جلسه پنجم آموزش سینما

جلسه پنجم آموزش سینما

در جلسه قبلی با زمان و مکان در سینما آشنا شدیم و فهمیدیم هر فیلم از چند سکانس و هر سکانس از چند صحنه و در نهایت هر صحنه از چند نما تشکیل می شود در این آموزش قصد داریم تا با نحوه فیلمبرداری نماها بیشتر آشنا شویم.

نماها در یک فیلم اندازه های مختلفی دارند گاهی صورت یک فرد را می بینیم و گاهی او را تمام قد در قالب سینما مشاهده می کنیم که هر یک از اندازه نما ها در یک شرایط خاص انتخاب می شود.

اکستریم لانگ شات (Extreme Long Shot)

که به آن نمای خیلی دور نیز می گویند این نما بازترین نمایی است که در یک فیلم می توان مشاهده نمود از این نما به عنوان نمای افتتاحیه و برای شروع فیلم استفاده می نمایند. در سینمای کلاسیک این نما معرفی کننده زمان ، مکان و فضای فیلم بود.در این نما بیننده قدرت تشخیص جزئیات را ندارد.

لانگ شات (Long Shot)

که به نمای دور نیز معروف است . این نما از نمای اکستریم لانگ شات بسیار بسته تر است و جزئیات درون آن به مراتب بیشتر قابل تشخیص است .در این نما جنسیت بازیگر و وسایلی که همراه اوست همچنین کاری که بازیگر مشغول به آن است به راحتی قابل تشخیص است.

مدیوم شات (Medium Shot)

که به آن نمای نسبتاً نزدیک نیز می گویند. این نما از لانگ شات نزدیک تر است و بدن بازیگر تمام کادر را در آن می پوشاند اما فضایی که بازیگر در آن حضور دارد به خوبی قابل تشخیص است

کلوز شات (Close Shot)

یا همان نمای نزدیک است که در آن بدن بازیگر از کمر به بالا مشخص است.

کلوزآپ (Close Up)

نمای کاملاً بسته که در آن سر و صورت بازیگر مشخص است گاهی اوقات به این نما هد شات نیز می گویند.

مدیوم کلوز آپ (Medium Close Up )

نمایی که از زیر سینه تا بالای سر را در برمی گیرد. و بیشتر برای گفتگوی بین دو شخصیت مورد استفاده قرار میگیرد .این نما در مصاحبه های تلویزیونی بیشترین کاربرد را دارد.

اکستریم کلوز آپ (Extreme Close Up)

که به آن نمای خیلی بسته و یا تایت هد شات نیز می گوند . این نما درشت ترین نما در سینما است که معمولاً با لنز تله فیلمبرداری می شود. برای نمایش اشیاء در این نما از اصطلاح اینسرت استفاده می شود. در انسان نیز برای بیان احساسات کاربرد دارد. به عنوان مثال بعض بازیگر و چشمان مملو از اشک او را با این نما می توان به مخاطب نشان داد.

در سینما برای نما از اصطلاحات دیگری همچون تو شات یا نمای دو نفر ، تری شات یا نمای سه نفره ، نی شات یا نمای بازیگر از زانو به بالا که به شات آمریکایی نیز معروف است ، فول شات یا نمای کامل از بدن بازیگر و هد اند شولدر شات که به نمای سر و شانه بازیگر معروف است نیز استفاده می شود در نمای هد اند شولدر شات قسمت کمی از پشت سر وشانه فرد پشت به دوربین دیده می شود. از این نما برای تقطیع صحبتهای طولانی بین دو نفر وتاثیر گذاری بیشتر صحبتهای آنها استفاده می شود.

ساختار دراماتیک

همانطور که در جلسات قبلی توضیح دادیم مهمترین ویژگی یک فیلمنامه دراماتیک بودن آن است به عبارت دیگر فیلمنامه باید قابلیت اجرایی داشته باشد و دارای کشمکش های لازم برای جذب بیننده باشد و تماشاگر با شخصیت های فیلم همذات پنداری کند و بخواهد سرنوشت هر کدام از آنها را تا پایان دنبال کند.

ساختار ماجرایی فیلمنامه

معمولا هر فیلم  یک داستان اصلی و چند داستان فرعی که مرتبط با داستان اصلی است را شامل می شود. فیلنامه نویس باید برای خلق فیلمنامه ای قوی ماجراهای اصلی و فرعی را در ساختاری منسجم کنار هم قرار دهد که در نهایت منجر به گره گشایی دراماتیک شود.

ساختار سه پرده ای

بر اساس الگوی سنتی، فیلمنامه دارای سه پرده است.

پرده اول

نوشتن پرده اول فیلمنامه شاید سختترین کار یک نویسنده باشد. در این پرده باید فیلمنامه نویس نخست زمان و مکان و ژانر فیلم را مشخص سازد در مرحله بعدی باید تمام شخصیت های اصلی داستان را معرفی نماید. معمولاً فیلمنامه نویس ها این پرده را با یک حادثه محرک شروع می نمایند.

حادثه محرک

حادثه محرک عبارت است از حادثه ای که علت تمام وقایع بعد از خود است. به این ترتیب که زندگی شخصیت اصلی فیلم را تغییر می دهد. و مخاطب را سر جایش میخکوب می کند این حادثه می تواند یک تصادف وحشتناک ساختگی باشد.

اگر یک فیلمنامه را ۹۰ صفحه در نظر بگیریم پرده اول شامل بیست صفحه اولیه می باشد که البته برخی معتقدند پرده اول شامل ۳۰ صفحه اولیه فیلمنامه می باشد که بسیار مهم و حائز اهمیت است زیرا اگر فیلم نتواند تماشاگر را در همین چند دقیقه اول فیلم جذب کند نمی توان به همراهی تماشاگر چندان امیدوار بود. در پرده اول شخصیت های فیلم معرفی و نیازها و انگیزه های شخصیت ها تشریح می شود. فیلمنامه نویس در این پرده موضوع داستان  و موقعیتی که هر کدام در آن قرار دارند را مشخص می کند . همچنین باید هدف شخصیت ها مشخص گردد زیرا هرچقدر هدف شخصیت ها مهم تر و انگیزه آنها قوی تر باشد شخصیت ها دراماتیک تر خواهند بود. تعادل این پرده معمولا با وقوع حادثه ای بهم می ریزد.به این حادثه نقطه عطف نیز می گویند.

نقطه عطف

نقطه عطف حادثه یا رویدادی است که در داستان چنگ می اندازد و آن را به جهت دیگری پرتاب می کند.  نقطه عطف اول فیلمنامه را حادثه محرک نیز می نامیم

پرده دوم

با نقطه عطف اول وارد پرده دوم فیلمنامه می شویم. به پرده دوم تنه فیلمنامه نیز می گویند زیرا این پرده نیمی از تمام فیلمنامه را تشکیل می دهد. در پرده دوم شخصیت اصلی داستان برای رسیدن به هدف خود با موانعی رو به رو می شود که باید آنها را از سر راه خود بر دارد.قسمت اصلی داستان در این پرده سپری می شود. و قهرمان داستان در این پرده دچار کشمکش های متفاوتی می شود که این کشمکش ها پیش برنده داستان هستند.

پرده دوم داستان تا نقطه عطف دوم ادامه می یابد . نقطه عطف دوم داستان را به سوی گره گشایی پیش می برد به همین دلیل به نقطه عطف دوم نقطه اوج نیز می گویند. نقطه ای که در آن قهرمان داستان هر کاری برای حل مشکلات و موانعی که سر راهش قرار داشت انجام داده است و حال  به آخر خط رسیده و در واقع آخرین راه حل را در پیش می گیرد. پرده اول اگرچه برای جذب مخاطب بسیار حائز اهمیت بود اما پرده دوم نیز اگر نتواند جذابیتی در کشمکش ها ایجاد نماید بسیار خسته کننده و کسالت بار خواهد شد. به همین جهت این پرده برای اغلب نویسنده ها ترسناک می باشد.

پرده سوم

پرده سوم گره گشایی داستان است در این مرحله فیلمنامه نویس باید به تمامی سوالاتی که در ذهن بیننده ایجاد شده است پاسخ دهد. البته این پاسخ ها باید کاملاً منطقی و قانع کننده باشد . پاسخ های نا به جا می توان تمام زحماتی که در پرده اول و دوم کشیده شده است را از بین ببرد. پایان فیلم مانند شروع آن باید قوی و تاثیر گذار باشد و تماشاگر را تا مدت ها بعد از تیتراژ پایانی به فکر فرو ببرد و حتی او را بتواند دوباره به سالن سینما بکشاند. اگر قرار است شخصیت داستان در طول فیلمنامه تغییر کند، باید در پرده سوم این امر کاملاً مشخص باشد.

البته آنچه گفته شد شامل فیلمنامه های کلاسیک خطی سه پرده ای می باشد.

در جلسه بعدی در خصوص شخصیت پردازی و حرکات دوربین بیشتر آشنا خواهیم شد.