صدای مراسم عروسی شنیده می شود، هندی دختری سیزده ساله در حالی که لباس بزرگ و گشاد عروس به تن دارد در حجله است، کمی آن سوتر هرمز ایستاده، داماد شانزده ساله ای که کت و شلوار پوشیده. خالو وارد می شود و برای آنها آرزوی خوشبختی می کند. عروس و داماد خسته ی فیلم یکی روی تشک و دیگری در کنج اتاق با همان لباس های مراسم خوابشان می برد، اما خواب آنها را نمی برد و جبر جغرافیا روی نامهربانش را نشان آنها می دهد.
«هندی و هرمز» دومین ساخته ی عباس امینی است. او که قبلا «والدراما» را با محوریت نسل نوجوان ساخته و خوش درخشیده بود، این بار هم هندی و هرمز را روانه اکران گروه هنر و تجربه کرده است. فیلمی که باز هم دغدغه ی نسل نوجوان را دارد، دغدغه ای جدی و قابل احترام.
هندی و هرمز را می توان از سویی فیلمی عاشقانه دید، عاشقانه ی دو نوجوان که نه به خاطر هجوم هورمون هایشان به هم علاقه مند شده و خانواده ها را در تنگای وصال قرار داده اند، بلکه دو نوجوانی که جبر جغرافیای جزیره هرمز آن دو را ناخواسته و بدون هماهنگی به زیر یک سقف هُل داده و آنها پس از کلنجار رفتن با هم یاد گرفته اند که دوستان خوبی برای هم باشند، در دغدغه های هم شریک بوده و گاهی با هم همبازی شوند.
هندی و هرمز فیلمی دغدغه مند است، دغدغه ای بزرگ که تا به حال زیاد درباره اش حرف زده شده اما هیچ کدام شاید تاثیر یک فریم تصاویر این فیلم را نداشته باشد. فیلمی خوش ساخت با داستان و روایتی خوب و باورپذیر.
هندی دختری نوجوان اهل جزیره هرمز به صلاحدید مادرش ازدواج کرده است، او که هنوز دانش آموز مدرسه است و حتی نمی داند چه اتفاقی برایش افتاده، مانند گذشته هر روز به مدرسه می رود. دخترهای نوجوان دورش حلقه می زنند و به گوشواره های طلای او حسادت می ورزند. در سوی دیگر، هرمز نیز که تازه پشت لبش سبز شده و هنوز نه نمی داند زن چیست و نه می داند زندگی چه قدر سخت است، تنها با خواست سرکارگر کارخانه که شرط استخدام او را تاهل گذاشته بود، ازدواج کرده و هنوز نمی داند در چه مخصمه ای گرفتار شده است.
این دو، نوجوان هستند، نوجوانانی که از ازدواج فقط ظاهرش را می شناسند و نه می دانند چطور باید زندگی کنند و نه می توانند با هم ارتباط بگیرند. هندی آن قدر کودک است که به خاطر باردارشدنش، به خاطر کم سوادی مادر، جامعه و حتی کاهلی خود مدیر مدرسه در آگاه کردن این دانش آموز متاهل از روابط زناشویی، از مدیر مدرسه معصومانه عذرخواهی می کند تا شاید با این عذرخواهی بتواند به مدرسه ای که آرزوهایش در آن نمود پیدا می کند باز گردد. هرمز نیز آن قدر بچه و بی تجربه است که حتی فرصتی نداشته تا مهارتی کسب کند و بتواند از طریق آن نان زندگی را در بیاورد و در این راه هر کاری را که دم دست باشد انجام می دهد و وقتی از بزرگسالی زود هنگام خسته می شود، زیر دوش لب می گزد و می گرید.
اما موضوع مهمی که رنج این دو نوجوان را خوش ساخت کرده و ما را با آن همراه می کند، دور شدن از سیاه نمایی است. عباس امینی بسیار لطیف بچه بودن این دو به ظاهر زن و مرد را به تصویر می کشد. در اوایل قصه، مادر هندی او را صدا می زند و از او می خواهد با شوهرش حرف بزند، کاری را از دخترش می خواهد که به او آموزش نداده است. هندی سراغ شوهر می رود و برای اینکه سر حرف را باز کند به او می گوید مدیر مدرسه اجازه نمی دهد که او دنبال هندی به درب مدرسه برود. حرفی که قرار بود دو نفر را به هم نزدیک کند آنها را از هم دورتر می سازد. دور شدنی که در دعوایی بچگانه و مفرح صورت می گیرد نه بحث جدلی بزرگسالانه و جدی و همین اشاره به خوبی نشان می دهد امینی چقدر برای از تلخی کاستن این غفلت بزرگ و این جبر جغرافیا، تلاش نموده و سعی کرده تا به لطیف ترین شکل ممکن نشان بدهد که این نوجوانان هنوز آماده ی ازدواج نیستند و بلوغ جسم، همراه با بلوغ روان اتفاق نمی افتد.
فیلمنامه ای که امینی و «حسین فرخزاد» نوشته اند را شاید بتوان زیباترین و لطیف ترین و حتی در نوع خود شادترین تصویری در نظر گرفت که می شود برای این معضل اجتماعی بزرگ نوشت و صد البته که امینی در کارگردانی و بازی گرفتن از نابازیگرانش نیز عالی عمل کرده است. نابازیگران امینی فوق العاده هستند و چنان خوب نقش شان را ایفا می کنند که بیننده، هندی و هرمز را باور می کند، از نادانی و بی تجربگی آن دو ناراحت می شود، از غفلت اطرافیانش حرص می خورد، از بی رحمی زندگی در هرمز به تنگ می آید، از زیبایی هرمز لذت می برد، با رنج این دو شخصیت همراه می شود و همه ی اینها به خاطر هوشمندی امینی در انتخاب بازیگران بومی است. «زهره اسلامی» با لهجه ی هرمزی اش، چنان خوب در نقش هندی ظاهر می شود و ما را با شیطنت های بچگانه اش همراه می سازد که وقتی بچه به بغل به مدرسه باز می گردد، ما هم به اندازه ی او به مدرسه اش ایمان می آوریم و باور می کنیم که شاید تحصیل از این زندگی نجاتش دهد. «حامد علیپور» هم به خوبی در نقش هرمز می درخشد، هرمزی که لهجه ی هرمزی بلد نیست و مورد ریشخند همسرش نوجوانش قرار می گیرد. دیگر بازیگران فیلم که همگی بومی هرمز هستند هم بسیار خوب ظاهر شده اند و به فیلم ارزشی صد چندان بخشیده اند.
اما انتخاب جزیره ی سحرآمیز هرمز، به عنوان بستر اتفاقات، خود نکته ای بس مهم است. هرمز که زیبایی اش از تصاویر فیلم بیرون می زند و در چشم و ذهن بیننده خوش می نشیند، با خاک سرخ و آب زلالش از رنج زندگی این دو نوجوان می کاهد، شاید اگر روستایی دور افتاده و معمولی برای این فیلم انتخاب می شد، بعد سیاه نمایی فیلم رو می آمد و از تاثیرپذیری اش کم می کرد. در سوی دیگر هرمز، این جزیره ی زیبا که خود همان جبر جغرافیا است، به خوبی نشان می دهد چقدر معضل بیکاری و فقر فرهنگی در آن وجود دارد، نبود فرهنگی که خود زمینه ساز به مصیبت انداختن ساکنانش است.
امینی فیلم را بعد از ازدواج دو نوجوان شروع می کند و به ادامه ی این زندگی می پردازد، از نحوه ی ارتباط گرفتن این دو با هم آغاز می کند، به شب زفاف شان در کنار دریا سرک می کشد، به دوست شدن و رفاتشان با هم می پردازد، فداکاری ای که در زندگی شان وجود دارد را نشان می دهد، به بازی های بچگانه شان، به ناآگاهی شان از مسائل جنسی و بارداری ناخواسته شان می رسد و قدم به قدم واقعیات این زندگی را نشان می دهد و بیان می کند که دو نوجوان شاید دوست و همبازی خوبی برای هم باشند، اما ازدواج بار سنگینی است که قطعا زیرش له خواهند شد.
اکران این فیلم درگروه هنر و تجربه همزمان شده است با مطرح شدن لایحه ی ممانعت از ازدواج کودکان در مجلس شورای اسلامی. این همزمانی را به فال نیک می گیریم و امیدواریم این فیلم خوش ساخت و دغدغه مند، تاثیرش را بر این مهم بگذارد.
پاسخ دهید