منطقی و اصول نوشتنی در فیلمنامه رعایت نمی شود و اگر فیلم های کمدی اخیر را نگاه کنیم همه به هم شبیه اند؛  چند نفر به دلیلی به خارج می روند، اتفاقی بی منطق می افتد و فیلم تمام می شود. شخصیت هایی که همه شبیه هم اند و هیچ عمقی ندارند، در سطح مانده اند و حتی دیالوگ هایشان خیلی فرقی با هم ندارد.

در سامورایی در برلین جدای از منطق ناقص روایت که هیچ دلیلِ درستی برای وقع اتفاقات ندارد، شخصیت های زیادی هم بی دلیل وارد و خارج می شوند. مهم ترین آنها را می توان به حضور کوتاه میترا حجار در فیلم نسبت داد. جمشید سامورایی در حال رانندگی با ماشین حجار تصادف می کند و نه تنها تقصیر را گردن نمی گیرد بلکه به او فحش هم می دهد. حجار او را به دادگاه می کشاند و به خاطر فحشی که داده است به شلاق محکوم می شود. در نهایت حجار رضایت داده و شلاق زده نشده و داستان این دو تمام می شود. بعد از آن فیلمنامه از راهی که رفته بر می گردد و قصه را از اول ادامه می دهد. حضور حجار در این فیلم چه تاثیری در مسیر داستان مورد نظر فیلمنامه نویس دارد؟ چه تاثیری روی شخصیت آشوب گر جمشید می گذارد؟ چه تاثیری روی دوست های او می گذارد؟ هیچ!  این حضور به غیر از یک مسیر فرعی که تا نیمه رفته شده و باز می گردد هیچ اتفاقی در فیلم را رقم نمی زند، حتی کلیشه ی عشق و عاشقی جمشید و دختر را . عملا هیچ اتفاقی! خب اگر هیچ اتفاقی را باعث نمی شود چرا در فیلم قرار داده شده است؟

در سوی دیگر روی رابطه ی جمشید و مادرش تاکید گذاشته می شود. مادری که عاشق پسرش است و پسری که نشان می دهد با همه ی جبروتش از او حرف شنوی دارد. اما این رابطه هم هیچ تاثیری در هیچ بخش و بُعدی از فیلم و شخصیت ها ندارد. گویی آدم هایی این فیلم هیچ ربطی به هم ندارند و نمی خواهند با هم همسیر باشند و باعث اتفاق و تغییری در یکدیگر شوند.

روابط علت و معلولی فیلم هم به شدت مشکل دار است. چرا فیلمساز ایرانی وقتی در خارج فیلم می سازد گمان می برد که خارجی ها یک مشت نادان و کودن هستند و می تواند به سادگی آنها را بفریبد. نمونه ی این کودن فرض کردن را می توان در صحنه ی ربودن پیرمرد از بیمارستان دید، با حربه ای که بچه ی دو ساله هم آن را باور نمی کند. باز هم باید تاکید کنیم که کمدی بودن دلیلی بر چفت و بست دار نبودن اتفاقات نیست. چرا نمی شود روی این اتفاقات فکر کرد و راه حلی کمی پیچیده تر انتخاب کرد تا این قدر همه چیز ساده و مسخره جلوه نکند؟!

در سوی دیگر رابطه ی سند باغ تهران، دو پیرمرد دو طرف قضیه و جمشید به کجا کشیده می شود؟ چرا یکباره رابطه جمشید و پیرمرد دوم خوب می شود؟ چرا یاسمین(زنی آلمانی) در فیلم حضور دارد و نقش او در پیشبرد قصه چیست؟ حضور این زن جذاب در فیلم چه تاثیری در روند داستان یا شخصیت ها دارد؟ مهم ترین شخصیتِ اضافه را می توان گل محمد دانست. او با گریم عجیبی که شده است اصلا چرا در فیلم حضور دارد؟ چه نقشی دارد؟ چرا به برلین آمده؟ در پایان چه می شود؟ به جز خندان مخاطب با گریم متفاوت و خواندن هایش در آلمان و سرگرم کردن عابران آلمانی.

سامورایی در برلین، حفره های زیادی دارد که قابل رفع شدن نیست. اما میان این شادی های محدود تنها گزینه ای است که می تواند لبخندی کمرنگ را به لب بیاورد.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران