درباره‌ی رمانِ همسایه‌ها

رمانِ همسایه‌ها نوشته‌ی احمد محمود، در ۵۰۲ صفحه برای نخستین بار در سالِ ۱۳۵۳ چاپ شد. آن زمان به خاطرِ اشاره‌های مستقیم‌اش به نهضتِ ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و احیانا برای رواج و انتشارِ افکار ضدِ سرمایه‌داری و چپ، در دسته‌ی رمان‌های ممنوع قرار گرفت. پس از انقلاب تا سال ۱۳۶۰ به صورتِ غیرمجاز چاپ شد؛ اما سپس به دلیلِ پرداختنِ صریح به مسائلِ جنسی و روابطِ نامشروع از چاپ‌اش جلوگیری شد. با آراد مگ باشید تا از این رمان بیشتر بدانید.

از من بشنوید، که هرچه در قلمرو ادبیات برچسبِ کوته‌فکرانه‌ی “ممنوع” را دارد، بخوانید! بخوانید و با اندیشه به آن بنگرید. و بپرسید چرا باید ممنوعه باشد؟! و چرایی را باز هم درونِ اثرِ ممنوعه بیابید. درونِ سطر سطرش. پسِ جمله‌ها و کلمه‌ها و شخصیت‌هایش. نه با عیارهای ممنوعیت؛ که با سنگِ ادبیات. این عبارت را در خاطر داشته باشید که “رمانِ همسایه‌ها، جفادیده‌ترین رمانِ تاریخِ ادبیاتِ ایران‌زمین است”. در عین حال، از بلندمرتبه‌ترینِ آنهاست. رمانی که هم در حکومتِ پهلوی چاپ‌ممنوع (صورتِ صحیح‌ترِ ممنوع‌الچاپ) بود، هم در جمهوریِ اسلامی. در آن دوره، چون به وقایع ملی شدن صنعتِ نفت می‌پرداخت؛ در این دوره، چون زبانمان لال “صحنه‌دار” است و جنسی!

بسیار باید در نوشتن توانمند بود، تا نخستین رمان‌ات به یکی از برترین رمان‌های ادبیاتِ مملکت‌ات بدل شود. احمد محمود چنین بود. همسایه‌ها، نخستین رمانِ احمد اعطا (با نام ادبیِ احمد محمود) بود که پس از سه سال نوشتن، در سال ۱۳۴۵ تمام شد و ۸ سال طول کشید تا برای نخستین بار چاپ شود. از آن زمان تاکنون، هرکه آن را خوانده لب به تحسین‌ا‌‌ش گشوده است. از چند سالِ پیش که پی بردم قله‌های رفیعِ رمانِ فارسی کدام‌اند، چشم‌ام به دنبالِ این جواهرِ قدرندیده، هر گوشه‌کناری را کاویده است. یک بار توی مترو پسری را دیدم که می‌خواندش. دلم می‌خواست، ازش بقاپم و مالِ خودم کنم! اما در ظاهر تبسمِ محوی روی لب داشتم و نگاه‌اش می‌کردم. تا اینکه پیش از سالِ جدید خریدم‌اش، و از ابتدای سال به جنوب رفتم و با خالد و همسایه‌ها، در هوای گرم و تاب‌شکنِ اهوازِ ۶۰-۷۰ سالِ پیش همسفر شدم.

 

 

همسایه‌ها همه‌ی آن چیزی است که بنده به عنوانِ مخاطبِ جدیِ ادبیات، و کسی که از سوم دبیرستان رمان خواندن را آغاز کرده، از رمان انتظار دارم. یقینا این انتظار جمعی‌ست. همسایه‌ها جا‌به‌جا، خط به خط و صفحه به صفحه، نمایاننده‌ی توانایی‌های نویسنده در توصیفِ شخصیت‌ها، ادها و اطوارها، قصه‌گویی، فضاسازی، دانشِ جغرافیایی، غذایی، اشراف به نوع زندگی مردمان زیردست و کارگر و بقال و معتاد و باجگیر و دزد است؛ همچنین تکنیک‌های نویسندگی، همچون شکستن زمانِ رویدادها که محمود آن را حاذقانه به کار می‌گیرد. از تجربه‌ا‌ی که من از خواندنِ رمان‌های برترِ ادبیاتِ جهان به دست آورده‌ام، به این امر واقفم که نویسنده کسی‌ست که ریز به ریزِ جهانِ رمان را خلق می‌کند و چنان در نقشِ آفریدگاری زبردست فرو می‌رود، که فی‌المثل اگر راهِ مال‌رویی در بیشه‌ای را تصویر کند، شما علف‌های رمبیده‌ی گوشه‌اش، گل‌ولای چار قدم آنطرف‌ترش، و آب‌چاله‌های زیرِ پا و انعکاسِ آسمانِ نیمه‌ابری را نیز در آن می‌بینید! این مساله نه تنها در رمان‌های کلاسیک، که در مدرن‌ترین رمان‌ها، همچون گفتگو در کاتدرال، با آن ساختارِ درهم پیچیده‌ی کلاف‌گون‌اش هم دیده می‌شود. بله! رمان‌نویس چنین کسی است؛ و اینکه به او لقب هنرمند داده‌اند از روی شکم‌سیری و تفنن نبوده است؛ که هر که گمان کند توانسته داستانی سر هم کند، نویسنده باشد.

رمانِ همسایه‌ها، رمانی است با چنین مایه‌ای. مایه‌ای از داستان و جغرافیا و تیپ‌ها که با عمیق‌ترین و ملموس‌ترین توصیفات به شما شناسانده می‌شوند و شما سرمستانه وجودشان را همچون انسان‌هایی حقیقی باور می‌کنید. به عنوان کسی که گوشت و پوست و استخوان دارد؛ افکاری دارد و زندگی‌اش را درونِ رمان، با آب و هوایی بسیار گرم، و در میانِ مردمانی فقیر و کم سواد پی می‌گیرد. این را احمد محمود به خوبی دریافته است. همین خلقِ شخصیت‌ها و فضاسازی را؛ تا جایی که خواننده آن را عمیقا احساس کند و خود را غرق در دنیای داستان کند. توصیفات به این ختم نمی‌شود که کفلِ نرگس خانوم هنگام شستن رخت توی چادرش قاب گرفته شده است، یا موی شبق‌ مانند بلور خانوم روی شانه‌هایش ریخته است، یا پسر خاله رعنا توی عتابه‌ی در با سینه‌ی پشم‌آلو پیدایش شد، یا آفتابِ سوزانِ جنوب آنقدر عرق پسِ گردن نشانده که پوستِ گردن می‌سوزد. بلکه به تغییراتِ درونی شخصیتِ خالد، به عنوانِ قهرمان داستان، و رشدِ فکری او و آشنایی با مفاهیمِ وارداتی همچون امپریالیسم و اولتیماتوم، یا درکِ همبستگی و اتحاد نیز پرداخته شده است. مسائلی که مردمانِ عادی هنوز که هنوز است برای فهمیدنشان دچار دشواری‌اند. اگرچه باید وجودِ چنین لایه‌ای از داستانِ همسایه‌ها را متاثر از اتوریته‌ی اندیشه چپ، و آشنایی نویسنده‌ای چون محمود با حزبِ توده در آن سال‌ها بدانیم؛ با این حال همین وجه از ابعادِ درونی شخصیت است که به داستان و در گامی بلندتر به رمان، عمقِ کافی عطا می‌کند.

اینجا محمود برای منِ خواننده معلمی می‌کند. او این کار را بیش از ۴۰ سالِ پیش کرده است. و این هم یکی از رسالت‌های نویسنده است. نه تعلیمِ تمام و کمال به شکلی که در نظام‌های آموزشی هست. بلکه گرفتنِ انگشتِ اشاره به سوی مفاهیمِ مهمِ دنیای پیرامون و حساس کردنِ شاخک‌های خواننده. همان کاری که نمایش‌نامه‌ی “مادر” از برشت کرد. کاری که سلینجر در “ناطورِ دشت” با برهه‌ی حساسِ جوانی می‌کند. کاری که هسه با “دمیان” می‌کند. آری اینان معلمانِ بزرگِ دنیای ادبیات‌اند. و البته این تنها بُعدی از ابعادِ ادبیات است. و احمد محمود نیز در همین صف ایستاده است. یک چشمه‌اش اینکه او نزدیک به ۵۰ سالِ پیش توجهِ جوانان را به وجودِ بیماریی به نام سوزاک جلب کرده است! حال بیایند و فرهنگ‌سازی کنند و ببینند تاثیر رمان (در این قضیه) بیشتر است یا برنامه‌ی تلویزیونی با کارشناسِ خُبره!

 

باید در بابِ مفهومِ “تغییر” و “دگردیسی” نیز سخن گفت و در حینِ خواندنِ رمان به آن اندیشید. مفهومی که در همسایه‌ها به وضوح روی آن انگشت گذاشته می‌شود و فقدانِ چنین نگاه یا موتیفی امروزه در ادبیات و سینمای ما بدل به روحِ نداشته‌ی آن شده است. اینکه چگونه شخصیتِ داستان دچار تحول می‌شود. ادبیاتِ داستانیِ ما این تحول را عمدتا در قالبِ داستان می‌نمایاند. در حالی که ادبیاتِ داستانیِ غرب این تحول را تا درونِ شخصیت‌ها دنبال می‌کند. و اساسا رمان، هنری برای نمایاندنِ همین بعدِ انسان است. این دگردیسی یا تغییر در همسایه‌ها برای خالد رخ می‌دهد. صرفا سبیل‌هایش سبز نمی‌شود و قد نمی‌کشد. یا داستانِ او از خانه و بازی با رفقا به دورانِ بعدیِ زندگی جابجا نمی‌شود. بلکه نگاهِ او به جهان و پیرامونش نیز تغییر می‌کند و پیرو آن، خودش نیز. این تغییر منفعلانه نیست. و نه چیزی در حدِ بَزکی تصنعی. که خالد، از پسرکی عامی و بی‌سواد، به انسانی آگاه که می‌تواند تنی چند را رهبری کند تغییر می‌یابد.

همسایه‌ها در همین مرزها متوقف نمی‌شود. بلکه تا نشان دادنِ ریزترین جزییاتِ زندگیِ جنوبی‌ها پیش می‌رود. از غذاهای مردمانِ پایین‌دست، در زمانِ تنگ‌دستی و گشاده‌دستی، و پوششِ دختران و پسران و مردان و زنان تا کسب و کارهای رایج آن زمان و چگونگی گذراندن وقتِ کارمندان شرکت نفت و بیکارها و پادوها و مغازه‌دارها، تا روستاها و محله‌ها و خیابان‌ها و کوره‌راه‌ها و مسافتِ آن‌ها از هم. از لهجه‌ها و اصطلاحات گرفته تا ترانه‌ها و مثل‌ها و خرافه‌ها. از نگاهِ مردمانِ آن زمان به دنیا و آخرت و زندگی گرفته تا کارون. رودِ کارون به قلمِ محمود، به خودیِ خود شخصیتی سوا دارد. رودی که رزق و روزیِ مردمان آنجاست. جانداری‌ست که بالا آمدن و پایین رفتن‌اش معنی‌دار است. و غروب‌دم و صبح‌گاهش احوالِ جورواجوری دارد. طغیان‌اش مولدِ خشم است و ایستایی و رکودش حالِ آرامی دارد. شاید مقایسه‌ی پرتی باشد، اما کارون در همسایه‌ها همان جایگاه و مقامی را دارد که تایمز و راین و ولگا و می‌سی‌سی‌پی برای نویسندگانِ جهان داشته‌اند. همه‌ی این موادِ داستانی، دنیایی کامل را خلق کرده است و هنرِ احمد محمود در نقلِ داستان، مانندِ رشته‌ای استوار تمامِ آنها را به هم پیوسته است. شاید بی‌راه نبوده که او را قصه‌گوترینِ نویسندگانِ ایرانی دانسته‌اند.

همسایه‌ها رمانی واقع‌گرایانه (رئالیستی) است که آیینه‌ی تمام‌نمای زندگیِ مردمانِ جنوب در دهه‌ی ۳۰ شمسی به شمار می‌آید. آیینگیِ همسایه‌ها با روایتِ بی‌واسطه‌ی احمد محمود پیوند دارد. چراکه او هرگز کفه‌ی روایتِ خود را از زندگی در جنوبِ ایرانِ دهه‌ی ۳۰، به سویی با اندیشه‌ای خاص (حتی اندیشه‌ی خود) سنگین نمی‌کند. بلکه تنها بازمی‌نمایاند. و این خود به رفعتِ همسایه‌ها طیِ ۵۰ سال یاری رسانده است. همسایه‌ها از صافیِ زمان به شایستگی گذر کرده است و نه که کهنه نشده، بل صیقل یافته است و زوایای هنری‌اش بیش از پیش آشکار شده است. همسایه‌ها مشحون از رمان است! بند بندِ آن ادبیات است. و اگرچه ۵۰ سال قدر ندیده، اما یقینا بیش از اینها خواهد ماند و خوانندگانِ بسیاری آن را ورق خواهند زد. حتی اگر تا همیشه چاپ‌ممنوع باقی بماند.