نقد فیلم جاده قدیم

 

 

«جاده قدیم» فیلمی به کارگردانی «منیژه حکمت» است، کارگردانی که خیلی قبل تر اثری ماندگار و متفاوت مانند «زندان زنان» را روی پرده فرستاده بود و حالا با جاده قدیم و چند سال پس از فیلم «سه زن» دوباره به پرده سینما بازگشته است، فیلمی که «مهتاب کرامتی»، «آتیلا پسیانی»، «شیرین یزدان بخش»، «پرویز پورحسینی»، «بهناز جعفری»، «ترلان پروانه»، «محمدرضا غفاری»، «لیلی رشیدی» و «هدی زین العابدین» در آن ایفای نقش می کنند.

جاده قدیم هم مانند زندان زنان، دغدغه ای زنانه را دنبال می کند، دغدغه ای که هراس بسیاری از زنان ایرانی و حتی زنان دنیا است، اتفاقی که حتی فکر کردن به آن می تواند یک زن را به جنون بکشاند چه برسد به واقعیتش؛ تجاوز!

نقطه عطف اول جاده قدیم بیننده را یاد خبرهای بخش حوادث روزنامه می اندازد؛ همان قدر تلخ و البته واقعی. راننده ی پراید، زنی را جلوی بانک سوار می کند، به جای رساندن او به مقصد به بیراهه رفته، تمام اموال زن را می دزدد، به او تجاوز کرده و او را با همان حال گوشه ی بیابان رها می کند. این خبر همین قدر هولناک است که دیدنش روی پرده ی سینما و بدتر از آن، این است که باید گفت این ماجرا بخشی از واقعیت تلخ جامعه است و کم نیستند روزهایی که خبری از تجاوز و تعرض در روزنامه ها و سایت ها دیده نشود.

اما جاده قدیم به خودِ تجاوز نمی پردازد، به بعد از تجاوز می پردازد، به متجاوز نمی پردازد بلکه سراغ قربانی می رود و به حال او و اتفاقی که زندگی اش را ویران کرده است، سرک می کشد. جاده قدیم به اختلال استرسی پس از ضایعه روانی یا اختلال تنش ‌زای پس از رویداد می پردازد که به صورت مخفف PTSD گفته می شود. در این سندورم بیمار نسبت به این تجربه‌ها احساس ترس و درماندگی می‌کند و در بسیاری از مواقع رفتارهای آشفته و حاکی از بی ‌قراری بروز می ‌دهد و مدام تلاش می‌کند از یادآوری رویداد و سانحه اجتناب کند.

از این منظر جاده قدیم فیلمی روانشناسانه است، فیلمی که سعی کرده معضلی بزرگ را در قالب داستان روایت کند و این مهم را تا حدی که توانسته انجام داده است. مینو رسولی، زنی جوان و موفق از طبقه مرفه جامعه است که به خوبی در کنار خانواده اش زندگی می کند، او رئیس بانک است و همان قدر که بر امورات بانک اش تسط دارد، به زندگی شخصی و ریز ترین امور زندگی خانوادگی و خانه اش هم آگاه است. او که عضوی مهم در خانواده محسوب می شود، پیش پدر شوهر و خانواده ی شوهرش از احترام برخوردار است، توانسته نامادری خوبی برای پسر همسرش باشد و از طرفی رابطه ی عاشقانه ای با همسرش دارد، در شب سال نو مورد تجاوز فردی غریبه قرار می گیرد. فردی که او را نمی شناخته، کینه ای از او به دل نداشته، خصومتی با او نداشته و قرار نبوده انتقامی از او بگیرد و تنها گناه مینو این بوده که به غریبه اعتماد کرده و سوار ماشینش شده تا او را به خانه اش برساند.

حالا این زن مقتدر مورد تجاوز قرار گرفته، به یکباره چیزی به او تحمیل شده که خواست درونی اش نبوده، اتفاقی به زور برای او افتاده، برای زنی که همه از او توقع قوی بودن دارند، نه زنی معمولی؛ بلکه زنی با اقتدار و مدیر که نشان داده از پس هر کاری بر می آید. حال این زن باید بپذیرد که به جسم و روح او تجاوز شده، اتفاقی که مینو آن را انکار می کند؛ انکار می کند که نتوانسته از خودش محاظفت کند و نیروی متجاوز قوی تر از آن بوده که بتواند پس اش بزند. شاید تجاوز برای او دردناک تر از زن توسری خوری باشد که به رفتارهای پرخاشگرانه عادت دارد و قطعا پذیرش این اتفاق است که عذابی مضاعف را به او تحمیل می کند.

مینو گریه می کند و انکار که «من نذاشتم، من نذاشتم» شاید آرزویش این بود که این قدرت را برای «نگذاشتن» می داشت، اما نداشت و حال برخلاف میلش در موضع قربانی قرار گرفته است؛ چه بخواهد و چه نخواهد. پذیرفتن نقش قربانی برای زنی که در همه ی امورات زندگی اش پیروز بوده، اتفاقی است که بعد از تجاوز، مینو را ویران کرده است.

جاده قدیم از این منظر فیلم ارزشمندی است و به خوبی این اضطراب پس از حادثه را نشان می دهد و اینکه تجاوز چطور می تواند روح و جسم یک زن را خرد کند، می تواند او را به فکر خودکشی بیاندازد، می تواند شیرازه ی خانواده اش را از هم بپاشاند و خواب را از چشمانش بزداید. جاده قدیم به خوبی نشان می دهد که تجاوز، ضعیف و قوی نمی شناسد و این درد، به قدری جان فرسا است که حتی مینو رسولی، رئیس مقتدر بانک هم در مقابلش کم می آورد و نمی تواند از عوارض آن فرار کند.

اما در کنار این مهم و این مقصود ارزشمند، جاده قدیم ضعف های داستانی نیز دارد. راه های فرعی جاده قدیم زیاد است، فرعیاتی که شاید آن قدر که باید نمی توانند به موقع و درست به جاده ی اصلی منتهی شود. جاده قدیم در شب شروع می شود، در شب چهارشنبه سوری، با خانواده ای بزرگ و شاد و مرفه، با یک مهمانی شلوغ و پر از شخصیت و جلو انداختن مراسم عروسی پسر خانواده که دلیش در صحنه های بعد مشخص می شود و در واقع اتفاقی است که با مدیریت آن، محوری و محبوب بودن نقش مینو مشخص می گردد.

در سوی دیگر، اقتدار مینو با ریاست اش در بانک نمود ظاهری می یابد، اینکه به راحتی با وام یکی از مهم ترین مشتریان بانک مخالفت می کند، بی پروا جواب منفی به مشتری می دهد و ابایی ندارد از اینکه مشتری پولش را از بانک او بیرون بکشد. در سوی دیگر، رابطه ی خوب او با پسر ناتنی و دخترش وجود دارد و این زندگی خوش، شب سال نو دستخوش بدترین اتفاق ممکن می شود، مینو مورد تجاوز قرار می گیرد و پس از آن برخورد مینو و کشمکش هایش در رابطه با پذیرش این حادثه شروع می شود و ادامه می یابد. مینو همچنان به این درگیری های درونی و مقاومت ادامه می دهد، تا اینکه یکباره و بی مقدمه قصه های کاشته شده در اول فیلم به داد فیلمساز می رسند و مینو ناگهان و خیلی سریع خود را باز می یابد. این تغییر ناگهانی که برایش مقدمه ای کاشته نشده، همان نقطه ای است که قصه را دچار نقص می کند. تنها مقدمه ای که برای بهبود حال مینو در نظر گرفته شده، به میان آمدن نام برادرش است و نقل جمله ای از قول او به این مضمون که مینو قوی است و از پس خودش بر می آید. اینکه یک شخصیت حتی در حد یک نام به فیلم اضافه بشود و جمله ای از قول او بتواند مینویی را که نیمی از فیلم علیه اتفاقی که برایش افتاده جبهه گرفته است، به روال عادی و پذیرش حادثه بازگرداند جای سوال دارد. اینکه این جمله آن قدر قدرت داشته باشد که مینو را به محل کار برگرداند و درست ثانیه ای قبل از امضای قرار داد، خودکار را از دستن همکار جایگزینش بیرون بکشد و بانک را از مهلکه ی وامی نادرست نجات دهد و در سوی دیگر دقیقا زمانی که عروسش رو تخت خوابیده و قصد سقط کردن بچه اش را دارد، وارد اتاق دکتر شود، باور پذیر نیست.

شاید اگر کمی اندیشمندانه تر به برگرداندن مینو به پروسه پذیرش اتفاق پرداخته می شد و بذرهای بهتری برای بهبود حال مینو  کاشته می شد، این اجازه را می داد که جاده قدیم را به عنوان فیلمی کامل که هم بحث داستانی را رعایت کرده و هم به موضوع روانشناسانه ای مهم پرداخته است ستود، اما با این شرایط می شود از آن به عنوان فیملی تاثیر گذار یاد کرد نه فیلمی کامل، فیلمی تاثیر گذار که از جاده ی خاکی اش مخاطب را به مقصدی که می خواهد می رساند، هر چند در طول مسیر سر و صورت مخاطب پر از علامت سوال و گرد و خاک شود.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران