نقد نمایش همین حوالی

hamin havali review (7)

نقد نمایش همین حوالی

 

رضا بهرامی برای نمایش جدید خود سراغ خانه ­ای قدیمی، در قلب تهران یعنی سرچشمه و کوچه بلبل رفته است. خانه ­ای که روی صحنه هم چنان خوش می ­درخشد و آن­ قدر ظریف چیدمان شده است که می ­شود قسمتی از محله ­ی سرچشمه را هم روی صحنه دید.  او که نوشته ی کهبد تاراج را به روی صحنه برده، در این نمایش از امیر عدل‌پرور، حمیدرضا ملاحسینی، احسان مجیدی، فهیمه معین، روژینا ابراهیمی، کامبیز نیک ­آمیز، حانیه حافظی و نوشین مینایی فرد، به عنوان بازیگر و از حمیدرضا ملاحسینی به عنوان طراح صحنه و لباس سود جسته است.

 

 

همین حوالی که قبل ­تر با نام «سوگواری قبل از مصیبت» بر روی صحنه تالار محراب اجرا رفته بود، این ­بار با تغییراتی در نام و داستان در تماشاخانه حوزه ­ی هنری به روی صحنه رفته است. تماشاخانه ­ای که معمولا آثار دفاع مقدس را بر صحنه خود نمایش می ­دهد و این­ بار شاهد یک درام خانوادگی است.

اولین چیزی که با روشن شدن چراغ­ ها، توجه بیننده را به خود جلب می ­کند، طراحی صحنه­ ی عالیِ همین حوالی است. خانه ­ای بزرگ که تمامش با قالی فرش شده و پشتی ­ها به دیوار تکیه داده ­اند. رو به ­روی صحنه را بوفه ­ای پر از ظرف گرفته و در آن سوتر جالباسی و تلفن است. چیدمان صحنه، بزرگی خانه و قدیمی بودنش را به خوبی نشان می ­دهد. اما طراح صحنه به همین چیدمان واقعی بسنده نکرده به طراحی پشت صحنه هم پرداخته است. سه در ورودی سالن که به اتاق ­های پشت صحنه ارتباط دارد، به خوبی مورد استفاده قرار گرفته و اتاق­ های گریم نیز جزئی از صحنه­ ی پشتی شده­ اند که واقعی بودن و قدیمی بودن خانه ­ی کوچه بلبل را به خوبی نشان می­ دهند.

پس از طراحی صحنه ­ی خوب، باید به بازی ­های باورپذیر بازیگران اشاره کرد و دیالوگ ­هایی که چقدر بر زبان بازیگران خوب نشسته است. بازیگران نمایش همین حوالی خوب ­اند، از یونس و عادل گرفته تا نسیم و آفتاب. بازیگران آن ­قدر خوب و صمیمی ­اند که بیننده ممکن است شک کند دارد نمایش می­ بیند یا به زندگی همسایه ­ای در محله ­ی سرچشمه سرک کشیده است. در قسمتی از نمایش بازیگر نقش نسیم چنان در پاک کردن سبزی دقت به خرج می دهد که گویا همین الان باید آنها را شسته و سر سفره بیاورد و یا زمانی که جواد، عادل را در خانه ی حاج کاظم در حال کشیدن تریاک غافلگیر می کند، بیننده هم به اندازه ی عادل از این شوخی دوستانه شوکه می شود و به خنده می افتد.

اما مهم ­ترین ضعف همین حوالی، بی ­شک قصه ­ی ناقص نمایش است. نویسنده ­ی کار بسیار خوب دیالوگ نوشته، بسیار عالی شخصیت­ پردازی کرده است، اما قصه ­ی خوبی برای تعریف کردن ندارد یا به عبارتی اصلا قصه ­ای برای تعریف کردن ندارد.

hamin havali review (5)

دو روز به سال تحویل مانده، حاج کاظم سرباز روی تخت بیمارستان افتاده، کسی که زن ­های زیادی گرفته و از هر کدام تعدادی بچه دارد. حالا بچه ­ها در خانه ­ی او جمع شده و معلوم نیست می­ خواهند چه کار کنند، در صورتی که اگر معلوم بود، نمایش به سوی کمال حرکت کرده بود. شخصیت اصلی قصه، یونس، پرداخت خوبی دارد، دارای دغدغه است، مردی که تریاک می­ کشد و تا این سن کار مهمی انجام نداده و دوست دارد جا پای پدرش بگذارد و به قول خودش او حاج کاظم باشد و حاج کاظم او؛ اما کار خاصی در نمایش انجام نمی ­دهد به جز گیر دادن به برادر و خواهرها و در نهایت وسوسه ­ای برای فروش ملک پدری. او دنبال ارزشی می ­­گردد که شاید در پایان کار و لحظه سال تحویل کمی به آن می­رسد، زمانی که زن کوچک حاج کاظم اعلام می­ کند برای ماندن رویا، فقط نظر او مهم است و اوست که باید تصمیم ­گیری کند. اما این ارزش آن­ قدر بزرگ جلوه نمی­ کند که یک نمایش و هشت شخصیت را در بند خود آورد.

hamin havali review (6)

در سوی دیگر خانواده، آفتاب و مهیار، خواهر و برادری از یک زن هستند که باز هم خوب پرداخت شده ­اند، اما بی قصه مانده ­اند. آنها اخلاق ­ها و دغدغه ­های خودشان را دارند، اما قصه، آنها را به کجا می ­خواهد ببرد معلوم نیست و در نهایت از خانه بیرون ­شان می ­فرستد. چرا؟ مشخص نیست. آن هم زمانی که احتمال می دهند پدر فوت کند و پای خانه ای کلنگی و بزرگ در میان باشد.

در سوی دیگر نسیم، دختر کوچک خانواده است. دختری که به دخترهای امروزی از لحاظ بیان و رفتار طعنه می ­زند، کسی که مانند آفتاب، بدون اراده و تصمیم ­گیری نیست و می ­تواند جلوی برادر بزرگتر بایستد. البته باید گفت که بازیگر این نقش هم تلاش خوبی برای نسیم کردن نقشش داشته است؛ اما او نیز با شخصیت­ پردازی خوبش از قصه سهمی نمی ­برد و معلوم نیست چه می ­شود و به چه سویی می ­رود؟! دوستش رویا هم به نمایش وارد می شود، دختری که گویا صیغه مهیار بوده، اما او هم رها می شود و بی سرنوشت می ماند.

hamin havali review (8)

در دیگر سو، عادل و جواد قرار دارند؛ دوستان یونس. عادل با بازی خوب بازیگرش به نیکی در دل مخاطب جا باز می کند، او که گویا به آفتاب هم علاقه دارد و ورودش به قصه قطعا بی سبب نخواهد بود، در آخر قصه و در تصادف می میرد، اما مرگش تاثیری در روند قصه نمی گذارد و آن قدر از مرگ او نمی گذرد که بتوان تاثیر نبودنش را در زندگی یونس و آفتاب دید.

زن کوچک حاجی هم با بازی خوبش تاثیر و نقشی در پیشبرد قصه ندارد و دوباره باید گفت که شاید نبود قصه است که این شخصیت های خوب را به ثمر نمی رساند. قصه ای که داستان های فرعی زیادی دارد اما خط مشخصی را به عنوان مسیر اصلی طی نمی کند. رابطه های نمایش شروع می شوند اما ناتمام می مانند. از جمله ی آنها می توان به ارادت عجیب و غلو شده ی جواد به همسر حاج کاظم، علاقه ی آفتاب و عادل به هم، رابطه ی رویا و مهیار و بسیاری از این روابط اشاره کرد که خوب شروع می شوند و در ادامه مخاطب را جذب می کنند اما به جایی نمی رسند و ما را هم به جایی نمی رسانند.

hamin havali review (2)

نمایش همین حوالی، نمایشی مختص تهران است و شاید اگر مانند بعضی جشنواره های داستان نویسی با محوریت یک شهر، جایزه ای هم برای تئاتر با محوریت یک شهر در نظر گرفته می شد، همین حوالی می توانست خوش بدرخشد. نمایشی که در حوالی سرچشمه و بهارستان می گذرد، از مخبرالدوله نام می برد و در نهایت به خانه ای کلنگی و بزرگ در کوچه ی بلبل می رسد. نمایشی که بوی تازه ی سبزی پاک کردن بازیگرانش روی صحنه به مشام مخاطب می رسد و او را می برد به نوستالژی و محله ای که هنوز زن هایش سبزی پاک می کنند. نمایشی که به شکلی عجیب از خط قرمز تماشاخانه حوزه ی هنری عبور کرده و پکنیک، سیخ و بساط تریاکش را جلوی چشم بیننده و دور از چشم زن های قصه اش به راه می اندازد و شوخی های شخصیت هایش چنان فضا را صمیمی می کند که بیننده هم دلش می خواهد گامی روی صحنه بگذارد و به پشتی های خانه ی حاج کاظم تکیه بدهد.

hamin havali review (9)

در همین حوالی نمایشی است که شخصیت ­های خوبش فدای بی قصه بودن آن شده ­اند و کاش نویسنده برای این همه شخصیت خوبی که آفریده هدفی هم می­آفرید تا در آن راستا حرکت کنند، نه اینکه هر کدام به سویی گام بردارند.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران