پرونده نمایش «هار»


حسین پوریانی فر (کارگردان)

حسین پوریانی فر، دانشجوی تئاتر در دانشگاه سوره است. او در چندین دوره جشنواره تئاتر دانشگاهی با نمایش های «شینیون»، «بی مرگی» و «هار» حضور داشته است و جایزه های «بهترین کارگردانی»، «بهترین طراحی لباس» و «بهترین موسیقی» را از «بیست و یکمین جشنواره تئاتر دانشگاهی» را نیز برای نمایش هار کسب کرده است. در ادامه گفتگوی ما را با او و سه تن از بازیگران هار می خوانید.

حسین پوریانی فر

– ایده این نمایش متفاوت از کجا شکل گرفت؟

یک روز من در ایستگاه مترو، منتظر قطار نشسته بودم و آدم ها را نگاه می کردم؛ آدم هایی که وضعیت هایی مختلف و نمایشی دارند. با خودم فکر کردم که چرا راه رفتن نتواند یک وضعیت نمایشی باشد؟! از سوی دیگر، امسال آخرین سالی بود که می خواستم در جشنواره تئاتر دانشجویی کار کنم و دوست داشتم کار امسالم با دو کار قبلی ام یعنی «شینیون» و «بی مرگی» فرق داشته باشد و به نوعی تمام مناسبات را به هم بریزد. نه اینکه بگویم تمام مناسبات تئاتر را، چرا که غلو کرده ام، ولی حداقل مناسباتی که برای خودم بتواند یک تجربه جدید باشد.

– بازخورد مخاطبان از هار چگونه بود؟!

برخورد مخاطب ها با این کار بسیار صفر و صدی بود. کسانی بودند که خیلی هار را دوست داشتند و کسانی هم بودند که از این کار بدشان آمده بود که در میان گروه دوم چند نفر از دوستان خودم هم حضور داشتند. با توجه به شناختی که من از دوستان مخالفم با اثر داشتم، متوجه شدم بیشتر کسانی که هار را دوست نداشتند، کسانی هستند که داستان گویی را به شکل ارسطویی باور دارند. شاید اگر در بین این کت وات، ما راه رفتن را قطع کرده و چند خط دیالوگ می گذاشتیم، کار بیشتر مورد توجه این گروه قرار می گرفت. این یک کلک ساده بود، اما در صورت افتادن این اتفاق، دیگر هار چیزی که من می خواستم نبود و نمایش نابود می شد.

در مورد مخاطبان دو دیدگاه کاملا متفاوت وجود داشت. من معمولا قبل از اجرا به بازخورد مخاطبان فکر کرده و آن را پیش بینی می کنم. در کار شینیون به بازیگرها گفته بودم که تماشاگر تقریبا راضی از سالن بیرون خواهد رفت. اما در مورد هار پیش بینی کرده بودم که ممکن است مخاطب از کار خوشش بیاید و یا برعکس، در نیمه نمایش سالن را ترک کرده و بدترین نقد ها را به کار داشته باشد. البته من از این قضیه خوشحالم، از اینکه مخاطبان را با نمایشی رو به رو کردم که طبق عادت شان نبود.

– البته نمایش هار قصه داشت و بدون داستان نبود.

دقیقا! هار قصه داشت اما شکل روایت این قصه متفاوت بود. منظور منتقدانی که معتقد بودند کار قصه ندارد، روایتی کلاسیک و به شکل ارسطویی است.

– یکی از جذابیت های هار این بود که تماشاگر هر لحظه منتظر اتفاقی نو بود و دوست داشت زودتر ببیند پایان کار چه می شود.

البته پایان کار، نگرانی خودم هم بود؛ اینکه قرار است این راه رفتن به کجا ختم شود. من ایرادی به کسانی که کار را دوست نداشتند نمی گیرم. چون تئاتر ما به هر حال تئاتری نوپا است، تئاتری چند هزار ساله نیست. ما معمولا در تئاتر مان کارهایی را انجام می دهیم که مخاطب راضی باشد و به همین خاطر خیلی محافظه کارانه عمل می کنیم. این محافظه کاری هم باعث شده است که مخاطب به شکل ساده یک روایت عادت کند. شما اگر نمایشنامه ای را که بارها اجرا رفته و از داستانی ساده و تکراری هم برخوردار است برای مخاطب تعریف کنید و بپسنند؛ ولی هار را نمی پسندد، چون تا به حال با این جنس از تئاتر برخورد نداشته است.

– این نو بودن!

من اعتقاد ندارم نبودن دیالوگ در نمایش اتفاق جدیدی است؛ نه در تئاتر جهان و نه در تئاتر ایران. ما قطعا تئاتر هایی داشته ایم که بدون دیالوگ بوده اند. منظورم از این جنس کار، نوع روایت است؛ روایتی که مناسبات را به هم ریخته است، نمایشی که در آن آدم ها فقط راه می روند.

– اینکه شما یک شو را برای روایت خود در نظر گرفته اید، خودش عجیب است.

دقیقا! فشن شو یک موضوع غربی است و من به این فکر می کردم که چطور می شود چیزی غربی را برای مخاطبان داخلی اجرا کرد.

– نکته ای که در مورد نمایش شما وجود دارد این است که چه کسانی که هار را دوست داشتند و چه آنها که دوستش نداشتند، آن را نمایشی جسورانه می دانند.

– موضع امسال من در مورد انتخاب هار این بود که چه کار کنم تا با خودم بجنگم. کاری که حسین دیگری از من بسازد و این راه بسیار تاریک بود. اما در پشت این تاریکی نور عجیبی وجود داشت. هار، نقطه مقابل تئاتر بدنه ماست. منظور این نیست که تئاتر بدنه خوب نیست، خیر! تئاتر بدنه یکی از الزامات در تمام دنیا است و ما هم مانند همه دنیا به تئاتر بدنه نیاز داریم. ولی هار در شکل اجرا، شکل کارگردانی، نوع روایت، نورپردازی و خیلی موضوعات دیگر در مقابل تئاتر بدنه ما قرار می گیرد. این متفاوت بودن برای من تجربه جذابی بود که دوست داشتم انجامش بدهم. برایم جالب بود همه مناسبات را بهم بریزم. البته سعی کردم در این راه خودم را محدود نکنم.

– استقبال از هار خیلی خوب بود، دو اجرایی شدن نمایش در هر روز خود نشان دهنده ی استقبال از کار بود.

بله! می شود گفت که تقریبا هشتاد درصد از مخاطبان هار را دوست داشتند. یکی از مخاطبان برای پنجمین بار کار را می دید، بسیاری از مخاطبان هم برای دومین و سومین بار بود که اجرا را می دیدند. فکر می کنم کار ما پرفروش ترین نمایش این سالهای تالار مولوی باشد. چون دو اجرا در هر روز داریم و شمار زیادی بلیط خارج از ظرفیت هم فروخته می شود.

– کمی از روند تمرینات بگویید و اینکه چطور مسیر تمرینات به این سمت رفت!

من روز اول کسانی را انتخاب کردم که فکر می کردم به درد این کار می خورند. در طول این نمایش، حدود بیست بازیگر عوض کردیم. دلیلش هم این بود که خودِ بازیگر دوست نداشت در این کار باشد، چون تفکرش از نمایش و بازی این بود که نور اسپاتی روی او قرار بگیرد، دیالوگی بگوید، داد بزند، بخندد و فراز و نشیب داشته باشد. اینها قطعا موضوعات جذابی برای بازیگر است اما تنها سلاح ما راه رفتن بود. من به بازیگرانم می گفتم اگر شما بتوانید طوری روی صحنه راه بروید که مخاطب چشم از شما برندارد، آن وقت شما می توانید همه نقش ها را بازی کنید، چون این کارِ بسیار سختی است. ما همه چیز را از بازیگر گرفته ایم؛ دیالوگ، کلام، چپ و راست رفتن، میمیک، همه چیز را. البته این خودش یک امکان را به وجود می آورد؛ یک امکان برای کارگردانی و یک امکان برای بازیگری. برای من نیز به عنوان کارگردان سخت بود که با هیچ، داستانم را شکل بدهم. تنها موادی که ما داشتیم راه رفتن بود. فقط می توانستیم با راه رفتن، سرعت و ریتم بازی کنیم.

– بازیگرهای هار نیز کار سختی پیش رو داشتند.

قطعا! من فکر می کنم، سخت ترین کار برای یک بازیگر این است که بازی نکند. بازی نکردن شعور و از خود گذشتگی می طلبد و این از خود گذشتگی باید وجود داشته باشد تا فضا ساخته شود. این اتفاق برای بسیاری از بازیگران حرفه ای ما نمی افتد. چون تماشاگر به سالن آمده و می خواهد بازیگر مورد نظرش را ببیند، پس بازیگر نیز باید کارهایی را بکند و اتفاقی را رقم بزند که تماشاگر راضی از سالن بیرون برود. من فکر می کنم بازی نکردن قبل از خودگذشتگی، یک فهم می خواهد، فهمی که بازیگر را به این نکته برساند که راه رفتن هم می تواند مهم باشد، آن قدر مهم که تبدیل شود به یک نقش، به یک وضعیت و به یک نمایش.

– شخصیت پردازی این مدل ها چطور صورت گرفت؟

من پروسه ای را برای این مدل ها تعریف کرده و دوست داشتم آن پروسه اتفاق بیافتد. اینکه پرشی در کار صورت نگیرد و پروسه تمام و کمال اجرا شود. در این میان بازیگرها نیز انتخاب هایی داشتند و پیشنهاد هایی می دادند که اگر در راستای پروسه مد نظر بود موافقت می کردم. در هار، کارهای لحظه ای مهم نبود، اینکه در یک لحظه یک نفر روی صحنه بیاید و مسواک بزند مهم نیست، مهم این بود که این مسواک زدن در مسیری باشد که تعریف کرده بودیم.

– تصویرهای ماندگاری در نمایش هار خلق شد. تصویر هایی که فراموش کردنش راحت نیست، این تصاویر را چطور ساختید؟

همه این کارها گروهی اتفاق افتاد. من فکر می کنم عمل بازیگری در هار در پشت صحنه اتفاق افتاده است. این بازیگر ها بودند که تصاویر را می ساختند و من هم همراه می شدم. بسیاری از تصاویر را با مشارکت بازیگران با هم ساختیم.

– در نمایش هار، قصه ای که بشود راحت تعریفش کرد وجود ندارد، اما مفاهیم زیادی را در نظر ببینده قرار می دهد. نگران این نبودید که مخاطب گیج شود؟

قطعا این موضوع دغدغه من هم بود، اما هار از آن دست نمایش هایی محسوب می شود که باید به جزئیات آن توجه کرد. هستند رمان ها یا داستان هایی که خیلی راحت آنها را می خوانید و متوجه می شوید، در سوی دیگر رمان هایی هم هستند که باید بعد از هر چند صفحه، به عقب برگردید و جزئیات را مرور کنید. این ویژگی بد یا خوب نیست، فقط یک ویژگی است. در هار هم همین اتفاق افتاده است. آدم ها در هار می آیند، می روند و در این رفتن و آمدن جزئیات است که اهمیت می یابد. من هنر امروز را هنر جزئیات می دانم. به نظر من همین چیزهای ریز است که یک کار را ویژه می کند.

– بعضی از تماشاگران، هار را یک پرفرمنس می دانند. آیا هار یک پرفرمنس بود یا یک نمایش؟

در حال حاضر و در کل دنیا، هنرها با هم قاطی شده و در هم ترکیب شده اند و دیگر کسی به دنبال اسم گذاری هنرها نیست. من هم نیستم. در مورد هار خیلی دوست دارم با کسانی که این کار را پرفرمنس می دانند حرف زده و تعریف شان را از پرفرمنس بپرسم. اصلا سوال کنم که چند نفر در ایران پرفرمنس کار می کنند، دو تا کارگردان که پرفرمنس کار می کنند را معرفی کنند. ما چه چیزی را پرفرمنس می دانیم و چه چیزی را تئاتر؟! صرف اینکه در نمایشی دیالوگ وجود نداشته باشد می توان به آن پرفرمنس گفت؟! از نظر من هیچ اشکالی ندارد که هار را یک پرفرمنس بدانیم، چون اسم برای من مهم نیست. در واقع من این طور فکر می کنم که ما در پشت اسم ها خود را پنهان می کنیم. مثلا کاری را می بینم و وقتی از کارگردان در مورد چگونگی کار سوال می کنیم، می شنویم که کار اکسپرسیونیسم بوده است، سورئال بوده است و هر چیزی که گویا ما متوجه نشده ایم. این یعنی پشت اسم پنهان شدن.

– از جشنواره تئاتر دانشجویی بگویید ، مخصوصا که هار نمایش برگزیده این جشنواره بوده و جوایز مهم کارگردانی، طراحی صحنه و موسیقی را به دست آورده است.

من نقدی به جشنواره تئاتر دانشگاهی دارم که نمی دانم مقصرش را چه سازمانی می توان دانست، وزارت علوم یا خود دانشگاه ها که این قدر دانشجوی تئاتر می گیرند. به نظرم رقابتی که در جشنواره پیش آمده است بسیار بر آینده تئاتر تاثیر می گذارد. در جشنواره تئاتر دانشگاهی هر کار باید دو بازبینی را پشت سر بگذارد تا به مرحله اجرا برسد. به این مرحله که رسید تازه بحث سالن ها پیش می آید و مسلما همه کارگردان ها دوست دارند در تالار مولوی کارشان را اجرا ببرند. بعد از آن بحث داوری ها آغاز می شود. حال اگر به کاری جایزه تعلق بگیرد آن کار خوب است و اگر تعلق نگیرد کار خوبی نیست و این اتفاق بدی در جشنواره تئاتر دانشگاهی است.  در مورد هار هم می توانست این اتفاق رخ بدهد و با کمی جا به جایی سلیقه داورها، هار در همان بازبینی اول رد بشود. سال گذشته داوری را برای بازبینی گذاشته بودند که از آخرین کار دانشجویی ای که دیده بود، بیست سال می گذشت، کسی که با دانشجوها و دانشگاه رفت و آمد نداشت و همین داور می تواند کلی نتایج نهایی را با سلیقه اش تغییر دهد. برای جشنواره تئاتر دانشگاهی باید فکری اساسی بشود، چون این افراد قرار است به تئاتر این مملکت اضافه شوند و این هب و بغض ها همچنان باقی می ماند. ساده ترین کاری که می شود در این راستا انجام داد این است که جشنواره تعدادی بیشتری کار بپذیرد. هر سال حدود هفتصد کار به جشنواره ارائه می شود که فقط بیست تا از آنها انتخاب می شوند و این واقعا بی انصافی است. من معتقدم حتی کارهایی که کیفیت خوبی هم ندارند، باید اجرا بروند تا گروه اجرا، خود به طور مستقیم با مخاطبان مواجه شوند. ما دانشجو هستیم و این تنها فرصتی است که برای تست کردن داریم.

در سوی دیگر برچسب چسباندن به کارها هم درست نیست. مثلا یکی از بازبین ها چند تا کار که سلیقه شخصی اش است را انتخاب کرده و از دانشجوها بخواهد این کارها را حتما ببیند. این برچسب چسباندن بسیار خطرناک است و رقابتی بین دانشجوها به وجود می آورد که فاجعه است. ولی با همه این تفاسیر به نظر من جشنواره تئاتر دانشگاهی امکان خوبی برای معرفی کارها است. در سالهای اخیر هم کسانی از این جشنواره بیرون آمده اند که در حال حاضر خیلی خوب کار می کنند و بیشترین مخاطب را هم دارند، کسانی مانند «جابر رمضانی»، «محمد مساوات» و «اشکان خیر نژاد». به نظر من جشنواره تئاتر دانشگاهی، مهم ترین جشنواره کشور در حال حاضر است.

– یکی از مشکلاتی که گروهای دانشجویی دیگر مانند «باد می وزد» و «تجزیه» با آن رو به رو بودند، مسیر دشواری بود که برای گرفتن سالن طی کردند، شما هم با این مشکل رو به رو بودید؟

این اتفاق برای اولین اجرایی که من داشتم افتاد. چهار سال پیش من نمایش «شینیون» را کار کردم. دبیرخانه جشنواره تئاتر دانشگاهی کاغذی به من داده و گفته بودند که هر سالنی ببرم، به نمایش اجرا خواهند داد. سالن هایی مانند مولوی و انتظامی. وقتی من برای این مهم اقدام کردم، متوجه شدم که جشنواره اصلا قراردادی با این سالن ها ندارد. باید پرسید وقتی مسئول مربوطه روی سن می رود و کار را به جشنواره فجر معرفی می کند، آیا با دبیرخانه فجر هماهنگ کرده است؟! همان سال ما به جشنواره تئاتر فجر معرفی شدیم اما به ما اجازه اجرای عموم داده نشد و من بلاخره بعد از چهارده ماه، با تلاش های خودم و کمک های آقای حریری توانستم در سالن کوچک مولوی اجرا بگیرم.

اما در مورد هار، این اتفاق خوشبختانه نیافتاد. من امسال خیلی راحت اجرا گرفتم و پروسه سختی را پشت سر نگذاشتم، اما در مورد نمایشی که پارسال در جشنواره حضور داشت، نمایش «بی مرگی» این اتفاق افتاد و این کار هنوز اجرا نرفته است. گویی همه چیز شانسی است و نمی شود روی چیزی حساب باز کرد. امسال اوضاع کمی بهتر بود. دبیرخانه جشنواره و تالار مولوی هماهنگی خوبی با هم داشتند و تقریبا همه کارهای امسال، اجرا رفتند. حتی کارهایی که برگزیده نبودند و این اتفاق خوبی است. کارهایی که به این مرحله رسیده اند باید اجرا بروند. به نظر من بهترین مکان برای اجرا هم تالار مولوی است. چون هم مخاطبش بیشتر دانشجویان هستند و هم هزینه بلیط مناسب دانشجوها است و هم سالن های خوبی دارد.

– شما از طرف جشنواره تئاتردانشگاهی به عنوان کارگردان برگزیده عازم سفری به یونان شدید. از این سفر و تجربه های تئاتری اش برایمان بگویید.

این سفر به قصد شرکت در یک ورکشاپ پانزده روزه ای در شهر «اپیداروسِ» یونان انجام شد. در این ورکشاپ، از ساعت شش صبح تا یازده شب برای شرکت کنندگان برنامه داشتند. همه چیز جدی و در راستای تئاتر بود. استادان معتبری هم در این ورکشاب ها حضور داشتند. ما حدود صد نفر بودیم که در بخش تئاتر اکسپریمنتال همه با هم شرکت می کردیم و در بخش های دیگر به گروه های کوچک تری تقسیم شده بودیم. من در کلاس کمدیا دلارته بودم. به لحاظ یادگیری، شرایط مناسبی بود و در طی دو هفته مبحثی را یاد گرفتم که در این پنج سال دانشگاه نیاموخته بودم. اما مهمترین تجربه من از حضور در این ورکشاپ، تجربه زیست در مدرسه تئاتر آنجا بود. این زیست برای من جذاب بود. اینکه این همه آدم جمع شده اند و دغدغه ای جز تئاتر ندارند و هیچ دیگری جز تئاتر مهم نیست. مثلا یک روز ما در زمین خاکی بزرگی تمرین تئاتر اکسپریمنتال می کردیم که باران شروع شد. چند دقیقه بعد اتوبوس ها دنبال مان آمدند و ده دقیقه بعد ما در سالن ادامه تمرینات را انجام می دادیم و یا یک شب ساعت یازده، استاد تصمیم گرفت فیلم پرندگان هیچکاک را ببینیم و چند دقیقه بعد توی حیاط مدرسه تئاتر ویدیو پروژکتور آماده بود. ولی در اینجا و در دانشگاه سوره که من تجربه درس خواندن در آن را دارم، این اتفاق هیچ وقت نمی افتاد و من حتی روز بازبینی کارم نتوانستم کلید پلاتو را بگیرم. حراست دانشگاه ناگهان وارد پلاتو ها می شوند و تمرکز تمرین را می گیرند. پوستر نمایش شینیون که مرکز هنرهای نمایشی مهر کرده بود اجازه ی اینکه روی دیوار دانشگاه سوره قرار بگیرد را پیدا نکرد. اینجا تمرکز ما روی مسائل حاشیه است به جای تئاتر. من این را متوجه شدم که آنها نبوغ خاصی در تئاتر ندارند، فقط تمرکز دارند، چیزی که در اینجا نیست. البته که استادهایی هم هستند که از من آنها بسیار آموختم مانند آقای «مهندس پور» و «حمید پورآذری» اما تجربه زیست تئاتر اینجا اتفاق نمی افتد.

– در مورد آینده هار بگویید. آیا هار را دوباره اجرا خواهید برد؟

هار به خاطر شکل اجرا و طراحی صحنه نمی تواند در هر سالنی اجرا برود. ما یک تیم سی نفره بودیم که ۹ ماه مفید در طول یک و سال و نیم برای هار زمان گذاشتیم. من معتقدم بیست شب اجرا هم احجافی در حق دانشجو است و تا کار می آید جا بیافتد روزهای اجرا تمام شده است و سالن باید واگذار گردد. قطعا دوست دارم هار را دوباره اجرا ببرم اما خیلی زود، چون اگر زمان بگذرد ارزش اجرا کم می شود.

– کار دیگری در دست تمرین دارید؟

در مورد کار بعدی فقط یک تصویر دارم، حتی به مرحله ایده هم نرسیده است. باز هم در پی این هستم که خودم را بهم بریزم و کاری کنم که خودم را تکرار نکنم. من از سه کاری که تا به حال انجام داده ام، چیزهایی یاد گرفته و تجربه های زیادی به دست آوردم ام. فعلا منتظرم هار تمام شود تا کار بعدی را شروع کنم.

«مهدی قربانی»، دانشجوی بازیگر تئاتر در دانشگاه هنر و معماری است. هار از اولین تجربه های تئاتری او محسوب می شود.

«شهاب رحمانی» دانشجوی کارگردانی تئاتر در دانشگاه سوره است. او پیش از هار، در نمایش «قربانگاه» از «محمد مساوات» حضور داشته است.

«میلاد افواج»، کاردانی بازیگری دارد و پیش از هار در نمایش های «مفیستو» به کارگردانی «دکتر مسعود دلخواه»، «ما، دیگران و اسپینوزا» به کارگردانی «محمدرضا علی اکبری» و نمایش «بچه گرگ ها» به کارگردانی «نرگس هاشم پور» حضور داشته است.

مهدی قربانی

– چه شد که تصمیم گرفتید در این نمایش متفاوت بازی کنید؟

قربانی: من حسین را از قبل می شناختم، وقتی او تماس گرفت و گفت کاری را در مورد کت واک شروع کرده است، من جذب موضوع شده و قبول کردم. در ابتدای تمرینات، فیلم هایی زیادی در مورد کت واک دیدیم که البته زیاد استفاده نشد، چون موضوع کار ما چیز دیگری بود. ایده ابتدایی کار فقط راه رفتن بود و نمایشی که می بینید از دل همین راه رفتن بیرون آمده است. ما وسائلی با خود آورده و در جلساتِ تمرین، اتود می زدیم. اتودهایی که شاید زیاد به آن توجه نداشتیم، اما حسین از این موضوع راحت نمی گذشت و جزئیات همه تمرینات را یادداشت می کرد، کنار هم می چید و کارگردانی می کرد.

از بین نفراتی که روز اول در تمرینات حضور داشتند تا کسانی که امروز روی صحنه هستند، فقط چهار نفر باقی مانده اند و بقیه بازیگر ها در طول تمرینات گروه را ترک کردند.

– نگران این نبودید که کار قرار است به چه سمتی برود؟

رحمانی: هفته اول تمرینات، تنها ایده ای که حسین داشت یک تغییر بود و نمی دانستیم این تغییر چیست و قرار است چه بشود. در آن هفته، ما وسائل و اشیای زیادی را می آوردیم و اتود می زدیم و با هر اتود واضح تر می شد که منظور حسین چیست و تازه متوجه شدیم که حسین یک سال درگیر این ایده بوده است. او با چند نویسنده هم صحبت کرده و نویسنده ها، متن هایی برایش نوشته بودند. در تمرینات اولیه در کار منولوگ هم بود که حذف شد.

افواج: نکته مهمی که در این گروه وجود دارد، یک خِرد جمعی است. بازیگرها و عوامل این نمایش مانند مهره های تسبیح به هم وصل هستند و نبودن حتی یک نفر این رشته را پاره می کند و مهره ها پراکنده می شوند. من انرژی و انگیزه ام را از گروه می گرفتم و هر بار که روی صحنه راه می روم احساس تولدی دوباره دارم؛ چراکه راه رفتن از اولین کارهایی است که یک کودک انجام می دهد. در این نمایش همه چیز از بازیگر گرفته شده و نقاط امن ما از بین رفته است، نقاط امنی مانند خندیدن، دیالوگ گفتن و هر حرکت دیگری. ما روی صحنه عریان هستیم و هیچ چیز جز راه رفتن نداریم. دنیایی که هم جالب است و هم وحشتناک. اینکه هیچ نقطه امنی نیست که روی آن بیاستیم و فقط باید راه برویم و ما خودمان را به این راه رفتن سپردیم.

شهاب رحمانی

– یکی از دغدغه های بازیگران دیده شدن است، با توجه به اینکه نقشِ همه شما در نمایش برابر بود، نگران دیده نشدن نبودید؟

قربانی: نه اصلا! اتفاقا بسیاری از بازیگرانی که در طول تمرینات عوض شدند به خاطر همین قضیه بود که  دیده شوند. برای من و دیگر بازیگران، اعتمادمان به حسین کافی بود. حسین را می شناختیم و می دانستیم به کارش مسلط است. روزهایی هم بود که از خودمان ناامید می شدیم، اما اعتمادی که به حسین داشتیم کافی بود تا تلاش کنیم اتمسفر کار را بسازیم. ما ترس دیده نشدن نداشتیم، هدف ما این بود که چطور می توانیم به عنوان بازیگر کاری کنیم که در آن پانزده ثانیه ای که روی صحنه هستیم، تماشاگر ما را ببیند، آن هم وقتی قرار نیست بخندیم، گریه کنیم و یا به نوعی توجه جلب کنیم.

افواج: من فکر می کنم ما در هار، یک مرحله بیشتر از دیده شدن پیش رفتیم. ما به سمت «بودن» حرکت کردیم. این بودن آن قدر محکم است که دیده شدن در آن محو می شود. ما هستیم با تک تک وجودمان.

قربانی: اصلا قضیه ما دیده شدن نبود، چالش ما این بود که زیبا راه برویم. آن قدر زیبا راه برویم که تماشاگر ما را ببیند.

– کار سختی هم بود!

قربانی: خیلی سخت. ما در تمرینات از لحاظ بدنی زیاد خسته نمی شدیم، اما از لحاظ ذهنی چرا. به این فکر می کردیم که باید انرژی زیادی روی راه رفتن مان بگذاریم که تماشاگر فرصت نکند چشم از ما بردارد و فکر می کنم این اتفاق افتاد. به قول میلاد ما بودیم و این بودن مهم است.

رحمانی: برای من هم چالشی بزرگی بود. همان طور که میلاد گفت در هار غیر از راه رفتن هیچ چیز در کار نیست. چالش من این بود که یک بازیگر چطور می تواند در پانزده ثانیه این حد از جلب توجه، اعتماد به نفس و به قول میلاد بودن را نشان بدهد. آن پانزده ثانیه برای من چالش عجیبی است و هر بار هم که اجرا می روم برایم جدید است و تکراری نمی شود.

میلاد افواج

– سرعت حرکت شما و تعویض لباس هایتان هم زیاد بود. آیا این موضوع کار شما را سخت نمی کرد و یا از صحنه عقب نمی افتادید؟

رحمانی: در این کار باید سرعت عمل بالا می بود و این موضوع در تمرینات ساخته شد. ما در هر جلسه تمرین، دو یا سه بار اجرای کامل می رفتیم، با تعویض لباس ها و جزئیات. همین موضوع باعث شد که این سرعت عمل در تمرینات ساخته شود.

– آیا کار دیگری در دست تمرین دارید؟

قربانی: بله، کاری از آقای «امیر ساعتچی» برای حضور جشنواره تئاتر دانشگاهی امسال.

رحمانی: در حال حاضر مشغول تمرین دو نمایش برای حضور در جشنواره تئاتر دانشگاهی هستم.

افواج: من هم در حال تمرین نمایشی برای حضور در جشنواره تئاتر دانشگاهی هستم.

– و حرف پایانی:

رحمانی: خوشحالم که در هار حضور داشتم؛ به این خاطر که تکلیفم هم در تمرینات و هم در اجرا مشخص بود. حالا من می توانم بگویم که راه رافتن را چندین ماه تمرین کرده ام و هار بی شک یکی از بهترین انتخاب های تئاتری من در سال گذشته بود.

افواج: من هم مانند شهاب خوشحالم که در این گروه هستم.

قربانی: برای من نیز کار کردن با این گروه افتخار بزرگی بود.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران