دلایل زیادی وجود دارد که باعث شده خیانت در جامعه امروز رو به فزونی گذاشته و تابوهای بسیاری شکسته شود. بر طبق تحقیقات اخیر مشخصشده که شکستهای عاطفی میتواند ضربهای حتی شدیدتر از مرگ پدر و مادر را برای فرد به ارمغان آورد و این ضربهها منجر به اتفاقاتی ناخواسته میگردد که یکی از این اتفاقات در نمایش «قهوه برزیلی» با بازی شراره رخام، علی شیری، سهیل محزون و سمیه مهری، نویسندگی کامران شهلا و کارگردانی سمیه مهری در سالن استاد انتظامیِ خانه هنرمندان نشان داده میشود.
قهوه برزیلی نمایشی در مورد ۲ زن است که پس از سالها قهر، دوباره یکدیگر را دیده و این بار این دوستی با خیانت و قتل به پایان میرسد. نمایش در ۲ روایت موازی بیان میگردد؛ اولی، روایتی رئال از چگونگی به وقوع پیوستن خیانت و تبعات بعد از آن است و دیگری روایتی سورئال در مورد افرادی است که این خیانت گریبانش را گرفته و در برزخ منتظر رسیدن نفر سوم هستند.
قهوه برزیلی در مورد زوال خانواده حرف می زند. در مورد زندگیهایی میگوید که با عشق شروع شده اما به خیانت ختم شدهاند. این نمایش از زوال دوستی، از بین رفتن حرمتهای آن و مهمتر از همه خودخواهی انسانها در تباه کردنِ زندگی دیگران به بهانه فرار از تنهایی سخن میگوید. خیانت همیشه کُشنده بوده و هست، اما گاهی خیانت ضربهای ۲ جانبه وارد میکند و این اتفاقی است که برای زنِ این نمایش می افتد. این ضربه ۲ جانبه از سوی شوهر و دوست صمیمی او را تبدیل به قاتلی ناخواسته میکند که هم جنینش را از بین میبرد و هم دوستش را.
نکتههای که در این نمایش به آن اشاره میشود سؤال هایی است که شخصیتها در ذهن مخاطب میکارند. سؤال هایی که با حسرت همراه شده و در مورد اگر هایی است که میتوانست از این اتفاق جلوگیری کند. اگر هایی که زنهای قصه از خود میپرسند مانند زمانی که ژاله حسرت این را میخورد که چرا شوهر و دوستش را با هم همراه کرده و خودش با آنها نرفته است. مانند اگر هایی که دوست ژاله از خود میپرسد، اما این سؤالها آن قدر قدرت ندارد که مخاطب را به تفکری بیشتر از آنچه روی صحنه میبیند، وادارد. این سؤال ها در مورد زیر لایه های این اتفاق یا بعُد جدیدی از آن حرف نمیزند، بلکه در مورد چیزهای میپرسد که مخاطب میتواند در لحظه ببیند.
قهوه برزیلی در مورد یکی از دردهای مهم جامعه حرف میزند و به اهمیتِ «اعتماد کردن» اشاره دارد. این نمایش نشان میدهد که در بسیاری مواقع، اعتماد بیش از حد آدمهاست که شروع یک حادثه را رقم می زند، اما از سطح این درد فراتر نمیرود. به خیانت، اتفاق رایج این روزها، هم در سینما و هم در تئاتر به میزان کافی پرداخته شده و برای پرداختِ مجدد آن، نیاز به خلاقیتی بیشتر و توجه به ابعاد دیگری از این ماجرا دارد؛ بُعدی که تا به حال پنهان مانده و مخاطب کشفش نکرده است. بُعدی که بتواند او را به تفکری بیشتر در این زمینه وارد بدارد و عمق بیشتری از این فاجعه را نشانش دهد.
دنیای سورئالی که در قصه وجود دارد نیز توانایی جذب مخاطب را ندارد. در این دنیا، جنینی که سقط شده، در نقش فردی بالغ ظاهر میشود. او در دنیای بچگانهاش با دوستِ ژاله صحبت کرده و او را متوجه اشتباهش میکند؛ اشتباهی که حتی منجر به دنیا نیامدن او شده است. ژاله نیز در این دنیا از اشتباهات و حسرتهایش حرف میزند که راهی برای جبران آن نیست. این برزخ نیز مانند دنیای واقعیِ ترسیمشده در نمایش، تخت است و حرف جدیدی برای گفتن ندارد. شخصیت کودک آنقدر قوی و خلاقانه نیست که بتواند نمایش را یک تنه از یکنواختی نجات دهد.
بازی بازیگرانِ نمایش قهوه برزیلی نیز کمکی به قویتر شدن اجرا نمیکند. این بازیهای تخت، نمیتواند تأثیری را که این موضوع مهم در دل خود دارد بر مخاطب بگذارد. بازی «شراره رخام» کاملاً یکدست و یکنواخت است. فرقی بین او در زمان تنهاییاش، در زمان عاشق شدنش و حتی پس از مرگش نیست. تنها تفاوتش لحن کودکانهای است که در دنیای پس از مرگ به خود میگیرد، لحنی که بازهم از تختی شخصیت کم نمیکند. (هرچند در پایان نمایش کارگردان خود به خاطر کیفیت نامناسب اجرای آن شب از مخاطبان عذرخواهی کرده و آن را به دلیل شرایط پیشآمده در سالن عنوان میکند.)
پاسخ دهید