باد می وزد و نطفه ای را که در آن روح دمیده شده، همراه خود می برد. این اتفاقی است که در بطن نمایش «باد می وزد» رخ می دهد.
«امیر نجفی» که قبلا نمایش «شب، ساعت ۸» و «کشیده» را روی صحنه برده و فیلم های کوتاهش از جمله «فلامینگو» در جشنواره ی فیلم کوتاه تهران نمایش داده شده است، این روزها نمایش «باد می وزد» را با بازی «زهرا مهرابی» و «موژان کردی» به روی صحنه ی سالن کوچک تالار مولوی برده، نمایشی که مورد استقبال اهالی تئاتر قرار گرفته است. باد می وزد کار برگزیده ی جشنواره تئاتر دانشگاهی نیز بوده، تندیس بهترین بازیگر زن و تقدیر بهترین متن را نیز از بیست و یکمین جشنواره تئاتر دانشگاهی در کارنامه دارد.
بی شک نقطه قوت نمایش باد می وزد را باید متن دانست. خوابگاه دانشجویی و اتفاقاتی که در این مکان می افتد همیشه سوژه ای بوده برای کسانی که به دنبال قصه های متفاوت و گاهی پر دردسر می گردند. داستان های این مکان به دلیل تک جنسیتی بودن معمولا توسط نویسنده ای از همان جنس نوشته می شوند و در همین ابتدای امر باید امیر نجفی را تحسین کرد که این قدر خوب فضای خوابگاه دخترانه را ترسیم کرده و این قدر ملموس آن را در آورده است.
متن نمایش باد می وزد که نجفی خود را آن نوشته است، متنی کامل، تاثیرگذار و باورپذیر است. برخلاف بسیاری از نمایش های این روزها که لطمه اصلی را از متن می خورند، متن اما در نمایش باد می وزد وزنه ی سنگینی است و بیشترین تاثیر را در ارتباط مخاطب با نمایش داشته است.
داستان نمایش در خوابگاه دانشجویی دختران می گذرد و در مورد اتفاقی است که فقط می تواند در خوابگاه دختران این قدر پررنگ و مهم جلوه نماید. محوریت ظاهری نمایش سقط جنین است، اما در پشت این سقط جنین در واقع سقط انسانیت نهفته است. انسانیتی که آدم های جامعه به خاطر ترس از دست دادن منافع و مشکلات پس از آن، ترس از دادن شغل و در واقع گرفتاری های مالی، از آن لحظه به لحظه دور می شوند. نجفی با موقعیتی که خلق می کند، شخصیت ها و حتی مخاطبانش را سر دو راهی انتخاب قرار می دهد؛ دو راهی که هر دو به نوعی آزار دهنده است. او با ترسیم موقعیتی متفاوت در مورد موضوع سقط جنین و دوری از کلیشه های موجود در این رابطه، مسئله ای را مطرح می کند که هم نادر می نماید و مخاطب را در مورد احتمال موقوع آن به شک می اندازد و هم این موقعیت نادر را چنان واقعی نشان می دهد که بیننده خواه، ناخواه خود را در موقیعت انتخاب و به جای شخصیت های نمایش می بیند.
باد می وزد تنها دو شخصیت دارد اما قصه آن قدر درگیر کننده است که مخاطب لزومی برای وارد کردن نفر دیگری نمی بیند و بازی های این دو نفر برایش کافی است. از آن مهم تر دیالوگ هایی است که بسیار خوب و هوشمندانه نوشته شده اند. دیالوگ هایی که همان قدر که گاهی مخاطب را می خندانند، همان قدر هم او را درگیر می کنند. دیالوگ هایی که چقدر خوب چرخشی شده و از دهان یکی به دهان دیگری پرش می کند و آن قدر زنانه است که باور مرد بودن نویسنده از مخاطب سلب می کند.
از متن قوی که نقطه قوت اصلی نمایش که بگذریم به بازی های عالی بازیگران می رسیم. «ریرا» و «خانم» دو شصخیت این نمایش هستند. خانمی که نمی دانیم فامیلش چیست و مدام به نام خانم شناخته می شود و بسیار خوب در این نقش جا افتاده است. او به خوبی موقیعت زنی سرپرست خوابگاه را به تصویر می کشد. سرپرستی که همان قدر که سختگیری دارد، همان قدر هم از مسئولیت می ترسد. او که در دوران سرپرستی اش غفلت هایی هم داشته، حالا و در این موقعیت ایجاد شده از آشکار شدن غفلت هایش می ترسد. در سوی دیگر ریرا قرار دارد، دانشجوی ترم هفت مامایی که سقط جنین یکی از دوستانش را انجام داده و حالا با موقعیتی رو به رو شده است که بسیار فراتر ازسقط جنین است. موقعیتی که به ادامه ی شغل او هم وابسته است و به قول خودش هر زمان که کودکی را به دنیا بیاورد به یاد خاطره تلخ امشب اش می افتد. بازیگران این نمایش که مشخص است بسیار خوب شخصیت هایشان را فهمیده اند، به خوبی از پس باد می ورد بر می آیند.
در سوی دیگر کارگردانی امیر نجفی نهفته است. فضای محدود سالن کوچک مولوی اجازه ی میزانس های حرکتی زیاد و متفاوت را به کارگردان نمی دهد، اما نجفی کارگردانی اش را از بُعد دیگری نشان داده است. او به خوبی از پس هدایت بازیگرانش برآمده و میزانس های حرکتی را با سکوت های به موقع جبران کرده است. سکوت هایی که باعث وارد شدن ضربه به مخاطب می شود، گاهی او را شوکه کرده و گاهی به فکر فرو می برد، سکوت هایی که درست و به هنگام روی داده اند.
صحنه نمایش باد می وزد خلوت است. هیچ وسیله اضافه ای در صحنه دیده نمی شود. تنها یک در روی صحنه است که به دستشویی باز می شود. یک لیوان آب و چاقو در گوشه ی چپ صحنه و یک پاکت سیگار و فندک در گوشه ی راست صحنه است. همین قدر ساده و مینیمال اما کاربردی. نجفی از آوردن هر اکسسوار اضافی به صحنه خوردداری کرده و حتی نخواسته است که این قصه واقعی را در فضایی رئال به روی صحنه ببرد. او اتاق خوابگاه و فضای یک خوابگاه دخترانه را نساخته اما قصه اش واقعی است و با مخاطب ارتباط برقرار می کند.
به همان میزان که صحنه مینیمال است، نور و موسیقی هم هست. نور صحنه در طول سه ربع نمایش عوض نمی شود. موسیقی هم فقط دقیقه پایانی کار و بعد از اتمام متن نمایش پخش می شود. هیچ افکتی به صحنه اضافه نمی شود و هر آن چه بیننده دریافت می کند تماما از متن و بازی بازیگران است.
«باد می وزد» بی شک یکی از بهترین نمایش های امسال است، کاری که تمام عوامل آن را دانشجویان تشکیل می دهند. نمایشی که به گفته کارگردان نتوانسته در سالن سایه ی تئاتر شهر اجرا شود و اجازه نمایش در مجموعه ی تئاتر شهر به آن داده نشده است. اما خوب است همین کار دانشجویی، با کمترین هزینه ها و بیشترین میزان تمرینات را کنار بسیاری از تئاترهای فعلی روی صحنه قرار داد. نمایش هایی که بعضا هزینه های زیادی را هم متحمل می شوند اما از اصول اولیه ی تئاتر هیچ بویی نبرده اند؛ از متن که بی شک بسیار مهم است، از کارگردانی هوشمندانه و متناسب با متن و سالن اجرا، از بازی های خوب و حساب شده و از باور پذیر بودن که باعث ارتباط مخاطب و نمایش می شود.
گاهی باید اسم و منسب را کنار گذاشت و بسیاری از هنرمندان ما که سابقه ای به نسبت طولانی هم در تئاتر دارند، به دیدن همین نمایش های محجور دانشگاهی بروند، شاید یاد بگیرند که از امکانات چطور باید سود جست و چطور باید قصه ای را تعریف کرد که مخاطب را به فکر بیاندازد.
بسیار عالی