«استن و اولی» محصول ۲۰۱۸، بکارگردانی جان اس برد، فیلمساز نچندان شناختهشدهی اسکاتلندی، در سال گذشته توجهات زیادی را به خود جلب کرد. فیلم روایتگر ِ آخرین روزهای فعالیت استن لورل و الیور هاردی دو نابغهی کمدی تاریخ سینماست.
این فیلم ِ کمهزینه و کوچک به لحاظ پروداکشن و هیاهوی رسانهای، توانست در عین ِ سادگی و ملاحت، به طرزی شایسته نام و خاطرهی بزرگِ دو کمدین محبوب تاریخ سینما را تازه کند. نگاهی داریم به این ِ فیلم خوشساخت و بیادعا. با آرادمگ همراه باشید.
آویخته در کنار هم
«استن و اولی» با نمایی از دو کلاهِ آویزان بر جالباسی در کنار هم آغاز میشود. کلاهها به استن لورل و الیور هاردی، زوجِ جداییناپذیر سینمایی تعلق دارند. دو وجه جداییناپذیری این دو کاراکتر و در واقع دو انسان و همینطور بازنشستگیِ قریبالوقوعِ این زوجِ حالا پا به سن گذاشته، بطرزی دلنشین در این نمای ساده مستتر است.
بعد از این نمای کوچک شاعرانه ، یک پلان افتتاحیه پنج دقیقهای نسبتا مفصل داریم که استن و لورل قدمزنان در پشتصحنهی فیلم جدیدشان-در سال ۱۹۳۷ که به نوعی اوج دوران فعالیتشان است- مدام در مورد شرایط کاری و مسئلهی مالی که با هال روچ تهیهکننده ثابتشان دارند جروبحث میکنند.
استن از شرایط قراردادی غیرمنصفانه هال روچ ناراضی است و قصد دارد الیور را با خود همراه کند تا با جدایی از روچ برای خودشان کار کنند. الیور اما بقدر استن به این تصمیم مطمئن نیست. این گویا سرآغاز اختلاف دوستانهی این دو دوست همیشگیست.
در ادامه خطر لو رفتن قصه فیلم وجود دارد.
فیلم بعد از این مقدمهی کوتاه، به ۱۶ سال بعد یعنی سال ۱۹۵۳ میرود. جایی که استن و الیور بعد از بازنشستگی، برای بدست گرفتن پروژهی فیلمی که استن خیال دارد بسازد، قبول کردهاند که در قالب یک تور در سطح بریتانیا اجرای نمایش داشته باشند تا تهیهکنندهای که استن ادعا میکند قرار است برای پروژهی آنها سرمایهگذاری کند در آخرین برنامه آنها در لندن آن دو را ملاقات کند.
اما اینها بیشتر خیالات و بلندپروازیهای استن لورل است. تهیهکنندهای که او از آن اسم میبرد هیچگاه به این نتیجهی قطعی نرسیده که برای یک زوج کمدین بازنشسته که حالا دیگر تماشاگر چندانی ندارند سرمایهگذاری کند. استن اما این واقعیات تلخ را از الویر سادهدل مخفی نگه میدارد.
در ادامه، برنامههای فشردهی این تور به استن و مخصوصا الیور که وضعیت جسمی ِ آسیبپذیرتری دارد فشار زیادی وارد میکند. این فشار باعث بروز اختلافاتی میان این دو دوست میشود که ریشه در گذشته دارد.
شب و روز/ چاق و لاغر
فیلمنامه فیلم بر اساس کتاب «لورل و هاردی:تورهای بریتانیا» نوشتهی آ جی ماریوت نوشته شده است که در واقع شرح آخرین تور اجرایی مشترک ِ لورل و هاردیست. فیلمساز و دو فیلمنامهنویس فیلم(ماریوت و جف پاپ) بوضوح نگاهی عاشقانه و از سر تحسین و تکریم به این دو کاراکتر-انسان و رفاقت عمیق میان آنها دارند.
فیلمساز با برجسته کردن ِ لایههایی عمیقتر و شخصیتری از تضادهای شخصیتی لورل و هاردی – جدای از تضادهای آشنای طنزآلودِ غالبا فیزیکی و ظاهری که در کاراکترهای داستانی آنها در فیلمهایشان دیدهایم- ما را به حقیقتی شگرف و انسانی مواجه میکند: امکان همزیستی مسالمتآمیز و حتی عاشقانهی ما آدمها، علیرغم همهی تضادها و تفاوتها در کنار هم.
استن مغز متفکر است. حسابگر و نکتهسنج و منفعتطلب است و بوقتش کلهشق و عملگرا. الیور اما میانهرو و سادهگیر و لذتطلب است. استن ممکن است از روی منفعت طلبی سیاس و حیلهگر شود اما الیور در هر حال صادق و سادهدل است.
تضادهای درونی شخصیتی آنها بسیار زیاد است و اساسا نگاه آنها به زندگی دو جور متفاوت است. این نگاه متفاوت را میتوان از انتخابی که در مورد همسرانشان نیز داشتهاند دریافت.
اما چگونه است که این دو آدم که جهان فکریشان فرسخها از هم فاصله دارد برای سالهای سال همکار و همراه هم میمانند تا جایی که حتی نمیتوانند بدون حضور هم دست به حتی یک هنرنمایی منفرد بزنند.
این شاهکارِ کار تیمی حاصل کدام روحیه و نگاه به کار حرفهایست؟
اینجاست که عصاره و جان کلام فیلم متجلی میشود. استن و لورل خودشان را در قامت لورل و هاردی و همزیستی ِ جادوانهشان میبینند. یک زیستِ اصیل ِ و بیبدیل. چیزی که هیچ جور دیگر و با هیچکس دیگر نمیتوان بازتولیدش کرد.
دو غریبه و جهانی که به آنها خندید
جایی از فیلم استن بعد از آنکه نتوانسته و راضی نشده که بدون ِ الیور روی صحنه برود، دیالوگ ِ درخشان و تاملبرانگیزی به همسرش میگوید: «توی فیلمای ما، هیچکس من و الیور رو نمیشناخت و ما هم هیچکس رو نمیشناختیم. ما جز همدیگه هیچکسی رو نداشتیم»
این دیالوگ احساسی به نوعی جانمایهی هویت ِ دو کاراکترِ لورل و هاردیست. یکجور کلید برای شناسایی این دو مردِ سادهدلِ دوستداشتنی که همواره در هر جا و موقعیتی توی دردسر میافتند. دردسرهای کوچک و بزرگی که معلوم نیست چگونه از آنها جان سالم به در میبرند.
در «استن و اولی» این تنهایی به شکلی کنایهآمیز در زندگی واقعی وکهنسالی آنها نیز به نوعی دیگر تکرار میشود. آنها علیرغم اینکه از مشهورترین کمدینهای تاریخ سینمای جهان هستند و در زندگی شخصیشان نیز بالاخره زنان ایدهآلِ زندگی خود را پیدا کردهاند، اما هنوز تنها هستند.
این تنهایی مردانه که به نوعی با حرفه و فلسفهی زندگانی آنها آمیخته شده قرار است هویت ماندگار این دو کاراکتر ِ محبوب باشد. طعنهآمیز است که تنهایی- این مسئلهی لاینحل بشری- گریبانگیر ِ غالب کاراکترهای سینمای کمدی کلاسیک است، از چاپلین و کیتون گرفته تا لوید و لورل و هاردی.
و این هویت، با معنای عمیقی از دوستی، رفاقت،همکاری و از خودگذشتگی برای یک کل بزرگتر به تکامل میرسد. کل بزرگترِ استن لورل و الیور هاردی به عنوان دو فرد انسانی، تصویر آشنای آنها در سراسر کرهی خاکیست که به مدد ِ همزیستی هنرمندانهی آنها در کنار هم، جهانگیر و ماندگار شده است.
دردسر همیشگی پلهها
جان سی ریلی(در نقش الیور) و استیو کوگان(استن) در کنار مارتین اسکورسیزی. اسکورسیزی در اظهارنظری جالب فیلم را همچون یک معجزه دانست؛ تعبیر او از فیلم این بود که انگار خود لورل و هاردی یک فیلم جدید ساختهاند.
«استن و اولی» پر از ارجاعات ریز و درشت به فیلمها و خاطراتیست که از لورل و هاردی در ذهن دوستداران سینمای کمدی نقش بسته است. این ارجاعات گاهی به شکل ِ اشارهی مستقیم به یک صحنهی خاص از یک فیلم و گاهی بازسازی لحظاتی واقعی از زندگی آنهاست؛ مثل صحنهی استقبال پرشور مردم ایرلند از آنها در مقابل کشتی و یا همهی اجراهای تئاتری آنها در طول آخرین تورشان.
اما گاهی شکل این ارجاعات فرم خلاقانهتری بخود میگیرد. وقتی فیلمساز -که پیداست میزان عشق و علاقهاش به لورل و هاردی باعث شده تسلطش بر موضوع دوچندان شود- با همانند کردن ِ لحظاتی از زندگی واقعی آنها با لحظاتی از فیلمهایشان، تناظری دوپهلو و رندانه پدید میآورد، تاثیر ِ حسی این ارجاعات به اوج میرسد. صحنهی سُر خوردن چمدان در پلههای ایستگاه قطار مثالی از این دست ارجاعات است که یادآور صحنهی سُر خوردن پیانو در فیلم لورل و هاردیست.
قطعا میزان ِ درکِ ارجاعات و نکات ریز فیلم نسبتی مستقیم با شناخت ِ بیننده از فیلمهای لورل و هاردی و سینمای کمدی دهه ۳۰ و ۴۰ امریکا و انگلستان دارد.تماشاگران قدیمیتر و یا حرفهایتر سینمای کمدی لذت بیشتری از این نکتهسنجیها و ظرافتهای فیلم خواهند برد. هرچند از دست دادن این نکات باعث نمیشود که لذتِ ناب بیننده از فیلم دچار خلل شود.
یکی از این طرفداران قدیمی،مارتین اسکورسیزی بزرگ است که خود نیز پیشتر در فیلمهایش به این دو نابغهی کمدی ادای دین کرده بود. اسکورسیزی که از دوستداران ِ پروپاقرص فیلم «استن و اولی» نیز هست در فرش قرمز آن حاضر شد و فیلم را مورد تمجید قرار داد.
لیسیدن عسل از لبهی تیغ
جان سی ریلی و استیو کوگان در فرش قرمز فیلم
از نکات قوت فیلم، بازی تحسینبرانگیز استیو کوگان در نقش استن لورل و جان سی ریلی در نقش الیور هاردیست. جان سی ریلی که در سالهای اخیر بیشتر قدر دیده و توانسته تواناییهای خود را در نقشهای متفاوت به رخ بکشد در این فیلم نیز درخشان و چشمگیر ظاهر شده است. نقش هاردی برای او علاوه برا جوایز ونامزدیهای ریز و درشت، نامزدی بهترین بازیگر مرد گلدن گلوب را نیز به ارمغان آورد.
در نهایت «استن و لورل» یک ستایشنامهی خالص و یک ادای دین شایسته به دو کاراکتر دوستداشتنیست. فیلم با فراست و هوشمندی ِ فیلمساز بارها و بارها تا مرز ِ تبدیل شدن به کمدیهای سیاه مرسوم با سوژهی کمدین خسته و بینوا پیش میرود اما به آن وادی نمیغلتد.
علت اینکه فیلم مدام بین مرزهای باریک یک کمدی ساده و یک کمدی سیاه و گاه یک فیلم درام در نوسان است و هیچگاه بطور کامل درون هیچکدام مستحیل نمیشود شاید خود دو کاراکتر لورل و هاردی باشند. این دو مردِ روشنبین و خوشفکر و سرزنده، که تا آخرین روزهای حیاتشان به شادی،نمایش، خندیدن و خنداندن فکر کردند و هیچگاه این ماراتنِ سخت را ترک نگفتند.
صحنهی پایانی فیلم که در واقع آخرین اجرای ِ لورل و هاردی بر روی یک صحنهی نمایش است از تاثیرگذارترین صحنههای فیلم است. جایی که استن در میانهی نمایش در پشت دکور صحنه، متوجه میشود حال الیور خوب نیست. اما این وقفه در نمایش در چشم تماشاگران نمایش جزیی از بازی ِ قایمباشک آنها روی صحنه است و کسی متوجه اصل قضیه نیست. این شاید تنها شوخی تلخ فیلم باشد که هیچگاه طعم تلخش فراموش نمیشود.
پاسخ دهید