مرجان مورد تجاوز و تعرض قرار گرفته و همسرش توماج با شنیدن این خبر، از زندان فرار می کند. توماج نزد مرجان می آید و قول می دهد، متعرض را پیدا کند و از او انتقام بگیرد. توماج همچنین می فهمد که مرجان از او غیابی طلاق گرفته و دیگر همسرش نیست. مرجان پیش از ازدواج با توماج، عاشق یوسف شده بود. برادر یوسف دوست صمیمی توماج است. توماج لنگ عشق مرجان است و مرجان همچنان برای یوسف جان می دهد.
«روسی» نامی عجیب و جذاب دارد. نامی که گریم بازیگران نیز با آن همخوان شده و بور شدن شان به درک این اسم کمک می کند. روسی زنی بوده است که سالها پیش پدر توماج به او تجاوز کرده و از او دارای پسر می شود. این پسر حال به عروس مرد، یعنی مرجان تجاوز کرده است. روسی داستان تجاوز و تعرض هایی است که به زنان شده. یکی مانند زن روس دیوانه می شود و دیگری مانند مرجان انتقام می گیرد. نه تنها از متجاوز، بلکه از هر مردی که به خواسته اش احترام نگذارد.
روسی، خوب و سحرانگیز شروع می شود. قطرات تند باران در طبیعتی بکر و مردی فراری که به سوی ماشین همدستش می دود. تصاویر را می توان تنها نکته ی مثبت روسی دانست. روسی از کیفیت بصری خوبی برخوردار بوده، فیلمبرداری اش عالی است و تصویرهای بکرش مخاطب در ابتدا جذب می کند. اما این تصاویر بکر و فضاسازی فوق العاده با داستانی نیم بند و نامنسجم حرام می شود.
روسی در فیلمنامه به شدت لنگ می زند و نمی تواند داستان را خوب پیش ببرد. خط روایت اصلی، نازک و نحیف بوده و برای یک فیلم بلند مناسب نیست. روسی خالی است و داستانی برای تعریف ندارد. شخصیت پردازی نیز به شدت ضعیف بوده و دغدغه ی شخصیت های فیلم مشخص نمی شود. این آدم ها گذشته ای ندارند که بتوانند دلیلی برای رفتارشان بیابند. آنها ناگهان و بی مقدمه در بطن تصاویری زیبا جای گرفته اند و حرفی برای گفتن ندارد.
مرجان، شخصیت اصلی، توسط مردی که به لحاظ فیزیکی از او قدرتی به نسبت کمتر دارد، مورد تجاوز قرار گرفته. این مرد، پسر نامشروع پدرشوهر سابق مرجان است و به نوعی انتقام مادرش را از عروس خانواده گرفته. عروسی که دیگر عروس آنها نیست. توماج از زندان فرار می کند و به سوی مرجان می آید. اما مرجان او را نمی خواهد، یعنی از ابتدا نمی خواسته و چرا زنش شده، مشخص نیست. مرجان دل در گرو یوسف دارد. یوسف اما عشق او را با وجود علاقه اش به مرجان، پس می زند. او متحول شده و به آدمی نیک بدل شده است، اما معلوم نیست در گذشته چه شخصیتی داشته که حال تغییر کرده است. چرا متحول شده؟ چرا مرجان را رها کرده؟ چرا حالا که مرجان طلاق گرفته دوباره عشق او را پس می زند؟ این شخصیت که تاثیر مستقیمی در روال داستان داشته و فیلم با مرگ او پایان می یابد، گنگ ترین شخصیت فیلم است. دلیل هیچ کدام از رفتارهایش مشخص نیست. وقتی مرجان از او می خواهد به دروغ اعتراف کند که به مرجان تجاوز کرده، یوسف نمی پذیرد و عزم سفر می کند. چرا عزم سفر می کند؟ اگر عزم سفر کرده چرا به خواسته ی مرجان تن می دهد و خودش را در مرگی خودخواسته گرفتار می کند؟ آن هم زمانی که می داند خانواده اش، به خصوص برادرزاده اش به او نیاز مبرم دارد.
داستان پردازی روسی نیز مشکلات اساسی داشته و صحنه های اضافه ای دارد که نه داستان را پیش می برد و نه اتفاقی را باعث می شود. پدر توماج زمانی که به عروسش تجاوز شده، برای او داستان تجاوز خودش به زن روس را تعریف می کند و او را آزار می دهد، چرا این کار می کند؟ چه دلیلی دارد تا مرجان در این برهه ی زمان این داستان را بشنود؟ دلیل این آزار مبرم چیست آن هم زمانی که می داند پسرش مرجان را بسیار دوست دارد؟
بازی بازیگران نیز به اندازه ی فیلمنامه ضعف دارد. «طناز طباطبایی» و «میلاد کی مرام» یکی از بدترین بازی هایشان را در این فیلم ارائه داده اند. فیلمساز بر کلوز آپ مرجان در حالی که چشمانش گرد شده و وحشت تمام وجودش را گرفته، تاکید بیش از حد کرده و نشان دادن چند باره ی چنین صحنه ای، نه تنها بر درک مخاطب از حس مرجان کمک نمی کند، بلکه او را از این نما خسته می گرداند. صحنه های طولانی حرف زدن یوسف و برادر زاده اش که با زبان اشاره و در سکوت نیز انجام می شود، از جمله صحنه های طولانی و حوصله سر بر فیلم است.
ثقفی هر چقدر در فضاسازی و ساختن دنیای تاریک و سرد این آدمها موفق عمل کرده اما در نمایشِ قصه ای منسجم و شخصیت هایی دغدغه مند شکست خورده است. مرجان، مورد تجاوز قرار گرفته و هنوز که آثار آن کمرنگ نشده از معشوق سابقه اش می خواهد که به سوی او برگردد. این موضوع به شناخت نادرست ثقفی از شخصیت اش باز می گردد. برای مثال می توان به فیلم «جاده قدیم» ساخته ی «منیژه حکمت» رجوع کرد. در این فیلم نیز زن قصه مورد تجاوز قرار می گیرد و پس از آن نمی تواند هیچ کس حتی شوهرش را که بسیار دوستش داشته، بپذیرد. واکنش های این زن به تجاوز که پدیده ای سخت و دردناک است، به واقعیت شبیه تر است تا کسی مانند مرجان که پس از تجاوز سراغ عاشق قدیمی اش رفته و تقاضای پذیرش دارد.
در روسی منطق قصه نیز در کنار شخصیت پردازی لنگ می زند. در جغرافیایی که نمی دانیم دقیقا کجاست اما می توانیم حدس بزنیم شمال کشور است، مردی از زندان فرار می کند و به راحتی سراغ محله، زن و پدرش می رود و خیلی راحت در خیابان ها گشت می زند. در این خطه ی ناآشنا، گویی پلیس هیچ نقشی ندارد و به محض فرار زندانی، او را فراموش می کند. اینکه ثقفی در فضاسازی اثر، از فضاسازی کاملا رئال ایران تا حدی دور شده باعث نمی شود که قوانین دنیای واقعی را نیز فراموش کند. اگر قرار است این قوانین فراموش شود، او باید دنیای خود را از ابتدا و با تک تک عناصر که اعم از نام شخصیت ها، پوشش آنها، جغرافیا و فرهنگ می شود بسازد و در دنیای کاملا غیرواقعی اش، هر قانونی را که خواست اعمال نماید.
روسی فیلمی خوش آب و رنگ است اما بی قصه بودنش حوصله ی مخاطب را سر برده و او به زور تا انتها خود را روسی صندلی سالن سینما نگه می دارد. «امیرحسین ثقفی» که خود فیلمنامه نویس روسی نیز هست، باید این مهم را در نظر داشته باشد که تصاویر زیبا و فضا سازی هیچ وقت نمی تواند جایگزین قصه شود و باید برای جذب مخاطب بر روی مهارت نوشتنش بیشتر کار کند.
اصل موضوع که شوهر مرجان از ابتدا دنبالش بود هیچ وقت فاش نشد ونفهمیدم چه کسی بهش تجاوز کرده .از چند نفر دیگه هم که فیلم ودیدن پرسیدم .هیچ کس نفهمیده بود یه فیلم با پایان نامعلوم بود ازابتداتاانتها نامعلوم بود