نمایش «دیوار دریا»: انسانی به دنیا می آید و شروع به کشف جهان پیرامونش می کند. در این راستا یک همراه نیز می یابد و با تن دادن به خواسته ی او برای همیشه این جهان را ترک می کند. کمی بعدتر انسانی دیگر وارد این دنیا شده و به شیوه ی خود دست به کشف می زند و در نهایت او نیز این دنیا را ترک می کند.
این خلاصه ای است از نمایش «دیوار دریا» به کارگردانی «روزبه زیوری» و بازی «علی فرازی» و «سارا تقدسی» که در سالن استاد مشایخی به روی صحنه رفته است. برای بررسی این اثر نمایشی با ما همراه باشید.
در خلاصه ی این اثر چنین نوشته شده است که: « نمایش «دیوار دریا» روایت دوار آفرینش انسان هایی است که خواسته یا ناخواسته پا به دنیایی پر پیچ و خم به وسعت زندگی میگذارند. دنیایی مملو از کشف ناشناخته ها که همواره چالش هایی بس گریز ناپذیر آن را همراهی میکند.»
نمایش «دیوار دریا»، اقتباسی آزاد از نمایشنامه «در اسکله» نوشته «الن گرا» است که زیوری دو سال پیش نیز آن را با همراهی گروهی دیگر در دانشگاه هنر به روی صحنه برده بود. او اما نمایش جدید خود را با تفاوتی چشمگیر از اثر دو سال پیشش به روی صحنه آورده است.
مهم ترین ویژگی نمایش «دیوار دریا» را می توان جسارت گروه اجرا در به صحنه آوردن چنین نمایشی عنوان کرد. با توجه به هزینه های سرسام آور اجراهای تئاتری و بازگشت مالی بسیار محدود که اکثر مواقع به شکست مالی اثر منجر می شود، به صحنه آوردن نمایشی که بخواهد از آفرینش آن هم به شکلی متفاوت، بی کلام و با تکیه بر نشانه ها حرف بزند، خود یک جسارت بزرگ محسوب می شود. زیوری تلاش زیادی در به اجرا بردن این اثر کرده و زحمات بسیاری کشیده است تا نمایش در همه زمینه های میزانسن، بازی، طراحی صحنه، طراحی نور و موسیقی متفاوت و عالی عمل کند، اما بی شک این نمایش نیز خالی از ایراد نیست.
مهم ترین نقدی که می توان بر نمایش «دیوار دریا» وارد دانست، اتمام ناگهانی و یکباره آن است. شاید بتوان گفت نمایش از جایی که نباید قطع شده و دیگر ادامه نمی یابد و به نوعی رها می شود؛ درست در زمانی که مخاطب هنوز خودش را برای پایان آماده نکرده است. این موضوع در شروع نمایش رخ نمی دهد. از قضا شروع نمایش با زمینه چینی مناسب در راستای یک تولد صورت می گیرد و فردی که خود را از لایه های یک پلاستیک بیرون کشیده و به دنیا می آید. اما در پایان این اتفاق نمی افتد تا حدی که حتی مخاطب متوجه اتمام نمایش نمی شود.
دلیل این موضوع را می توان زمینه چینی کارگردان برای اتفاقی دانست که اصلا در نمایش رخ نمی دهد. در بخش اول نمایش مردی به دنیا می آید و در راه کشف زندگی با عروسکی برمی خورد و با او همراه می شود. عروسکی که از او حساب می برد و تن به خواسته هایش می دهد. در بخش دوم همین عروسک در وجوه یک زن بر صحنه ظاهر شده و او نیز به کشف زندگی و جستجو برای یافتن کسی چون خود می پردازد. با این زمینه چینی انتظار می رود که این دو با هم رو به رو شوند و ارتباط برقرار کنند؛ اما این اتفاق نمی افتد و با خروج یکباره شخصیت دوم، نمایش به شکلی غیر منتظره پایان می یابد.
زیروی به همراه طراح صحنه خود، «حسام حسینی» صحنه ای زیبا خلق کرده، صحنه ای که جذاب و کاربردی است. صحنه از یک قاب بزرگ تشکیل شده که از درون آن می توان اتفاقات نمایش و دیگر قاب ها را مشاهده کرد. در پشت این قاب بزرگ نیز قاب های دیگری به صورت عمودی و افقی قرار دارند و در هر یک از این قاب ها شخصیت ها را به کشفی تازه می رسند. اما برخلاف طراحی صحنه، طراحی نور نمایش تا حدی آزار دهنده از کار درآمده است. در بیشتر صحنه ها، نور حالتی چشمک زن داشته و رفت و آمد می کند. این چشمک زدن مدام اجازه ی تمرکز بر روی اجرا و دیدن بازی بازیگر را از مخاطب سلب کرده و به جای جذاب شدن اجرا، بیشتر موجب آزار چشم مخاطب می شود. در برخی صحنه ها مانند صحنه طوفان دریایی می توان دلیلی برای چشمک زدن نور یافت، اما نور در صحنه های دیگری نیز چشمک زن است که دلیلی برایش وجود ندارد. این اغراق در نورپردازی باعث شده که نور نه تنها کار درستش را انجام ندهد، بلکه تاثیر منفی نیز بر اجرا بگذارد.
بازی بازیگرهای این نمایش را نیز به سختی می توان مثبت ارزیابی کرد. «علی فرازی» که در نمایش کار دشواری را بر عهده دارد نتوانسته به خوبی از انجام این کار بر بیاید. او باید علاوه بر بازی خود، متوجه دستش نیز باشد که نقش عروسک را بازی می کند. این موضوع کاری دشوار است و نیاز به سالها تمرین دارد تا یک فرد بتواند بخشی از بدنش را جدای از خود دیده و آن را مستقل حرکت دهد. همین امر سبب شده است که فرازی با وجود تلاش های بسیاری که کرده نتواند ما را با خود و عروسکش همراه کند. مخاطب به وضوح بازیگری را روی صحنه می بیند که سعی دارد وانمود کند دستش در اختیارش نیست و موجودی مستقل است. وقتی این بازیگر روی برمی گرداند و عروسک که در واقع دستش است، شانه اش را کشیده و او را حرکت می دهد، جای خالی مهارت بازی دهی عروسک بیشتر حس می شود. «سارا تقدسی» نیز بازی خاصی از خود نشان نداده و حتی روش کشف و شهود او از دنیای خودش بسیار شبیه روش کشف شخصیت اول از دنیای خویش است.
نمایش «دیوار دریا» موضوع مهمی را مدنظر قرار داده است. داستان آفرینش و تنهایی آدم ها داستانی برای همه ی سالهاست که همیشه جای پرداخت داشته و مورد توجه قرار گرفته است. به تصویر کشیدن این ایده در نمایشی که از بطن دانشگاه و با امکانات دانشجویی بیرون آمده است، خود اتفاق مهمی است که باید مورد توجه قرار گیرد. «روزبه زیوری» و عوامل نمایشش نیز در این راه تلاشی ستودنی کرده اند که با توجه به تجربه ی محدود گروه، این تلاش قابل قبول است اما هنوز راه زیادی برای بهتر و بهتر شدن این نمایش وجود داشته و راه برای تجربه ای دیگر از این نمایش نیز برای گروه باز است. امید است که در اجراهای آینده ی این نمایش، با اثری به مراتب بهتر چه در زمینه محتوا و چه در شیوه ی اجرا رو به رو شویم.
پاسخ دهید