درباره فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان»

در کتاب ها و کلاس های فیلمنامه نویسی عنوان می شود برای شناخت شخصیت او را در موقعیت قرار دهید. مثلا نگویید شخصیت چه اخلاقی دارد، بلکه او را در موقعیتی قرار دهید که آن اخلاق ویژه را نشان بدهد یا شخصیت در دیالوگ هایش نگوید «من آدم فداکاری هستم»، بلکه در شرایطی قرار بگیرد که مجبور شود این فداکاری را نشان دهد.

نمونه بارز شناخت شخصیت در موقعیت، عظیم، شخصیتِ اول فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» است. عظیم و فاروق دو برادر افغانی تبار اند که در ایران زندگی می کنند. فاروق در حال مهاجرت به خارج از کشور است و قرار بوده مادرش را هم با خود ببرد. اما این اتفاق نمی افتد و فاروق ترجیح می دهد بدون مادر به این مهاجرت تن دهد. عظیم با فهمیدن این تصمیم، مادرش را که همیشه او را عزیزترین فردِ زندگی اش می داند، به خانه خود می آورد و فاروق را خفت می دهد. کمی بعد مادر کلیه هایش را از دست داده و قانون ایران اجازه نمی دهد یک ایرانی به اتباع خارجی کلیه اهدا کند. حال تنها کسی که باقی مانده عظیم است که خود به بیماری دیابت مبتلاست و به دو کلیه اش نیاز دارد. این مرحله مهم ترین درس فیلمنامه نویسی است. اینکه عظیم مجبور شود عزیز بودن مادر را نه در کلام بلکه در عمل نشان داده و بین خودش و او یکی را انتخاب کند؛ انتخابی که در آن آزاد است.

«جمشید محمودی» نویسنده و کارگردانِ فیلم، عظیم را در سخت ترین امتحان زندگی اش قرار می دهد. عظیم که تا به الان ادعا کرده بود مادرش مهم ترین عضو زندگی اوست و به خاطر او، برادرش را خار و خفیف کرده بود، در موقعیت سختِ ثابت کردن این اهمیت قرار گرفته است. دکتر بیماری دیابت عظیم را به او یادآوری می کند و شغل سخت عظیم نیز با یک کلیه سازگاری ندارد و ممکن است آن را از دست بدهد. اما در کنار تمامی اینها دکتر اعلام می کند اگر عظیم مواظب باشد، می تواند با یک کلیه هم زندگی کند. دکتر او از کلیه دادن منع نکرده، فقط هشدارهای لازم را به او می دهد. حال عظیم باید تصمیم بگیرد و این تصمیم است که زندگی او و شخصیتش را می سازد. این تصمیم می تواند او را بدل به طبلی توخالی کند که فقط حرف می زند یا مردی که پای حرف هایش می ایستد!

اینکه عظیم در موقعیت پیش آمده چه تصمیمی می گیرد، شرایط سختی را برایش پدید می آورد، اما سخت ترین موقعیتی که محمودی شخصیتش را در آن قرار می دهد، رو به رو شدن دوباره با برادرش است؛ صحنه ای که به شدت تاثیرگذار واقع می شود. صحنه ی پایانی و رفتارِ غیرمنتظره فاروق با عظیم باعث کامل شدن همذات پنداری مخاطب با این دو برادر می گردد. در شروع فیلم و با دیدن رفتار فاروق، مخاطب با عظیم همراه می شود. او فاروق را شخصِ ضعیفی می داند که حاضر نشده مادرش را با خود به سوی خوشبختی ببرد. این همراهی با عظیم در ادامه ی قصه نیز وجود دارد و مخاطب در تمامی تصمیمات به او حق می دهد. اما با رو به رو شدن عظیم و فاروق  است که تازه دلیل رفتار فاروق بر مخاطب روشن می شود. وقتی فاروق به تصمیمی که عظیم گرفته احترام گذاشته و درکش می کند، باعث می شود مخاطب نیز دلیل دفتار فاروق را بفهمد و به او احترام بگذارد. اتفاقی که حتی برای عظیمِ قصه نیز می افتد.

محمودی در انتخاب بازیگران به اندازه نوشتن فیلمنامه ظرافت به خرج داده است. محسن تنابنده انتخاب مناسبی برای نقش عظیم است و به خوبی توانسته گویش افغانی را در فیلم پیاده کند. «مجتبی پیرزاده» نیز در نقش فاروق به خوبی ظاهر شده. بازیگران دیگر هم توانسته اند نقش هایشان را به درستی ایفا کنند و نقش به قامت آنها نشسته است.

جمشید محمودی پیش از این، فیلم های «چند متر مکعب عشق» و «رفتن» را ساخته است. «چند متر مکعب عشق» در جشنواره های زیادی اکران شده و جوایز بسیاری نیز به دست آورد؛ اما شکستن همزمان بیست استخوان کمی بالاتر از فیلم های قبلی او قرار می گیرد. فیلمی کامل که هم از شخصیت پردازی و قصه پردازی درستی بهره برده، هم بازی های خوبی دارد و هم در کارگردانی موفق عمل شده است. محمودی در این فیلم علاوه بر محسن تنابنده و مجتبی پیرزاده از بازی فرشته حسینی، سعید چنگیزیان و علیرضا استادی استفاده کرده و دوربینش را به دست «کوهیار کلاری» سپرده است.

شکستن همزمان بیست استخوان که با نام Rona, Azim’s mother، در جشنواره های خارجی به نمایش در آمده است یکی از بهترین فیلم های سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر است که در اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ در سینماهای چهارسو و فلسطین اکران شد. این فیلم پیش از اکران در این جشنواره، در جشنواره های بین المللی زیادی نیز حضور داشته و جوایز مهمی از جمله جایزه بهترین فیلم از جشنواره بین المللی فیلم بوسان در کره جنوبی، جایزه بهترین فیلم از جشنواره بین المللی فیلم دیوراما از هندوستان، جایزه بهترین بازیگر مرد برای «محسن تنابنده» از جشنواره بین المللی فیلم دیوراما و جایزه ویژه هیات داوران از جشنواره جهانی فیلم وزول فرانسه را نیز به دست آورده است.

شکستن همزمان بیست استخوان، فیلمی تاثیرگذار بوده و شخصیت اصلی اش، واقعی ترین آدمی است که می توانیم در اطرافمان ببینم. عظیم در این فیلم قهرمان نیست. او یکی از هزاران آدمی است که در موقعیتی سخت تر از توانشان اسیر شده اند. موقعیتی که دردش معادل شکسته شدن همزمان بیست استخوان است؛ دردی که می تواند انسان را از پا بیاندازد و فریادش را به عرش برساند. عظیم در این موقعیت گیر افتاده اما به جای فریاد به سکوت روی می آورد؛ سکوتی که در لرزش دست هایش در مسجد نیز مشخص شده و نشان می دهد او نیاز به دستی برادرانه دارد تا فقط دست روی دستش بگذارد و بگوید درکش می کند و دردش را می فهمد؛ دردی که ما نیز به عنوان بیننده حسش کرده ایم.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران