عاشقانه های خیابان؛ دختر دست فروشِ مترو عاشق پسر نوازنده ای می شود و تمام عمر را با یاد این عشق سر می کند. در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به نمایش عاشقانه های خیابان به کارگردانی شهرام گیل آبادی.
عاشقانه های خیابان
«شهرام گیل آبادی»، کارگردان با تجربه ی تئاتر پیش از این نیز با نمایش هایی از جمله «سپنج رنج و شکنج فرخنده» و «یک دقیقه و سیزده ثانیه» به موضوع های اجتماعی به ویژه آسیب های زنان پرداخته بود. یکی از دلایل انتخاب این موضوعات سابقه ی اجرایی گیل آبادی است. از جمله سوابق اجرایی او می توان به «رئیس مرکز ارتباطات و امور بینالملل شهرداری تهران»، «دبیر کنفرانس بینالمللی شهر جهانی»، «دبیر کنفرانس بینالمللی ارتباطات و گردشگری هنری» و «دبیر سه دوره جشنواره رسانههای شهری» اشاره کرد. در کنار اینها باید تجربه ی «مدیریت شبکه رادیویی تهران»، «مدیریت شبکه رادیویی جوان» و «عضویت اتاق فکر سازمان صداوسیما» را نیز در نظر داشت. او که دکترای پژوهش هنر داشته و پژوهشگر و استاد نمونه سازمان صدا و سیما نیز هست، مقالات زیادی را در زمینه تئاتر و پژوهش هنر ارائه داده است. در کنار این فعالیت ها، سمینارهای بسیاری را برگزار کرده و برنامه های متعددی برای رادیو و تلویزیون ساخته است. تمامی این تجربه ها او را آگاه به مسائل اجتماعی نموده؛ دغدغه ای که در فیلم و اجراهایش خود را نشان می دهد.

نمایش عاشقانه های خیابان داستان عاشقانه ای است از فرزانه، دخترکِ دست فروش مترو؛ دختری که تلخی های زندگی سیاهش هم نتوانست شعله عشق را در وجودِ او خاموش کند. روایتِ فرزانه که در سه دوره زندگی اش بیان می شود، ترکیبی است از مترو، عشق و اجبار. او کنار همه روزمرگی های دست فروشی اش، کنار اخم های زنان مسافر، کنار کالاهای تخفیف دارش، عاشق پسری می شود که در میدان ونک می نوازد. تنها آرزوی فرزانه این است تا پول به دست بیاورد و هزینه ساخت اولین آهنگِ پسر را به او هدیه دهد. فرزاد به گفته ی فرزانه، از خانواده های پولدار بالای شهر است که از مادرش قهر کرده و کنار خیابان می نوازد. فرزانه اما از آخر دنیا می آید. هر روز غلام (کسی که زیر نظر او کار می کند) او را به شهر می آورد تا برایش فروشندگی کند و هر روز فرزانه، فرزاد را بیشتر از قبل دوست می دارد، اما شرایط زندگی، او را از فرزادِ رویاهایش دورتر می کند. فرزاد هر روز موفقتر می شود و فرزانه هر روز بیشتر در گِل فرو می رود. فرزاد تبدیل به خواننده ای مشهور می شود و عکسش روی تمام بیلبوردهای شهر قرار می گیرد. در این سو فرزانه اما توسط غلام آبستن می گردد و با بچه ای زیر بغل به فروشندگی مترو ادامه می دهد. در یکی از همین روزهاست که فرزانه خودش را جلوی همان مترویی می اندازد که تمام این سالها او و رویاهایش را با خود از این ایستگاه به بعدی می برد، از پایین شهر به بالای شهر و دوباره برش می گرداند به همان جایی که بود.

نمایش عاشقانه های خیابان از زندگی اجتماعی و سخت برخی از فروشندگان مترو حرف می زند و این اطلاعات و مشکلات را در بستری عاشقانه به خورد مخاطب می دهد تا این همه تلخی او را یکجا نبلعد، اما مهمتر از داستانی که بیان می شود اطلاعاتی است که در حین اجرای نمایش به تماشاگر عرضه می گردد؛ اطلاعاتی مانند «خانه مادری» که در دروازه غار تهران است، خانه ای که شبیه خانه های دیگر آن محله نیست و با هدف حمایت عاطفی از زنان و کودکان آسیب دیده، تاسیس شده است، خانه ای که در آن زنان و کودکان عشق و حمایت را یاد می گیرند. چندی از این اطلاعات، در طول نمایش در اختیار مخاطب قرار می گیرد، بی آنکه از محدوده متن و روایت عاشقانه کار دور شده یا از داستان بیرون بزند.

اساسی ترین ویژگی نمایش عاشقانه های خیابان را می توان شیوه تعاملی اجرای آن دانست که از مهم ترین ویژگی های نمایش های شهرام گیل آبادی است. این مدرس دانشگاه پیش از این، شیوه ی اجرای تعاملی را برای نمایش هایی از جمله «یک دقیقه و سیزده ثانیه» نیز پیاده نموده و در آن موفق عمل کرده است. او سعی می کند از طریق تئاتر معضلات اجتماعی و جامعه را با تماشاگر سهیم شده و مخاطب را به شناخت بهتری از جامعه اش برساند. شیوه ی اجرایی این هنرمند را می توان اینتراکتیو دانست که در حیطه ی تئاتر محیطی قرار میگیرد و در راستای فراهم آوردن فضایی برای تعامل با تماشاگر است.
در نمایش عاشقانه های خیابان کارگردان برای بالا بردن اثرگذاری تئاترش بر مخاطب، وی را از سکوی تماشاگران جدا کرده و در نزدیکترین فاصله به بازیگر قرار داده و به نوعی او و صحنه را تلفیق کرده است. او در این فرم جدید اجرا، دست به آشنازادایی زده، مخاطب را با بازیگر همراه کرده و به نوعی نقشی را در مسیر اجرا به او واگذار کرده است.

این شیوه ی اجرایی در نمایش عاشقانه های خیابان از لحظه ی ورود به سالن خود را نشان می دهد. مخاطب در ابتدای ورود به سالنِ سمندریانِ تماشاخانه ایرانشهر، باید با نور چراغ قوه موبایلش صندلی خود را پیدا کند. به محض ورود به سالن، با چراغ قوه های زیادی رو به رو می شود که صاحب هر کدامش دنبال جای خود می گردد. این بی نظمی اولیه کمی او را گیج کرده اما با دیدن مخاطبانی که کف سالن و روی تشکچه هایشان نشسته اند، حسی جمعی در او زنده شده و ناخودآگاه با دیگران همراه می شود. نمایش با دیالوگ هایی که در تاریکی مطلق شنیده می گردد، شروع می شود؛ دیالوگ هایی که برای دقایقی تنها نشانه های یک اجرا هستند.

در این اجرا نور صحنه تغییر نمی کند و دکور در مینیمال ترین حالت ممکن دارد؛ اما فضایی که مخاطب در آن قرار می گیرد، شیوه اجرای این نمایش را تغییر داده است. در این اجرا تعامل مخاطب و بازیگران باعث شده تا مخاطب خودش را جزئی از اجرا دانسته، مشتاقانه به بازیگر پاسخ داده و او را همراهی کند. مخاطب در این اجرا شعر حافظ را بلند می خواند، جواب بازیگر را می دهد و حتی در آغوش گرفته می شود. البته یکی از ریسک های این اجرا را می توان همین تعامل دانست؛ چراکه در برخی مواقع تماشاگر با سخنی ناخواسته می تواند مسیر اجرا را منحرف کند، اما بازیگرانِ نمایش به درستی از مسیری که در آن حرکت می کنند آگاهند. آنها با وجود اینکه هیچ حرفی از سوی تماشاگر را بی پاسخ نمی گذارند، اندکی از مسیر روایت نیز منحرف نشده و آگاهانه این تعامل را کنترل می کنند.
از دیگر جذابیت های نمایش عاشقانه های خیابان بی شک حضور «رضا یزدانی» خواننده کشورمان در مقام بازیگر است. شهرام گیل آبادی به درستی از حضور به اندازه و باکیفیت این خواننده در کسوت خودش یعنی خوانندگی استفاده کرده است. یزدانی البته پیش از این در زمینه سینما فعالیت داشته، اما حضور او در مرکز صحنه تئاتر برای مخاطبی که در نزدیکترین فضا به او قرار دارد، اتفاقی نادر و خوشایند است. این حضور جذاب باعث نشده کارگردان تمام اجرا را بر دوش یزدانی بگذارد، گیل آبادی به اندازه و بسیار مناسب از حضور یزدانی در صحنه بهره برده است. نمایش با او شروع شده و پایان می یابد اما بدنه اصلی اجرا را بازیگران دیگر می سازند.

«سیما تیرانداز»، «الهام پاوه نژاد» و «ژاله صامتی» به ترتیب روی صحنه ظاهر شده و هر کدام بازه ای از زندگی فرزانه را روایت می نمایند. آنها با مهارت تمام این نقش ها را ایفا کرده و همان اندازه که مخاطب را می خندانند، او را متاثر نیز می کنند. گیل آبادی در انتخاب ترتیب ورود این بازیگران به صحنه، حتی جزئیات فیزیکی آنها را مد نظر قرار داده است. تقابل سیما تیرانداز در کسوت دختری جوان با موهای چتری با ژاله صامتی در کسوت زنی که پستی و بلندی های زندگی را پشت سر گذاشته و دیگر آن دختر پاک و معصوم نیست، کاملا مشخص است. حتی کالایی که فرزانه ی آب از سرگذرانده به مشتری ها عرضه می کند نشان از حیایی دارد که در او از بین رفته. او دیگر دختر جوانی نیست که وقتی پسرمورد علاق هاش دست های او را می گرفت، منقلب شده و حالش زیر و رو شود. او زنی است که چون جلوه های جوانی اش افول کرده، در حد دستگاهی برای تولید مثل به قصد جلب توجه پایین آمده است. او کسی است که جنینی را به زور در رحم او کاشته اند تا با به دنیا آوردنش بتواند توجه زنان مترو را به سوی خود جلب کرده و کالاهایش را عرضه کند و البته پول بیشتری برای غلام در بیاورد. لحن صحبتش دیگر باحیا و مودب نیست و دریده شده. در این میان الهام پاوه نژاد نیز به درستی رنج سنی بین معصومیت دخترانگی و این بی حیایی تحمیلی را بازی می کند و مخاطب را با خود همراه می سازد.

این سه بازیگر با تجربه ی تئاتر، هر کدام در نقش خود به درستی عمل می کنند و بی شک هر سه نفر می توانند به اندازه و بدون انحراف از مسیر قصه با مخاطب ارتباط برقرار کرده و او را وارد ماجرا کنند. فضایی که گیل آبادی با نشاندن مخاطب به روی صحنه آورده و همراهی اش با بازیگرانی که تکه کلام های زنان مترو را بر زبان می آورند و قصد دارند کالاهای فرضیشان را به مخاطبان داخل سالن بفروشند، حتی اعلام ایستگاه های مترو توسط بازیگران، فضایی شبیه به مترو را در طول اجرا تداعی می کند و همانقدر که برخی مسافران مترو جذب کالاهای زنان دسفروش می شوند، مخاطبان تئاتر نیز جذب دیالوگ ها و ارتباط بازیگران با آنها می گردند.

نمایش عاشقانه های خیابان با دوباره به صحنه آمدن رضا یزدانی خاتمه می یابد. او روی صحنه حاضر می شود و شوک انتهای نمایش و درد و رنج فرزانه را با آهنگی به پایان می رساند. «عشقت همه چیز من بود» ترانه ای عاشقانه است که نقطه ی پایان را بر زندگی زندگی فرزانه می گذارد. مخاطب با دیالوگ های رضا یزدانی، زنی را به یاد می آورد که عاشقانه ترین، خسته ترین و آخرین نگاهش را به معشوق جوانی اش انداخته و خودش را با انداختن روی ریلِ مترو از این زندگی بی حاصل نجات می دهد. موزیک زنده رضا یزدانی این عاشقانه ی اجتماعی را در ذهن مخاطب ماندگار می کند.

نمایش عاشقانه های خیابان که به گفته کارگردان در قالب پژوهشی در مورد زنانِ دست فروش مترو شروع شد، می توانست نمایشی صرفا مستند باشد، اما با قلمِ قدرتمند «محمد چرمشیر» و «بهمن عباسپور» تبدیل به نمایشی شده که به نوبه خود هم عاشقانه است، هم اجتماعی است و هم اطلاعاتی مستند را به مخاطب عرضه می کند. نمایشی که می توان چندین بار آن را دید، لذت برد و صد البته به فکر فرو رفت. دیدن نمایش عاشقانه های خیابان بی شک تجربه ای نو برای مخاطب است و می تواند او را راضی از سالن بیرون بفرستند و تا مدتها ذهنش را مشغول ترانه ای کند که با همه ی عاشقانگی اش، رنج فرزانه را پایان داد: عشقت همه چیز من بود …
پاسخ دهید