مجموعه فیلم کوتاه «پنجگاه» این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است که شامل پنج فیلم کوتاه به نام های «۵۰۰ مثقال طلا» به کارگردانی «شهرزاد دادگر»، «پرده توری» به کارگردانی «آرش محمودی»، «ملاقات محرمانه خانم و آقا» به کارگردانی «سجاد حسینی»، «باران های گاه به گاه»، به کارگردانی «کاوه دانشمند» و «پرگار» به کارگردانی «میثم عباسی» می باشد. موضوع مشترک این پنج فیلم را می توان مسئله «ارتباط» دانست؛ ارتباطی که در غالب یک زوج زن و مرد بیان می شود. فیلم «ملاقات محرمانه خانم و آقا» تنها فیلم قصه گوی این مجموعه است. این فیلم را بهانه کرده و با کارگردان آن «سجاد حسینی» به گفتگو نشسته ایم.
سجاد حسینی (نویسنده و کارگردان)
– برای آشنایی بهتر مخاطبان، کمی بیشتر از فعالیت های سینمایی تان بگویید و اینکه چه روندی را برای فیلمسازی طی کردید؟
فیلمسازی را با ساختن فیلم های آماتوری و از چهارده، پانزده سالگی شروع کرده و حدود ۹ فیلم آماتوری به نام های «راه بی بازگشت»، «قاصدک»، «ماه و خورشید»، «مرغ بی بال و پر»، «برای فروش»، «نگاه»، «دعوت» و «بچه های دوم فرهنگ» را ساختم. با رفتن به کلاس های نقد آقای «مسعود فراستی» این موضوع برایم جدی تر شد. سینما را با ایشان و از سینمای کلاسیک «هیچکاک» و «جان فورد» آغاز کردم. در کنار فیلم ساختن، نقد نیز می نوشتم و یک کار مستند هم با آقای فراستی انجام دادم که در این فیلم در بخش تحقیقات و اجرا فعالیت می کردم. مستند هایی هم برای موسسه روایت فتح ساخته ام که از شبکه های مستند، یک و افق پخش شده است. در حال حاضر نیز در عضو تحریریه مجله «فرم و نقد» هستم. پس از اتمام فیلم «ملاقات محرمانه خانم و آقا»، فیلم «هی و هو» را ساختم که در جشنواره تسنیم دیپلم بهترین فیلم را دریافت کرد.
– از ایده ی فیلم «ملاقات محرمانه خانم و آقا» بگویید و اینکه چطور به این ایده و در ادامه به این داستان رسیدید؟
چند سال پیش فیلم کوتاهی ساخته بودم به نام «برای فروش». فیلم درباره پسر بچه ای بود که متوجه می شود خواهرش تن فروش است و در این راستا برای فروش کلیه اش اقدام می کند. الان که به گذشته نگاه می کنم، این فیلم برایم ابتدایی به نظر رسیده و قابل دفاع نیست. اما قصه ی فیلم در ذهنم تمام نشده و ادامه پیدا کرد. پیش از آن فیلم «شبهای کابریا» از «فدریکو فلینی» را دیده بودم که به شکلی متفاوت شخصیت یک زن روسپی را نشان می داد. قبل ترش فیلم «ایرما خوشگله» از «بیلی وایلدر» توجهم را جلب کرده بود. در این فیلم مردی به یک روسپی پول می داد تا با او شطرنح بازی کند. ترکیب همه ی اینها مرا به این ایده رساند که چطور می توانم چنین موضوعی را در جغرافیای ایران روایت کنم. اولین نکته ای که مد نظرم بود، سرخوشی فیلم های آمریکایی است. قصدم این بود که داستان را سرخوشانه روایت کنم. می دانستم که قرار است پسری، یک دختر تن فروش را به خانه بیاورد. همین. با سناریست دیگر کار، آقای «امیر داسدار» مشورت کرده و داستان به این شکل جلو رفت که پسر قرار نیست با دختر کاری داشته باشد. حال اولین سوال این بود که پس قرار است چه کار کند؟! چندین نسخه فیلمنامه نوشتیم تا در نهایت به آنچه ساخته شد رسیدیم. در این راستا به مدت شش، هفت ماه، آقای «اصغر عبداللهی»، که استاد من هستند، نیز وقت گذاشتند و پا به پای ما آمدند و فیلمنامه را ویرایش کردیم. زمانی که نسخه نهایی به پایان رسید به هر بازیگری پیشنهاد دادیم، جواب مثبت شنیدیم. در نهایت قرار شد خانم «شیرین اسماعیلی» این نقش را بازی کنند.
– مهم ترین نکته در فیلم شما، حسی است که در کار وجود دارد. حسی کاملا زنانه که اکثرا خانم ها می توانند آن را درک کرده و با گلناز همراه شوند. با توجه به اینکه نویسنده و کارگردان این فیلم مرد است و فاصله ای ملموس با شخصیت زن قصه دارد، چطور حس زنانه را این قدر قوی به کار تزریق کردید؟
در نسخه های اولیه، شخصیت اصلی، پسر بود. هر چه قصه جلوتر رفته و به بازنویسی های بعدی رسیدیم، بیشتر با شخصیت زن همراه شده و متوجه شدیم گلناز است که داستان را جلو می برد. در مورد حس جاری در فیلم نیز اگر بگویم سعی کردیم از دریچه شخصیت اصلی به داستان بنگریم، حرفی کلیشه زده ام؛ زیرا این نگاه فیک و قلابی است. جواب این سوال به نوعی برای خودم هم مبهم است و به یک سوال دیگر بر می گردد. اینکه این شخصیت چه کار می کند؟ او دوست دارد زن یک خانه باشد. دوست دارد کسی در کنارش حضور داشته باشد و دلش چشم های نگران یک مرد را می خواهد. اینها نیازهای اولیه یک زن است که در گلناز نیز وجود دارد.
– پروسه ی تمرینات چقدر طول کشید تا به این فضا و حس جاری در فیلم رسیدید؟
در زمان فیلمبرداری سعی کردم از مانیتور به بازی بازیگران نگاه نکنم. گمان می کنم اگر کارگردانی با چشم خودش صحنه را ببیند، بهتر می تواند باورپذیر بودن یا نبودن آن را باور کند. پس از کات دادن و تمام شدن صحنه نیز از تمامی عوامل و حتی مهمانان می پرسیدم که آیا این صحنه را باور کرده اند یا خیر. در تمرینات مهم ترین نکته ای که رعایت کردیم این بود که کلیشه ی زن روسپی را دور بریزیم. زنی که به شکلی زننده آدامس می جود، لحن دلفریبی دارد و با ناز و ادای زیاد حرف می زند. از بازیگرم خواستم این شخصیت را به مثابه یک فرد معمولی بازی کند. او تن فروش بوده اما یکی از آدم های همین جامعه است، آدمی که شاید حتی دوستانش ندانند چه کار می کند. دومین نکته این بود که از بازیگر زن خواستم به جای بازی کردن نقش یک آدم دروغگو، واقعا دروغ بگوید تا اگر فردی از دقیقه های هفت و هشت وارد سالن شد، باور کند که این دو واقعا زن و شوهر هستند نه کسانی که نقش زن و شوهر را بازی می کنند. این طبیعی و باورپذیر بودن کار از نکاتی بود که سعی کردیم رعایت کنیم. در زمان دورخوانی متن نیز دیالوگ های سنگینی را که در دهان بازیگر راحت نمی چرخید عوض کردیم، تا کلماتی که از دهان بازیگر بیرون می آید باورپذیر باشد.
– فیلم ملاقات، برخلاف بسیاری از فیلم های ضد پیرنگ، یک فیلم قصه گو است و قصه ای کامل را نیز تعریف می کند. فیلمنامه از چفت و بست خوبی برخوردار بوده، شروع، میانه و پایانی بسیار تاثیرگذار و باورپذیر دارد و به راحتی نمی توان از قصه ایرادی چشم گیر گرفت.
دلیل این موضوع زمان زیادی است که بر روی فیلمنامه صرف شد. زمانی که شاید بیشتر از یک فیلمنامه سینمایی بود. دلیل این صرف وقت نیز به بودجه و امکاناتمان باز می گشت؛ چرا که گروه هزینه ی این را ندارد که برای هر فیلمنامه ای صرف کند. طبعا این کمبود، حساسیت بر روی فیلمنامه را بالاتر می برد. برایم مهم بود شخصیت ها باهوش باشد و به راحتی گول نخورند. مهم بود که تماشاگر نتواند به راحتی همه چیز را حدس بزند و از آن مهم تر اینکه نتوانیم در قصه مچ خودمان را بگیریم؛ پس باید برای هر علتی، معلولی قرار می دادیم. این حساسیت باعث شد فیلمنامه حتی در بازه ی نزدیک به فیلمبرداری باز هم تغییر کند.
– یکی از هوشمندی هایی که در فیلم دیده می شد، ظرافتی بود که در انتخاب لوکشین به کار گرفته شده. در ابتدای فیلم با خانه ای بدقواره، بد رنگ، بد چیدمان و بد ساخت رو به رو هستیم. اما رفته رفته و با جلو رفتن قصه متوجه می شویم گلناز با رفتارش موجب فروش خانه ای می شود که به خاطر ویژگی های یاد شده معمولا مورد پسند کسی واقع نمی شود. چه ویژگی هایی برای انتخاب این لوکشین در نظر داشتید؟
برای یافتن چنین لوکشینی خیلی وقت صرف شد و موارد زیادی را از نظر گذراندیم. دنبال جای نچسبی بودیم که کسی حاضر نشود آن را بخرد. علاوه بر زیبایی شناسی ظاهری و زشتی خانه، محدودیت هایی نیز در مورد جنوبی یا شمالی بودن حیاط داشتیم. مهم بود که حیاط جنوبی باشد، آشپرخانه حتما غیر اُپن بوده و راهرو نیز وجود داشته باشد. دنبال خانه ای بد ساخت بودیم که پیچ و خم داشته باشد و رنگ دیوارها نیز ساده و معمولی نباشد. در فیلم، قبل از ورود این دو نفر به خانه، مخاطب با جغرافیای محل آشنا می شود و این کار با چرخش سیصد و شصت درجه ای دوربین در فضای بسته ی آپارتمان انجام می گیرد که کار سختی هم بود، اما باید اتفاق می افتاد؛ چراکه در پلان اول باید جغرافیای خانه مشخص می شد.
– فیلم ملاقات محرمانه خانم و آقا، سومین فیلم از مجموعه «پنجگاه» است که در گروه هنر و تجربه اکران می شود. تنها لینک مشترک این پنج فیلم را می توان روابط دانست. رابطه ی یک زوج در قالب زن و شوهر یا بیرون از آن. آیا از حضور در این گروه و پس از آن از حضور در گروه هنر و تجربه راضی هستید؟
بله، بی شک. در این گروه کارگردان های با سوادی حضور دارند.

– سوال قبلی را به شکلی دیگر بیان می کنم. با توجه به اینکه بیشتر فیلم های گروه پنجگاه، ضد پیرنگ هستند، گمان نمی کنید بودن در گروهی که امکان انتخاب در آن وجود می داشت، می توانست به دیده شدن فیلم شما کمک بیشتری کند؟
این اتفاق در بهاریه فیلم کوتاه افتاد و فیلمسازان خودشان تصمیم گرفتند فیلم هایشان را که در یک حد کیفی بود، در یک گروه قرار دهند. اما در هر صورت باید کسی باشد که حرف آخر را بزند. اگر همه ی فیلم های یک مجموعه خوب باشد به نفع همه و اگر بد باشد به ضرر همه است.
– آیا فیلم ملاقات در جشنواره های فیلم داخلی یا خارجی شرکت کرده؟ و اگر بله بازخوردها به آن چطور بوده است؟
در جشنواره های خارجی مانند انگلستان و سوئیس و چند کشور دیگر حضور داشته؛ اما در جشنواره های داخلی مورد استقبال قرار نگرفت و به عبارتی کوچکترین نگاهی به این فیلم نشد. داور یکی از جشنواره ها معتقد بود ملاقات فیلم خوبی است اما در جریان فیلم کوتاه امروز نیست.
– «جریان فیلم کوتاه امروز»، کمی این عبارت را بیشتر توضیح داده و این جریانِ ناشناخته را شفاف سازی کنید.
جریان فیلم کوتاه آن چیزی است که انجمن سینمای جوان تعیین می کند، آن هم بر مبنای فرهنگی که به ما ارتباطی ندارد. فرهنگی که از فضای فیلم های اروپای شرقی برداشته شده. به گمان من این تصور غلط است؛ چراکه این فضا و فرهنگ مربوط به ما نیست. این فیلم ها در دنیای اروپای شرقی ما به ازای بیرونی دارند نه در ایران. این روزها از فیلم قصه گو و روایت گر حمایت نمی شود و این دسته فیلم ها در این جریان قرار نمی گیرند. فیلم هایی که قصد ندارند ادا دربیاورند و حداقل قصه ای را تعریف می کنند که مخاطب آن را بدون گیجی و گنگی متوجه شود. این روزها گفته می شود که فیلم کوتاه فیلم اتمسفر است، اما فراموش کرده ایم که این اتمسفر باید از خلال شخصیت ها و روابط بین آنها به دست بیاید نه از رنگ و نور و چیدمان صحنه. فیلم کوتاه از جنس سینماست و باید روایت گریِ مناسب پرده ی بزرگ را داشته باشد تا بتواند مخاطب را از خاص تا عام جذب خود کند. اینکه تنها مخاطب خاص را در نظر بگیریم به فیلم کوتاه ضربه زده ایم.
– فیلم شما از جمله فیلم های خوش شانسی بود که از نعمت تهیه کننده برخوردار است. تهیه کننده ی فیلم آقای «امین حسنی» در صحبت هایشان اعلام کردند که پرستار هستند اما آنچه را در می آورند در سینما خرج کرده و خرج کردن پول خارج از سینما را حرام کردن آن می دانند. در مورد کار کردن با تهیه کننده بگویید و اینکه چطور می شود تهیه کننده هایی مشتاق مانند آقای حسنی را جذب کرد؟ آیا در فیلم شما، قوت فیلمنامه باعث جذب تهیه کننده شد؟
با آقای «امین حسنی» از مدت ها پیش تصمیم به ساخت فیلم گرفته بودیم و ایشان خیلی محکم پشت این ماجرا ایستادند. پس از خواندن فیلمنامه و دیدن انرژی ای که عوامل بر روی کار می گذارند در تصمیم خود محکم تر شده و از کار حمایت کردند. علاوه بر آقای حسنی، «سید جمال حاتمی»، مشاور کارگردان نیز، سهم بزرگی در ساخته شدن ملاقات داشت. با آقای حسنی نیز پیش از این چندین کار مشترک انجام داده ایم. به شخصه آدم هایی مثل ایشان را تحسین می کنم که در این شرایط اقتصادی در سینما فعالیت می کنند.
– فیلم کوتاه این روزها در حال تبدیل شدن به گونه ای محبوب است و با توجه به اکران های گروه هنر و تجربه، از سلطه ی جشنواره ها نیز بیرون آمده و به میان عامه ی مردم راه یافته است. با توجه به این رشد و بسط، چه حرفی خطاب به فیلمسازان و مخاطبان فیلم کوتاه دارید؟
مهم ترین اتفاق این روزها، اکران عمومی فیلم کوتاه فارغ از فضای مسموم جشنواره هاست. این موضوع باعث می شود فیلمسازها یاد بگیرند نفس به نفس مخاطب جلو رفته و از آنها فیدبک دریافت کنند. با توجه به این بازخوردها، فیلمساز متوجه می شود که چه بخش فیلم جذاب تر یا خسته کننده تر بوده و کجا می توانست بهتر عمل کند. اکران عمومی تمرینی جدی برای روایت گری بر روی پرده است. اینکه فیلم در سراسر کشور اکران شود باعث می شود توجه فیلمساز از جشنواره ها و معیارهای آنها گرفته شده و به مخاطب عام جلب شود. پس سعی می کند فیلمی بسازد که مناسب پرده و اکران برای مخاطب عام نیز باشد و حس تماشاگر در آن دخیل شود. این موضوع فیلمساز را به سمت قصه، روایت و شخصیت هُل می دهد. بسیاری از منتقدهای داخلی هنوز تماشای فیلم کوتاه را کسر شان می دانند، در صورتی که فیلم کوتاه گونه ای از سینماست و باید به آن اهمیت داده شود.
– بسیاری از فیلمسازان فیلم کوتاه، پس از مدتی به سوی فیلم بلند حرکت کرده و به سمت آن تغییر جهت می دهند. عده ی کمی در همین گونه باقی مانده و تعداد معدودی مانند مرحوم کیارستمی هر دو را با هم انجام می دهند. برنامه شما برای آینده ی فیلمسازی تان چیست؟ آیا قصد دارید به سوی فیلم بلند حرکت کنید؟
احساس می کنم، گونه فیلمسازی ام با چارچوب سینمای کوتاه خیلی جور نیست و زمینه ای است برای فیلم بلند. برای من قصه اولویت دارد، اتفاقی که معمولا در فیلم کوتاه با روی خوش مواجه نمی شود. علاوه بر این، فیلم کوتاه یک مدیوم مستقل است. خود نوعی سینماست و جوهره اش قصه گویی، تعلیق، روابط و حس است. بسیاری از فیلم های کوتاه امروز، در آنچه قصد گفتنش را دارند ناتوان بوده و عقیم مانده اند. این فیلم ها تاریخ، جغرافیا و سرگذشت ندارند و گنگ و غیر قابل فهم هستند. خودم را بیشتر به سینمای بلند متعلق می دانم و در حال حاضر بر روی سناریوی یک فیلم بلند کار می کنم تا پس از اتمام آن دنبال سرمایه گذار و تهیه کننده باشم.
– و سخن پایانی:
امیدوارم به فیلم های کوتاهی که قصه ای برای تعریف کردن دارند و روایت گر هستند، بیشتر توجه شود و اجازه دهیم هر کس فیلم خودش را بسازد.
پاسخ دهید