نقد نمایش «این خانه، من است»

INDEX_this-is-my-house
نمایش این خانه، من است

«عارف شریفی» کارگردان نمایش «هملت» که جایزه کارگردانی جشنواره «ترنج» را نیز در کارنامه دارد، این بار نمایش «این خانه، من است» را در «تماشاخانه هنر» به روی صحنه برده و از «امیر رفیعی»، «مجید رمضان نسب»، «ملیحه بقایی»، «پرهام نصیری»، «نگار نوراد»، «بنفشه انصاری»، «حمیدرضا نقره دوست» و متن «شریف نوروز زارع» در اجرای کارش استفاده کرده است با نقد نمایش این خانه، من است با ما همراه باشید.

او که دانش آموخته کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشکده «سینما تئاتر» است نمایش خود را هم بر روی صحنه این دانشکده و در تماشاخانه هنر اجرا برده است، سالنی که بیشتر مورد استفاده دانشکده بوده و کمتر برای اجرای عموم استفاده می شود، اما شریفی با نمایش شریف خود، ارج و قربی بیشتر به این تماشاخانه دانشجویی بخشیده است.
با ورود به سالن و دیدن بازیگران در گریم ها و لباس ها متفاوت و مواجه شدن با صحنه شیب دارِ اجرا، همان اول متوجه می شویم که با نمایشی رئال رو به رو نخواهیم بود، اما با شروع اجرای نمایش تازه متوجه شگفتی اجرا در این تماشاخانه کوچک می شویم.
بازی های نمایش عالی است، بازیگران که مشخص است ماه ها و چه بسا بیش از یک سال برای این نمایش وقت گذاشته و به تمرین پرداخته اند، به خوبی عظمیم بودن تمرینات پشت صحنه را نشان می دهند. در این نمایش ما با آدم های مکانیکی طرف هستیم، بدن های خشکی که انعطاف زیادی ندارد، آدم هایی که برای حرکت کردن، گام برداشتن و حتی حرف زدن شان روی دور تکرار افتاده اند، تکراری بی عیب و نقص و دقیق.

 

 

داستان نمایش، درباره آدم هایی است که در یک خانه و تحت نظر دیکتاتوری و قوانین حاکم بر آن زندگی می کنند، قوانینی که جلاد قصه تعریف کرده و آدم ها مجبور به انجام دادن آن هستند اما نکته مهم در نمایش، این است که این آدم ها هیچ تلاشی برای عوض کردن سرنوشت خود نمی کنند، حتی زمانی که جلاد از آنها می پرسد چرا کاری را که درست است، انجام نمی دهند، باز هم تغییری نکرده و تکرار مکرارات می کنند، گویا تغییر کردن را فراموش کرده اند، همان طور که یادشان رفته در گام برداشتن می توان قدم ها را بلند و کوتاه برداشت، می توان تند یا آهسته حرکت کرد، می توان قدم اول را با پای چپ برداشت یا با پای راست، آنها در زندگی نیز فراموش کرده اند که می شود فرمان بردار نبود، می شود گاهی مخالفت کرد و مهم تر از همه می توان تغییر کرد. نخواستن تغییر است که هویت آنها را عوض کرده و تبدیل به انسان های مکانیکی شده اند. آنها از جسم خود دور مانده اند همان قدر که از روح شان. در این میان بعضی کمتر راه ماشینی شدن پیش گرفته اند و بعضی بیشتر. بعضی مانند مرد ماشینی، همه حرکاتشان ماشینی شده و حتی صدای ماشین می دهند اما بعضی تا رسیدن به این مرحله هنوز راه باقی دارند.

قصه «این خانه، من است»، قابل فهم و ودرک است اما قابل تعریف نیست، شعری است که می شود فهمیدنش اما نمی توان تعریفش کرد و شاید همین تعریف نشدن کمی با ضائقه تماشاگر جور درنیاید و او را که به تعریف کردن عادت کرده است پس بزند.

 

 

اما در پس این قصه تعریف نشدنی به شکلی واضح تمرینات بسیار سخت و طولانی ای قرار دارد. آدم های رباتی همان طور که در متن  نمایش زمان برده تا به ربات تبدیل شوند، در پروسه تمرین هم زمان برده تا بازیگر توانسته از خود یک ربات بی نقص بسازد. بازی های نمایش را می توان عالی شمرد، کاراکتر آدام که بیشتر از بقیه تا ربات شدن فاصله دارد گاهی با فریادها، گاهی با سکوت، گاهی با چشم گفتن هایش و گاهی با ترس هایش بیننده را در بند اجرا می کشد، پس از او می توان به بازی مرد ماشینی با صدای ماشین وارش و حرکات و تیک های دقیق، درست و به موقع اش اشاره کرد، طوری که گاهی بیننده را به این بارو می رساند که یک ربات دارد جلوی او روی صحنه حرکت می کند.

از بازی های خوب نمایش که بگذریم به ساده و کاربردی ترین صحنه ای می رسیم که تماشخانه هنر تا به حال به خود دیده است، شریفی با ترسیم صحنه شب دار و مرتفع و تحمیل هزینه های مالی به خود، بار اجرایی کار را بالا برده و چشم مخاطب را از صحنه ثابت هم کف به رفت آمد و حرکت در شیب اجرا می کشاند. صحنه نمایش که به شکلی غیر محسوس به صورت تیغه گیوتن طراحی شده، خود نقش به سزایی در رساندن مفهوم روی تیغه ی مرگ بودن اعضای این خانواده دارد.

نور پردازی کار هم عالی است، با توجه به مختصات تماشاخانه هنر و امکانات دانشجویی اش، نورپردازی کار بسیار ظریف و هوشمندانه است، سایه های ایجاد شده و ارتباط بازیگر ها با سایه های خود به عنوان یک شخصیت، کار هوشمندانه ای است که شریفی به خوبی از پس آن برآمده است.

 

 

این خانه، من است، نمایشی شریف است که لیاقت اجرا در سالنی بسیار بهتر از تماشاخانه هنر را دارد، کاری که برای اجرایش، ماه ها تمرین شده و زحمت کشیده شده است، زحمتی که می توان به چشم دید و این نمایش شریف، به خاطر ناشناخته بودن گروه اجرایی، نداشتن چهره مشهور و نبودن حمایت مالی مناسب، در سالنی نه چندان پر مخاطب اجرا می رود و در آن سو هستند نمایش هایی که مشخص است یک هفته یا نهایت دو هفته برای تمریناتش زحمت کشیده شده، اما سالن های پر مخاطب را تصاحب کرده اند، چرا؟! چون هنر این سرزمین با نام همراه است و نان، چیزی که در گروه شریف نمایش این خانه، من است، وجود نداشت.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران