«محسن تنابنده»، که پیش از این با فیلم پایتخت شناخته می شد، این بار در کسوت نویسندگی و کارگردانی فیلمی غیر کمدی برخاسته و دست روی یکی از احکام عجیبِ کیفری کشور گذاشته است.
ممکن است خیلی از بینندگان، پیش از دیدن فیلم «قسم» در مورد «قسامه» نشنیده باشند. قسامه، یکی از راه های اثبات وقوع در فقه اسلامی و حقوق کیفری ایران است. قسامه زمانی صورت می گیرد که قاضی مورد قتل یا حراجت وارده را از موارد لوث تشخیص دهد. لوث به معنی وجود قرائن و دلایلی است که برای اثبات وقوع جرم کافی نباشد ولی ظن به راست بودن آن وجود داشته باشد؛ مانند حضور متهم در محل همراه با آثار جرم، شهادت یک کودک مورد اعتماد یا شهادت یک شاهد. بنابراین هنگامی که نسبت به شخصی ظن ارتکاب جرم قتل عمد وجود دارد، برای اثبات آن باید پنجاه نفر از اقوام مذکر (مرد) شاکی که نسبت خونی با وی دارند، سوگند بخورند که متهم قاتل است و یا از قاتل بودن متهم اطلاع دارند. در این حالت سوگند خود شاکی، اعم از اینکه زن باشد یا مرد، جز این پنجاه نفر محسوب میشود و وی نیز میتواند سوگند بر مجرمیت متهم بخورد.
حال راضیه، اقوامش را در یک اتوبوس سوار کرده و از گرگان به سمت مشهد در حرکت است تا آنها در حرم حضرت رضا، سوگند یاد کنند که بهمن، شوهرخواهر راضیه، همسرش، رضوان، یعنی خواهر راضیه را به قتل رسانده است.
قسم فیلمی جاده ای است که بیشتر اتفاقات آن در اتوبوس می افتد. در همان چند دقیقه ی ابتدایی مشخص می شود که هدف از این سفر چیست و چرا این همه آدم که با هم فامیل اند، راهی مشهد شده اند. قسم ایده ای خلاق دارد و دست روی موضوعی گذاشته که پیش از این آن قدر کم به آن اشاره شده است که نگارنده هیچ موردی را در سینمای ایران سراغ ندارد. اقوام راضیه همه مطمئن از قاتل بودن بهمن سوار اتوبوس شده اند. خلیل، برادر شوهر راضیه، راننده ی اتوبوس است و چند تن از زنان فامیل هم به قصد زیارت، بقیه را همراهی می کنند.
تنابنده از خرده داستان های زیادی در کنار موضوع اصلی استفاده کرده است. داستان هایی که هر کدام نوعی دلخوری و قضاوت را در دل خود دارند. از داستان دو برادر که بر سر کشتن سگ شان قهر کرده اند تا داستان عشقی تازه جوانه از دختری نوجوان و پسری سرباز. در نگاه اول، خرده داستان ها به نظر ربطی به پیشبرد قصه ی اصلی ندارند، اما تم تمامی این داستان ها قضاوت و پنهان بودن بخشی از داستان است و این تم آنها را در مسیر خط روایت اصلی قرار می دهد. در داستان دو برادر، دلیل اصلی زیر گرفتن سگ پنهان مانده و در داستان عشقی در صحت حرف پدر دختر، تردید وجود دارد.
تنابنده یدی طولانی در نوشتن داستان های جاده ای دارد، اتفاقی که در مجموعه پایتخت بارها افتاده است. او بلد است چطور فضای محدودِ در حال حرکت، مخاطبش را سرگرم کند و این مهارت در قسم نیز نشان می دهد. وی برای روایت داستان و چگونگی قتل رضوان، از فلش بک استفاده نمی کند. از تعریف آن در دیالوگ هم خودداری کرده و بازسازی صحنه قتل را در فیلمی نشان می دهد که در اتوبوس پخش می شود. وکیلِ راضیه از او می خواهد فیلم بازسازی صحنه قتل را برایش ارسال کند. فیلم در گوشی راضیه نیست و او با گذاشتن سی دی فیلم و پخش شدن در اتوبوس، از روی آن فیلم می گیرد و برای وکیل می فرستد. این ترفند به خوبی و به دور از کلیشه های همیشگیِ دادن اطلاعات، مخاطب را به چگونگی قتل رضوان آگاه می کند.
فیلم تا نیمه خود بر اطمینان کامل تمامی مسافران بر قاتل بودن شوهر رضوان استوار است، مخصوصا با دیدن فیلم بازسازی صحنه و تحت تاثیر قرار گرفتن مسافران اتوبوس. اما از نیمه به بعد، این اطمینانِ یکدست شکسته می شود. شوهر راضیه، خسرو از راه می رسد و از او می خواهد دست از این کار بردارد. او که کارگرِ بهمن هم هست، از مسافران اتوبوس می خواهد تن به خواسته ی راضیه ندهند و به این فکر کنند که شاید یک درصد، بهمن قاتل نباشد. حرف های خسرو و تلاشش برای نریختن خونی دیگر باعث می شود برخی از مسافران از جمله خواهر دیگرِ راضیه، مرضیه، اعلام کنند که قصدشان قسم به قصد اعدام نیست و آمده اند تا دیه ی رضوان را بگیرند. با ورود خسرو به اتوبوس تزتزل در عقیده مسافران دیده شده و اطمینان جایش را به شک می دهد. فیلم مسیر خود را طی کرده و کم کم مشخص می کند که حرف های خسرو درست بوده و جای فکر کردن دارد.
تنابنده قسم را در مورد یک قوم ساخته، اما به نوعی یک ملت را نشانه گرفته است. آدم های اتوبوس و اطمینانش به قاتل بودن بهمن، از تاثیری می آید که دیدن فیلمِ بازسازی قتل رویشان گذاشته. اگر در این آدم ها دقیق شویم، ما به ازاهای بیرونی بسیاری را می توانیم برایشان بیابیم. آنها اطمینان به قاتل بودن فردی دارند که ثابت می شود بی گناه است. این اطمینان را کم در جامعه ندیده ایم. جوی که راضیه در اتوبوس به وجود آورده به خوبی نشان می دهد که مسافران آن فقط جو زده شده و تحت تاثیر فضا، حاضر به قسم خورده اند. این اطمینان اما نرسیده به مشهد از دست می رود.
قسم در زیرمتن خود به این به روش تعیین حکم نقد وارد می کند. اگر مسافران این اتوبوس تحت تاثیر جوسازی های راضیه به مشهد رسیده و قسم خورده بودند، بهمن بی گناه اعدام می شد. در فیلم این اتوبوس به مقصد نمی رسد و عدالت نه توسط قانون، بلکه توسط اتفاق در زندگی راضیه، خسرو و بهمن برقرار می شود.
با دیدن قسم می توان بارها به احکامی فکر کرد که می توانند همچون بادی که از این سو به آن سو می رود، طناب دار را عادلانه یا ناعادلانه از یک فرد به سوی فردِ دیگری ببرند. قسم نشان می دهد گاهی با جو زده کردنِ مردمی که فکر کردن در مرامشان نیست، می شود به راحتی عدالت را جا به جا کرد.
پاسخ دهید