جلسه هفتم آموزش سینما

در روز های آغازین ، سینما صامت بود و ورود صدا به سینما سال ها به طول انجامید. با این حال در سالن های سینما موسیقی زنده همزمان با نمایش فیلم به امری متداول بدل شده بود اولین بار آلن کراسلند با فیلم «خواننده جاز » صدا را وارد فیلم های صامت نمود. در این فیلم صدا فقط به موسیقی و مقداری گفتگو محدود می شد. اما  تجربه شنیدن صدای حرف زدن بازیگران و همچنین صدای موسیقی برای تماشاگران بسیار هیجان انگیز بود.

با ورود صدا به سینما شیوه های بازیگری بازیگران طبیعی تر جلو می کرد و از طرفی دیگر امکانات داستان گویی در سینما افزایش می یافت.فیلمسازان دیگر مجبور نبودن از میان نویس (Caption) در بین تصاویر به جای دیالوگ های بازیگران استفاده نمایند.

ورود صدا به سینما باعث شد تا بازیگرانی که صدای مناسبی نداشتند مجبور به کناره گیری شوند و جای آنها را بازیگران خوش صدای دیگر گرفتند. یکی از ابدعات صنعت گران سینما پخش صدای چند باندی با پیشرفت های فنی در زمینه ضبط صدا در دهه پنجاه بود. این سیستم ها در دهه های بعدی کامل تر شد تا این که با اختراع سیستم دیجیتال به بالاترین کیفیت خود رسید.

صدا در یک فیلم به اندازه تصویر حائز اهمیت می باشد و برای درک درست یک فیلم باید به نقش و کاربرد های آن نیز دقت و توجه نمود زیرا صدا در فیلم علاوه بر کارکرد داستان گویی می تواند تاثیرات گوناگونی داشته و مطالب زیادی همچون خنده ، ترس ، غم ، اندوه و … را به مخاطب منتقل کند.

از دیگر کاربرد های صدا در فیلم ها می توان به معرفی یک مکان یا دوره تاریخی ، داستان پردازی، بیان عواطف و احساسات ، معرفی یک شخصیت ،ایجاد شادی، غم ، ترس یا اضطراب و همچنین تند یا کند نمودن ریتم فیلم اشاره کرد.

هر فیلم سینمایی دارای سه باند صوتی اصلی می باشد که عبارت اند از:

۱- باند دیالوگ یا گفتگوی بازیگران

۲- باند افکت های صوتی

۳- باند موسیقی

صدای آمبیانس

به صدا های لوکشن فیلمبرداری گفته می شود. مثلا وقتی در یک خیابان فیلمبردای انجام می شود سر و صدای اتومبیل ها و رهگذران و…. را آمبیانس می گویند. گاهی نیاز است این صدا ها به فیلم بعد از فیلمبرداری افزوده شود تا فیلم باورپذیر تر گردد.

انواع صدا برداری در سینما

۱- صدا برداری همزمان

در این روش صدا بردار، صدای فیلم را همزمان با فیلمبرداری و سر صحنه ضبط می نماید.

۲- صدا برداری غیر همزمان

در صورتی که امکان ضبط صدا سر صحنه وجود نداشته باشد صحنه ها بدون صدا فیلمبرداری شده و صدا بعد از پایان فیلمبرداری به فیلم افزوده می شود. که اصطلاحاً به آن دوبله نیز می گویند.این روش امروزه به جز موارد خاص منسوخ شده است. هرچند دوبله فیلم های خارجی در برخی از کشور ها همچون ایران و ایتالیا و یا کشور های اروپای شرقی هنوز رواج دارد.

بعد از پایان مراحل ضبط صدا توسط صدابردار ، صدا ها به استودیو می روند تا هواگیری و نویز گیزی شوند. و در صوت نیاز تقویت گردند.گاهی لازم است صداهای دیگری نیز به صدا های موجود اضافه گردد که همگی از جمله وظایق صدا گذار می باشد.

انواع صدا در سینما

صدای حقیقی(همزمان)

صدایی که منبع آن در تصویر دیده شود را گویند مانند صدای زنگ تلفن که روی تصویر تلفن شنیده می شود.

صدای خارج از قاب(نا همزمان)

صدایی که منبع آن در فیلم دیده نمی شود و صدا روی تصویر دیگری شنیده می شود. به عنوان مثال مردی که خوابیده و صدای زنگ ساعت روی تصویر وی شنیده می شود. و مرد را آزار می دهد.

صدای تفسیری(افکت های صوتی)

صدایی که نه تنها منبع آن در فیلم نیست بلکه نشانه ای از حضور آن منبع در فیلم نیز مشاهده نمی شود و در واقع این صدای ساختگی برای ایجاد تاثیرات دراماتیک و روانی به فیلم اضافه شده است به عنوان مثال صدای باد یا رعد و برق در فیلم های ترسناک ، صدای تپش قلب روی تصویر یک بیمار روی تخت بیمارستان و یا صدای جیغ در صحنه های قتل از جمله این صدا ها می باشند.

باند موسیقی

موسیقی فیلم را آهنگساز بعد از پایان فیلمبرداری ساخته و توسط صدا گذار به فیلم اضافه می شود. در واقع آهنگساز بعد از دیدن فیلم بر اساس حس و حال و فضا و همچنین تم اصلی فیلم موسیقی مناسب برای آن می سازد.موسیقی فیلم نیز همانند افکت های صوتی می تواند تاثیرات مختلفی روی فیلم ایجاد نماید.

تدوین یا مونتاژ فیلم

تدوین یا مونتاژ اصطلاحی فرانسوی است که نقش مهمی در شکل گیری یک فیلم و تاثیر گذاری آن بر مخاطب دارد.تدوین قبل از صدا گذاری انجام می شود. به طوری که تدوین گر و کارگردان پشت میز تدوین می نشینند و بعد از شنیدن نظرات کارگردان ، عمل تدوین توسط تدوین گر انجام می شود. در برخی موارد خود کارگردان فیلمش را تدوین می نماید.بهرام بیضایی از جمله فیلمسازانی است که خود فیلم هایش را تدوین می کند.

تدوین گر های معروف اکثراً به هنگام تدوین از خود خلاقیت نشان داده و ایده های جدید را به کارگردان پیشنهاد می دهند که کارگردان به آن فکر نمی کرد. لذا از این جهت تدوین ، می تواند یکی از خلاقانه ترین مراحل فیلم باشد.

تدوین  کنار هم قرار دادن نماهای پراکنده در یک فیلم برای رسیدن به خط داستانی اصلی می باشد در واقع فیلم هایی که ما می بینیم به این شکل فیلمبرداری نشده اند مثلا نماهایی که دارای لوکیشن یکسان می باشند به صورت یکجا فیلمبرداری می شوند . و ممکن است نمای پایانی یک فیلم در ابتدای آن فیلمبرداری شود و برعکس نمای آغازین آن به عنوان آخرین سکانس ضبط شود.و همه این نما ها در مرحله تدوین نظم می یابند و بر مبنای فیلمنامه کنار هم قرار می یگرند تا فیلم یک ساختار منطقی و قابل درک و فهم بیابد.

لازم به ذکر است نماهایی که به هنگام فیلمبرداری ضبط می شوند نیز عیناً در زمان تدوین استفاده نمی شوند. دچار تغییر و تحولات می شوند.به عنوان مثال ممکن است بخشی از یک نما در تدوین حذف شود.

تمهیدات تدوینی

برش ساده

برای اتصال دو نما به یکدیگر باید از برش یا کات استفاده نمود. اما این برش باید به گونه ای نرم و روان باشد که مخاطب احساس تغییر ناگهانی از یک نما به نمای دیگر را نداشته باشد. در صورتی که این برش برای مخاطب آزار دهند باشد به آن جامپ کات یا قطع پرشی می گویند. تدوین گر باید سعی کند نما ها را به گونه به هم بچسباند که بیننده به هنگام تماشای فیلم این تغییر نما ها را حس نکند.

دیزالو

هم پوشانی یا دیزالو عبارت است از محو تدریجی یک نما و ظهور تدریجی نمای دیگر که برای لحظه ای دو تصویر با هم دیده می شوند.از دیزالو در سینمای امروزی کمتر استفاده می شود

فید

برای پیوند بین دو نما از فید استفاده می شود. که عبارت است از فید این (Fade-in) و فید اوت (Fade-out).

فید این

در فید این نما به تدریج از حالت سیاهی بیرون آمده و تصویر به تدریج پدیدار می شود. در صحنه های آغازین فیلم و یا زمانی که شخص بی هوش بوده و در حال به هوش آمدن و باز کردن جشمانش است از نمای نقطه نظر استفاده می شود.

فید اوت

تصویر در این حالت به تدریج سیاه می شود که عموماً در پایان فیلم استفاده می شود.

وایپ

وایپ به معنی جارو کردن است در این روش تصویر از یک سمت کادر حذف می شود و نمای دیگر به تدریج جایگزین آن می شود. وایپ نیز در سینمای امروزی منسوخ شده و استفاده نمی گردد. اما در تلویزیون امری متعارف می باشد.

تدوین تداومی

از مهمترین وظایف تدوین حفظ تداوم در یک فیلم است. این تداوم فقط از نظر داستانی حائز اهمیت نبوده و از نظر فیزیکی نیز مهم می باشد. به این معنا که دو نما زمانی می توانند در کنار هم قرار بگیرند که قابلیا پیوند داشته باشند.زیرا اگر مجموعه ای از نماها به طور تصادفی به هم چسبانده شود . تماشاگر خیلی زود دچار سردرگمی می شود. بنابراین باید به وسیله مجموعه ای از تکنیک ها نما ها به هم متصل شود تا تماشاگر آنها را مانند قطعات یک پازل در ذهن خود کنار هم قرا دهد . و بعد از قرار گرفتن تمام قطعات کنار هم کل تصویر آشکار گردد.

در واقع تدوین گر باید نماها را به گونه ای کنار هم بچیند تا مفهوم مورد نظر خود و کارگردان را به ما منتقل کند. هرچند ممکن است دریافت ما به عنوان مخاطب از این چیدمان همان مفهوم مورد نظر کارگردان یا تدوین گر نباشد اما قطعاً به آن نزدیک خواهد شود.

تدوین تداومی باعث می شود این حس به بیننده القا شود که نما ها در یک زمان و در یک مکان گرفته شده اند . به عنوان مثال گفتگو های دو نفر در یک خودرو . که مطمئنا  دارای نما های متفاوتی است. یعنی ممکن است جاده یا خیابانی که در نمای دیالوگ های کاراکتر اول می بینیم همان جاده یا خیابانی نباشد که در نمای دیالوگ های کاراکتر دوم می بینیم.

در آموزش بعدی با مفهوم میزانسن در سینما  آشنا خواهیم شد.