پستمدرنیسم در عکاسی با نقد ساختارگرایانه و پساساختارگرایانه در حوزه زبانشناسی برابر شد. پستمدرنیسم تحت تأثیر نوشتههای ژان بودریار، هرگونه ارتباط مستقیم بین دال و امر واقعی را برداشت. در این میان تصاویر نقش محوری در فرهنگ تصویری ایفا میکنند، اما بهجای بازنمایی تصاویر عینی، مخاطب را به معانی مختلفی رجوع میدهد. در پستمدرنیسم، فضایی برای کنایه ایجاد میکند تا به جنبشهای دیگر هنری رجوعی کند.با آرادمگ همراه باشید.
دوره پستمدرنیسم، پیوندهای بین بازنمایی و واقعی را سست کرد و از سوی دیگر بهعنوان یک جریان زیباییشناسی ظاهر شد که از طریق آن، فعالیتهای هنری فرمالیستی و تشکیلات نهاد هنر را به چالش کشیده میشد. درنتیجه بهمحض اینکه عکاسی بهعنوان یک فعالیت هنری مدرن پذیرفته شد.
فعالیتی که در آن تأکید بر زیباییشناسی و نسخه چاپی با اعلا بود. هنرمندان پستمدرن شروع به مصادره امر عکاسانه و اقتباس از آن کرده و یا از عکاسی برای ارجاع به فرهنگعامه پسند استفاده کردند. به این منظور که مقولات گالری هنر و منزلت منسوب به اشیا هنری را زیر سؤال بردند.
میتوان به این موضوع اشاره کرد که دیدگاه پستمدرن شیوههای هنری و اعتقادات فرهنگی گذشته را نقد میکرد و از هیچ اصول تازهای حمایت نمیکرد. جوئل ویتن ویتکین، یکی از عکاسان پستمدرن، شیوههای هنری و اعتقادات فرهنگی زمانه را بهنقد کشید، از هیچ اصول تازهای حمایت نکرد. ویتکن روش مشمئزکنندهای از مضمون تصاویر خود با استفاده از اجزای اجساد، جنینها، افراد معیوب و موضوعاتی که این حال و هوا را دارد به نفرت، مصیبت و خطرهایی که زندگی انسان را تهدید میکند را به نمایش میگذارد. ویتکن آثار هنرمندان دیگر را بهصورت تحریفشده و مضحکه آمیز بازآفرینی کرده است. تصاویر او پر از ارجاعات جزئی به تاریخ هنر، ماورا طبیعت، مذهب و شهوانیت است.
از اواخر دهه ۱۹۷۰ هنرمندانی که عکاسی را در آثار خود به کار میگرفتند به سمت فرهنگعامه و مسائل اجتماعی گرایش پیدا کردند. به این لحاظ هنر مفهومی، راه را برای هنرمندانی که فعالیتهای آنها با اصطلاح پستمدرنیسم توصیف میشود. ریشههای پستمدرنیسم در عکاسی را در دهه ۱۹۷۰ زمانی که نقاشی و مجسمهسازی به شاخههای متعدد متفاوتی تقسیم شدند، جستجو کرد.
در دهه ۱۹۷۰، پستمدرنیسم معادل پلورالیسم بود، اما پلورالیسم چیست؟ به اعتقاد پلورالیست ها، سنت مدرنیسم کاملاً فرسوده بود و تنها راه باقیمانده مینیمالیسم با مفهوم گرایی است که هدف آن خودداری از تولید هرگونه شی هنری دیگر است. پستمدرنیسم در جهان، به معنای حمله به مدرنیسم و تضعیف فرضیههای بنیادی آن در مورد نقش هنر در فرهنگ و نقش هنرمند در ارتباط باهنر خود است. این کارکرد تضعیفکننده را واسازی مینامند که بنیان این تفکر را ژاک دریدا بانی و باعث آن است.
واسازی در تفکر دریدا، تحلیل یا نقد و یا یک روش کار نیست، واسازی درواقع تخریب یا نفی تفکری به روش و تفکر نیچه است. واسازی را میتوان حرکتی ساختارگرایانه دانست، اما در همان حال حرکتی ضد ساختارگرایانه هم هست، به این صورت که برای دست پیدا کردن به معناهای گستردهتر و رهایی از تکرار و درجا زدن است. در این تفکر باید در چارچوب ساختارها تجدیدنظر میشد و در آنها تغییراتی به وجود میآمد. لازم بود که بهجای ویران کردن خراب کردن، چگونگی شکلگیری یک در کل را درک کنیم و بعد آن را برای این هدف بازسازی کنیم.
میتوان اصلیترین واسازی در عکاسی را به متزلزل کردن مفهوم عینیت تصویر عکاسانه در نظر گرفت. بهعبارتیدیگر واسازیهای رخداده در دنیای عکاسی، بیشتر در جهات اقتدار زدایی و بیاعتبار کردن تقابلهای مثل واقعی و نا واقعی، مستند و داستانی، اصلی و کپی، خصوصی و عمومی، فردی و اجتماعی بوده است. اقتدار زدایی به این مفهوم در تقابلهای دوتایی بهکاررفته است، به این صورت این تقابلها بهصورت متضاد باهم تقابل داشتهاند.
ضعف در داشتن معنا یا تجربهای بکر و ناب، درواقع مقدمه هنری است که این هنر را پستمدرنیسم میدانیم و این ضعف، عکاسی معاصر را بیشتر از دیگر هنرها درگیر کرد. هنر پستمدرن هنری تضادی است، تقابل با مدرنیسم و یا تقابل با اساطیر حاکم بر فرهنگ غربی است، بنابراین هنر پستمدرنیستی، باید بیمعنی بودن اسطوره فرد مستقل و سوژه را نشان بدهد یا آن را واسازی کند.
یکی از این روشها ترکیب رسانهها است تا به این صورت وسواس رسانهها نسبت به مدرنیسم از بین برود. این دیدگاه عملاً عکاسی را بهعنوان رسانهای امروزی مطرح میکند.
بنابراین مفهوم هنر التقاطی یا سرهم کردن اثر هنری از چندین منبع مختلف، هنر پستمدرن نامیده میشود. یکی از سردم داران هنر پستمدرن یا التقاطی را میتوان رابرت راشنبرگ دانست.
هنر التقاطی همچنین میتواند نوعی نقلید هم باشد که در این پروسه هم نقاب زدن و هم نقاب برداشتن رخ میدهد.
پاسخ دهید