زمانی که موسیقی دانان در حال نواختن ساز خود هستند، مغز آن ها مقدار زیادی از اطلاعات را به موازات هم پردازش می کند. موسیقی در سبک های مختلف ظهور پیدا می کند و نقاط قوت موسیقی دانان در مراکز هنری متفاوتی جای می گیرد. بعضی از نوازندگان در سازهای زهی بهتر عمل می کنند و برخی نیز در گوش دادن به موسیقی قوی تر هستند. آیا این بدان معنی ست که مغز آن ها در پردازش اطلاعات متفاوت است و می توانیم ساختار مغزی موسیقی دانان را روی الگوی دیگری فرض کنیم؟
این سوالی ست که توسط Eriko Aiba، استادیار دانشکده علوم و مهندسی دانشگاه Electro Communications در توکیو ژاپن مطرح شده است. در طول جلسه ۱۷۲ام انجمن آکوستیک آمریکا و پنجمین جلسه مشترک این انجمن در هونولولو Aiba تحقیقاتی را انجام داد که به شیوه های مختلف مغز در پردازش سیگنال های موسیقی ارتباط پیدا می کند.
وی نوازندگی پیانو و در واقع آموزش آن را از ۵ سالگی آغاز کرده بود. وی به سرعت متوجه شد که موسیقی دانان به دو گروه تقسیم می شوند: کسانی که گوش می دهند و کسانی که می نوازند.
Aiba توضیح داد: “اگر مغز انسان را به عنوان یک کامپیوتر در نظر بگیریم، نواختن آلات موسیقی به یک سیستم پردازی عظیم و امکان پردازش اطلاعات موازی نیاز خواهیم داشت.”
هماهنگی و توازن در ساختار مغز موسیقی دانان
توجه داشته باشید که موسیقی دانان باید نت ها را بخوانند، موسیقی را در ذهن خود نظم داده و کلیدهای پیانو را زیر انگشتان خود درنوردند. به علاوه آن ها باید میان انگشتان خود کنترل کامل برقرار سازند. همچنین باید شدت و ضعف صدا را با استفاده از پای خود روی پدال تنظیم کنند! این یعنی هماهنگی گسترده و البته فوق العاده ظریف که پردازش موازی کاملا دقیقی را می طلبد.
چنین پردازش اطلاعاتی برای یک کامپیوتر بسیار پیچیده است، بنابراین چگونه مغز موسیقی دانان حرفه ای این پردازش اطلاعات پیچیده را مدیریت می کند؟

نخستین تست صورت گرفته نشان می دهد، پیانیست هایی که در شنیدن قوی هستند، کلیه ی گروه داده های ذهنی را به خوبی پردازش کرده و در حافظه ی خود جای می دهند. به بیانی ساده تر؛ آن دسته از موسیقی دانان که در شنیدن موسیقی مهارت دارند، حافظه ای بسیار قوی از خود بروز می دهند.
او می گوید: “بعضی ها توانستند تقریبا دو صفحه نت موسیقی پیچیده را با تمرین تنها ۲۰ دقیقه حفظ کنند. این بدان معنی ست که حافظه ی شنوایی می تواند به حافظه ی اصلی به صورت مستقیم یاری برساند و موجب تقویت آن گردد.”
آن ها همچنین کشف کردند که هر نوازنده دارای استراتژی خاص خود است، حتی اگر به نظر برسد که همه ی آن ها پیانو را به شیوه ای مشابه می نوازند.
این تقریبا شامل حوزه های دیگر مهارتی نیز می شود و نمی توانیم آن را تنها به موسیقی مرتبط بدانیم.
به طور مثال در آموختن زبان خارجی، برخی از مردم ترجیح می دهند که مرتب با صدای بلند و در حال راه رفتن بخوانند؛ این یعنی ترکیب اطلاعات شنوایی و حرکتی! دیگران ممکن است بخواهند واژگان را بارها و بارها بنویسند؛ ترکیب اطلاعات بصری و حرکتی.
برخی دیگر نیز شاید ترجیح بدهند تنها به سادگی از روی متون بخوانند و تنها بخش بصری حواس خود را در این فرآیند یادگیری به کار بگیرند. در نهایت تمام این افراد یک زبان را مطالعه کرده و برای یادگیری آن تلاش می کنند، اما مغز آن ها اطلاعات را از طریق شیوه های مختلف پردازش می نماید و این کاملا به استراتژی هر یک از آن ها بستگی دارد.

تقارن پایدار در ساختار مغزی موسیقی دانان
اما تحقیقات دانشمندان با صحه گذاشتن بر مطالب فوق، نشان داده است که مغز موسیقی دانان بر اثر سال های تمرین و هماهنگی میان حواس، دارای تقارن بیشتری می باشد.
در مغز انسان بافتی بین دو نیمکره ی راست و چپ مغز وجود دارد که وظیفه ی هماهنگی بین این دو نیمکره را برعهده دارد. یافته ها حاکی از آن است که این بافت در مغز موسیقی دانان برجسته بزرگتر و ضخیم تر از چیزی ست که در مغز انسان های معمولی می بینیم.
جالب است بدانید که حتی مبتدی ترین نوازنده ها نیز داری ساختار فیزیولوژیک عصبی تغییر یافته ای در مغز خود می شوند. یعنی آغاز مسیر تبدیل شدن به یک نوازنده ی حرفه ای درست موازی با آغاز تغییر ساختار فیزیولوژی عصبی مغز خواهد بود.
به همین دلیل است که از موسیقی برای درمان بسیاری از بیماری ها با ریشه ی اعصاب و روان و یا حتی کاملا فیزیکی استفاده می شود.
ساختار مغزی موسیقی دانان دارای قدرت تمیز دادن بالاتری است و ذهن آن ها کاملا واکنش گراست. موسیقی باعث می شود که دیگر بخش های مغز نیز با کارایی بالاتری فعالیت کرده و قدرت عکس العمل به شدت سرعت پیدا کند.
حتی گروه تحقیقاتی در دانشگاه جنا اثبات کردند که سلول های خاکستری مغز افراد دارای استعداد موسیقی ذاتی بیشتر از افراد معمولی است. این موضوع به صورت پیش فرض این عده را در درک موسیقی و فراگیری آن یاری می کند.

این موضوع در میان کودکان نیز به صورت چشمگیری تاثیرات خود را نشان داده است. کودکان با یک تا پنج سال قرار گرفتن تحت آموزش موسیقی، ضریب ۲۰ درصدی یادگیری بالاتری نسبت به هم رده های خود بروز می دهند. همین طور کودکانی که دوره های آموزش موسیقی را حتی در سطوح مبتدی گذرانده اند، در یادگیری زبان های خارجی از هم نسل های خود قوی تر ظاهر می شوند.
بسیار جالب است که بر خلاف توانایی های ورزشی که با تمرین نکردن های متوالی رو به زوال گذاشته و از بین می رود؛ اما توانایی های مغزی حاصل شده از تمرینات موسیقیایی ثابت و پایدار هستند و حتی بر فرض کنار گذاشتن تمرینات، به آسانی از بین نمی روند.
دانشمندان علوم اعصاب مغز نوازندگان را مورد مطالعه قرار داده و مغز آن ها را به EEG ها (مانیتورهای پردازش مغزی) متصل ساخته و یافته های قابل توجهی به دست آورند.
فعالیت های پرجنب و جوش در قضر بینایی، شنوایی و همچنین رابط های مغزی کشف شد. رژیم متمرکز تمرینات موسیقی می تواند تغییرات دائمی در ساختارهای عصبی ایجاد کند. این به موسیقی دانان و نوازندگان کمک می کند تا بتوانند کارهای خود را با سطح کیفی مغزی بالاتری به انجام برسانند.
موسیقی هر دو نیمکره ی مغز را به یک اندازه درگیر می کند. این شبیه به چیزی ست که از فواید حل پازل برای مغز گفته بودیم. تحریک نیمکره ی چپ که بیشتر بر ریاضیات، محاسبات و آنالیز متمرکز است و نیز نمیکره ی راست که خلاقیت را ایجاد می کند.
این باعث می شود که موسیقی دانان بتوانند در حل مسائل مبتکرانه عمل کرده و هر دو نیمکره را به شکلی پویا به خدمت بگیرند.
از آن جایی که مغز نوازندگان به طور همزمان به چند وظیفه می پردازد، آن ها درک جامع از فرآیند یادگیری دارند.

موسیقی و درمان ADHD
به همین شکل است که موسیقی می تواند در درمان اختلال ADHD یا همان بیش فعالی کمک کند. موسیقی با بالا بردن عملکرد اجرایی در ناحیه قشر پیش مغزی، کنترل و غلبه بر رفتارها را بهبود می بخشد. کودکان مبتلا به ADHD از کمبود توجه و تمرکز رنج می برند.
این کودکان در جلسات موسیقی درمانی رفته رفته کنترل ذهنی خود را بهبود بخشیده و مغز آن ها در حقیقت می آموزد که چطور واکنش های به موقع داشته و ارتباطات خود را نظم بخشد.
امتیاز بینندگان:۴ ستاره