«گیتی قاسمی»، بازیگر برجسته ی تئاتر و سینما، در اولین تجربه ی کارگردانی خود، دست به انتخابی دشوار زده و نمایشی از «ژان پل سارتر» با ترجمه ی «حمید سمندیان» را به روی صحنه ی تالار حافظ برده است. او در این نمایش از بازی «نسیم ادبی»، «فرزانه سهیلی»، «اویس خلیل زاده» و «رضا اخلاقی راد» سود جسته است. نمایشنامه خروج ممنوع چندین بار و توسط چندین مترجم، برگردان فارسی شده است، نسخه ای که قاسمی از آن بهره برده به نام دوزخ در ایران ترجمه شده است که او از اصل انگلیسی آن یعنی No Exit استفاده کرده و معادل درست خروج ممنوع را برای آن برگزیده است. نمایشی که شخصیت هایش امکان خروج از دوزخی را که در آن گرفتارند، ندارند.
سارتر که برای زدن حرف های فلسفی اش درام را قالب مناسبی می دانست، او نمایشنامه هایی دارد که گاهی درک آن برای مخاطب عام دشوار است، اما گیتی قاسمی با دراماتورژی خوب خود و تغییرات کمی که در متن اصلی داده به درستی از پس اجرای نمایش خروح ممنوع برآمده است. او در این نمایش متفکرانه، به خوبی توانسته است ذهن مخاطب را درگیر کند و او را به این نتیجه برساند که شاید جهنم واقعی، دیگران هستند، دیگرانی که مجبور می شویم با آنها به اجبار زیر یک سقف و در یک اتاق زندگی کنیم. قاسمی به خوبی تفکرات نهادینه شده ی مخاطب از جهنم را هدف قرار می دهد و او را به باور جدیدی می رساند. باور اینکه شاید در جهنم خبری از گدازه های آتش و سرب داغ نباشد و این جسم نیست که در دوزخ عذاب خواهد دید و زجر خواهد کشید، بلکه روح است که عذاب واقعی را تحمل خواهد کرد. آن هم نه عذابی تحمیلی و تخیلی، بلکه عذابی واقعی که از اعمال او نشات می گیرد؛ عذاب حرف زدن در مورد اعمالی که انجام داده است و اجبار به بازگویی آن ها.
تنها درِ روی صحنه باز می شود، دری که فقط پیشخدمت می تواند از آن خارج شود و دیگران فقط وارد می شوند و امکانی برای خروج نمی یابند. با باز شدن در پیشخدمت و گارسن وارد صحنه می شوند. پیشخدمت در مورد فضای و قوانین اتاق به گارسن توضیح داده و از آنجا خارج می شود. اتاقی که از نمودهای بیرونی جهنم، فقط گرمای بیش از حدش را دارد، گرمایی که باعث می شود شخصیت ها مدام خود را باد بزنند و این گرما با رو شدن زندگی و اعمال آنها بیشتر می شود. پس از لختی، پیشخدمت اینس را به اتاق می آورد و بعد هم استل وارد می شود. پیشخدمت آنها را با هم تنها می گذارد تا جهنم را برای یکدیگر کامل کنند. دو زن و یک مرد که هر کدام به نوعی در زندگی روی زمین، فجایعی به بار آورده و حالا آمده اند تا تقاص این فجایع را پس دهند.
گیتی قاسمی برای بیان این مفهوم، به طراحی صحنه ی جالب و کاربردی ای دست زده است. او فضا را از هر اکسسوار اضافه ای خالی کرده و حتی مطابق طراحی صحنه ی ذکر شده در اصل نمایش هم جلو نرفته است. در خروج ممنوع با فضایی خالی رو به رو می شویم. با سکوهایی چوبی و غیر هم سطح که از گذاشتن پالت ها بر روی هم ساخته شده اند و دری که باز و بسته می شود. این کل صحنه ای است که قاسمی ساخته و چقدر خوب و متناسب این کار را انجام داده است. این فضا به خوبی دوزخی را که شخصیت ها در آن گرفتار آمده اند نشان می دهد، فضایی کاملا خالی که حتی کاراکترها نمی توانند پشت پرده ای پنهان شوند و خود را از نگاه دیگری در امان نگه دارند. در این نمایش تمام اِلِمان های دنیایی و اضافه برداشته شده است و شخصیت ها حتی آینه ای ندارند که در آن خود را بنگرند و به عبارتی اصلا جسمی وجود ندارد که در آینه دیده شود. آنها برای دیدن خودشان باید به چشم های یکدیگر بنگرند و این نیز استعاره ای است از اعتراف کردن های مدام کاراکترها روی صحنه.
در سوی دیگر این صحنه ی ساده و کاربردی، نورپردازی درست و حساب شده قرار دارد. نور قرمزی که از اول نمایش وجود دارد و با بیشتر شدن تنش کاراکترها قرمزی نور نیز بیشتر شده و با مشاهده ی لحظه ای کاراکترها از زندگی زمینی شان به اوج می رسد. این نورپردازی در کنار موسیقی زنده ی کار بسیار خوب عمل می کند. موسیقی ای که ابتدا زنده به نظر نمی رسد، چراکه به سختی می توان پذیرفت تمام این افکت های به موقع و آنی را یک نفر یعنی «علی سینا رضانیا» و به صورت زنده و همگام با متن و حرکت کاراکترها انجام می دهد.
بازی های نمایش را هم باید جزء خوب ها حساب کرد. کاراکترها به خوبی روی صحنه جهنم یکدیگر را می سازند، گاهی به هم ابراز تمایل و علاقه می کنند و گاهی چنان یکدیگر را می رانند که دوزخ تمام قد جلوی بیننده عرض اندام می کند و تفکر کارگردان بیشتر در ذهن مخاطب جا می افتد. این تفکر که جهنم اعمال خود ماست که مدام یادآوری می شود، جهنم زندگی با دیگرانی است که باید در حضورشان به جنایت هایمان اعتراف کنیم، جهنم اتاقی خالی است که امکان خروج از آن را نداریم و باید ابد و یک روز در همین اتاق خالی با اعمال مان تنها بمانیم. حتی شاید این طور بتوان گفت که این اتاق خالی همان ذهن ماست و ذهن ما همان جهنم خود ساخته مان است که از اعمال مان نشات می گیرد.
در نمایش نیز، هر دو نفر جهنم را برای نفر سوم می سازند و جهنمی که در درون هر فرد وجود دارد را به زور به یاد او می آورند. در یک سو اینس قرار دارد، دوشیزه ای که گرایشات همجنس گرایانه دارد، پدرش را جلوی قطار هل داده و او را کشته است. در سوی دیگر استل، زن زیبارو و جذابی است که هم به شوهرش خیانت کرده و هم بچه اش را از بین برده است و در سوی دیگر گارسن قرار دارد، مردی که جدای از خیانت دائمی به همسرش و آزار و اذیت های مداوم او، به مملکتش هم خیانت کرده و با نادانی اش افراد زیادی را از بین برده است. کارگردان با توجه به سه شخصیت نمایش، میزانس های مثلثی زیادی را به کار برده است و شکلی سه ضلعی به حرکت این سه شخصیت داده است که این نشان از میزان توجه قاسمی به حرکات محدود بازیگرانش در صحنه ای محدود دارد. صحنه ای که فراز و فرود زیادی را نمی طلبد و اجازه ی حرکت های تند و دویدن های بیگاه را به بازیگران نمی دهد.
تهیه کننده ی نمایش خروج ممنوع، «سیامک عباسی» است. او که خود خواننده است و در این حرفه فعالیت دارد، در حرکتی هوشمندانه تهیه کنندگی نمایشی باارزش را به عهده گرفته است تا بیننده ی این روزهای تئاتر که اکثرا دست خالی از سالن های تئاتری بیرون می رود، مجبور به تفکر کند. مجبور کند به زندگی و اعمالش فکر کرده و نمایش در سالن برای او تمام نشود. عباسی با تهیه کنندگی این اثر برجسته این امکان را برای گروه خوب قاسمی به وجود آورد که بتوانند یکی از دشوارترین و متفکرانه ترین نمایش های امسال را به روی صحنه بیاورند و قدمی رو به جلو در عرصه ی هنر بردارند.
پاسخ دهید