نمایشنامه «لانه خرگوش» از رنجِ از دست دادن عزیزترین موجود زندگی یعنی فرزند سخن می گوید و این موضوع جهان شمول دلیلی کافی برای به اجرا بردن این نمایشنامه توسط «مهدی صباغی» است. او که خودش نیز در این نمایش بازی می کند از بازی معصومه رحمانی، شیرین اسماعیلی، مهدیه کوهستان و مانی رحمانی بهره برده و نمایش را در سالن سایه ی تئاتر شهر به اجرا در آورده است.
بکا و هویی زوج جوانی هستند که هشت ماه از فوت فرزند خردسالشان می گذرد. در این مدت هویی به گروه درمانی روی آورده و بکا با از بین بردن نشانه های فرزند، سعی در فراموش کردن این مصیبت دارد. خواهرِ بکا باردار است و مادرش خود را شریکِ رنجِ بکا می داند؛ چراکه او نیز فرزند از دست داده است. اما بکا گویی رنجِ خود را منحصر به فرد می داند و نمی تواند مرگ کودک معصومش را با مرگ برادر سی و یک ساله اش که به خاطر مصرف بیش از حد مواد مخدر اتفاق افتاده، برابر بداند.

نمایشنامه لانه خرگوش که جایزه پولیتزر را برای نویسنده اش «دیوید لیندزی ابر» به ارمغان آورده پیش از این نیز اجراهای زیادی داشته است که می توان به اجرای «لک لک های حقیقی» به کارگردانی «نوشین مسعودیان» اشاره کرد؛ نمایشی که اقتباسی از خانه خرگوش است.
نمایشنامه، نامش را از داستان «آلیس در سرزمین عجایب» به قلمِ «لوئیس کارول» گرفته است. در این داستان خیالی، دختری به نام آلیس به دنبال خرگوش سفیدی به سوراخی در زمین می رود و در آنجا با ماجراهای عجیبی رو به رو می شود. داستان آلیس، با رویدادی کاملا اتفاقی آغاز می شود و با تمایل کودکانه ی آلیس برای عبور از دری کوچک و ورود به باغی پر از گل ادامه می یابد. آرزوهای دور از حقیقتی که محقق می شوند و موجودات عجیبی که در آن سرزمین داستان را شکل می دهند، مفاهیمی عمیق را در قالب داستانی کودکانه بیان می کند. برخی از منتقدان و علاقه مندان به روانکاوی، داستان آلیس در سرزمین عجایب و ماجراجویی های او را به زایمان تشبیه کرده اند. از آنجا که آلیس در پایان سفرش از لانه خرگوش خارج می شود، این روانکاوان این داستان را به بارداری تشبیه کرده اند که آلیس بعد از نوشیدن معجون که از دیدگاه روانکاوان مایع آمنیوتیک است و در جریان کشف و تجربه دنیای هیجان انگیز پیرامونش از محیط بسته خانه خرگوش که به بدن مادر تشبیه شده برای شناخت دنیای واقعی متولد می شود.
لانه خرگوش، دنیای عجیبی است که هویی و بکا با اتفاق مرگ فرزند به آن وارد می شوند. دنیای عجیب که در آن همچون آلیس همه چیز را بزرگتر از اندازه ی واقعی خود می بینند، می ترسند و در مواقعی نمی دانند باید چه کار کنند. بکا با فاصله گرفتن از شوهر سعی در کشف این دنیای عجیب دارد و هویی با رابطه گرفتن با زنی دیگر در حال هضم این موضوع است.
لانه خرگوش نمایشی است که از یک رنجِ عمومی حرف می زند، رنجی که همه ی آدم ها یا در حال تحمل آن هستند و یا با آن رو به رو می شوند؛ رنج از دست دادن عزیزانی که نمی شود جایگزینی برایشان پیدا کرد. نمایشنامه از واقعیتِ مرگ حرف می زند و مسیرِ دشواری که این واقعیت برای بازماندگان می سازد، مسیری که به لانه ی خرگوش داستان آلیس شبیه است و آدم هایش باید برای بیرون رفتن از این لانه تلاش کنند.
مهدی صباغی که در این نمایش در نقش هویی ظاهر شده، بیشتر از تعداد کارهایی که کارگردانی کرده، در نمایش های دیگران بازی کرده است که از جمله ی آنها می توان به «مرده ریگ» به کارگردانی «غزل اسکندر نژاد»، «کافه مک آدم» به کارگردانی «محمود استاد محمد» و «بلوط های تلخ» به کارگردانی «شهرام کرمی» و همچنین کارگردانی نمایش های «خداحافظ» نوشته «محمد یعقوبی»، «شب شک» نوشته «احسان نوروزی»، «اگر باران ببارد» نوشته «حسین امرایی» و «چترباز» نوشته «رویا افشار» اشاره کرد.
صباغی در لانه خرگوش بیشترین تمرکزش را بر بازی بازیگران گذاشته و در این زمینه موفق عمل کرده است. همه ی بازیگران نمایشِ لانه خرگوش به درستی در نقش خود جای گرفته و توانسته اند احساسات این شخصیت ها را به معرض نمایش بگذارند؛ احساساتی که گاهی ضد و نقیض می شود و در تقابل خوشی و غم قرار می گیرد. در این میان می توان به بازی بی نقص «معصومه رحمانی» به عنوان زنی که فرزندش را از دست داده اشاره کرد؛ مادری که نوع برخوردش با این رنج، دور از کلیشه اشک و آه است. او سوگواری اش را با سکوت و سعی در عادی جلوه دادن زندگی نشان می دهد، با بخشیدن لباس های فرزندش به خیریه، با جمع کردن تمام نشانه های کودکِ از دست رفته و حتی با تصمیم برای عوض کردن خانه ای که در آن فرزندش را از دست داده است. بکا نمی تواند موضوع مرگ فرزند را هضم کند. او گمان می کند با فاصله از گرفتن از شوهر و عوض کردن خانه شاید به این درک برسد، اما مادرش آب پاکی را روی دست های او می ریزد. این رنج تمام نشدنی است. مادر بیان می کند که با گذشت یازده سال از مرگ پسرش هنوز نتوانسته با آن کنار بیاید، زمان درد را کمرنگ کرده، اما رنج پایان نمی یابد.
بکا با نوجوانی که در روز مرگ دنی، پشت فرمان ماشین بوده حرف می زند. نوجوان برای دنی نقاشی کشیده و خود را مقصر می داند. در روز حادثه، دنی زمانی که مادرش مشغول صحبت با تلفن بوده به دنبال سگش، از در خانه که چفتش خراب شده و هویی درستش نکرده بود، خارج شده و به کوچه می رود. نوجوانی که پشت فرمان ماشین نشسته به دنی می زند و حالا بیان می کند که شاید اگر به جای ۴۳ کیلومتر سرعت با چهل تای مجاز حرکت کرده بود، این اتفاق نمی افتاد. این مقصر دانستن است که گویی باعث می شود بکا از کمی تقصیر را از گردن خودش بردارد و از لانه خرگوش خارج شود؛ چرا که چاره ای جز زندگی کردن ندارد. پس از اتمام حرف زدن او با نوجوان، پس از بغضی که بالاخره می ترکد، پس از شکستن لایه محافظی که بکا دور خودش کشیده و سعی می کند خود را قوی نشان دهد، پس از این اتفاقات است که بکا قدمی به زندگی بر می دارد. زندگی ای که در آن هویی منتظرش است. نوجوان را می توان آدم هایی خارج از لانه ی خرگوش دانست که حضورش در زندگی بکا دلیلی می شود برای دیدن جهان بیرون از لانه ی خرگوش.
لانه خرگوش نقاط عطف ارسطویی و ساختار کلاسیک نمایشنامه را ندارد و در آن نباید منتظر اتفاقات خاص در دقایقِ قابل پیش بینی بود. در این نمایشنامه اتفاقِ منحصر به فردی رخ نمی دهد؛ اتفاق هشت ماه قبل رخ داده و نمایش بخشی از مسیری است که این زوج برای رسیدن به فراموشی یا کم کردن رنج شان باید طی کنند.
لانه خرگوش بر خلاف بازی های درخشان، از طراحی صحنه درخشانی برخوردار نیست. صحنه از یک میز ناهار خوری، یک کاناپه و صندلی و یک میز دیگر تشکیل شده که با پارچه سفید پوشانده شده است. میز سوم در این نمایش نقش یخچال را بازی می کند و بازیگران با رفتن به سمت آن و برداشتن چیزی از رویش به برداشتن خوراکی از درون یخچال اشاره می کنند. در سوی دیگر بازیگران حرف از خوردن کیک و تارت می زنند، اما جلوی چشم تماشاگر ذرت و تنقلات این چنینی به دهان می گذارند و همه ی اینها نشان از کمبود بودجه گروه برای هزینه کردن در بخش طراحی صحنه را نشان می دهد. البته در همذات پنداری مخاطب با کلیت کار نیز خلل وارد می کند و بهتر می بود این موضوع به گونه ای دیگر حل شود.
یکی از نقاط قوت این اجرای یک ساعته را می توان به کوتاه شدن به اندازه ی متن توسط کارگردان اشاره کرد. متنِ اصلیِ نمایشنامه زمانی بیشتر می طلبد و اتفاقاتی را روایت می کند که ریتم کار را کند کرده و حذف کردنش به اجرا ضرری وارد نمی کند. این موضوع باعث شده است ریتم نمایش لانه خرگوش مناسب بوده و حوصله سر بر نشود؛ چرا که پیش از این نیز شاهد این موضوع در نمایش «لک لک های حقیقی» بودیم. نمایشی صد دقیقه ای که ریتم کندش در لحظاتی مخاطب را به مرز آزرده شدن می رساند.
نمایش «لانه خرگوش» بر روی تنها داشته اش یعنی بازی های درست تکیه کرده و با در دست داشتن نمایشنامه ای کامل که به درستی در حد حوصله مخاطب کوتاه شده است، می تواند او را راضی از سالن بیرون بفرستد.
پاسخ دهید