درباره فیلم «سال دوم دانشکده من»

 

«رسول صدر عاملی» با ساختن فیلم هایی همچون «من ترانه، ۱۵ سال دارم» یا «دختری با کفش های کتانی» نشان داده است که دغدغه ی دختران نوجوان و جوان را دارد. او در راستای معرفی چهره های مهم سینمایی نیز نقش به سزایی داشته که گل درشت ترین آنها را می توان «ترانه علیدوستی» دانست. علیدوستی با اولین حضورش در سینما و در نقش ترانه ی فیلم «من ترانه، ۱۵ سال دارم»، توانست جایزه ی بهترین بازیگر را در جشنواره فیلم فجر به دست آورد.

«سال دوم دانشکده من» نیز ویژگی های فیلم های صدرعاملی را دارد از جمله اینکه بازیگران نقش اصلی را دو چهره ی جدید و نقش های فرعی را بازیگران دیگر چون «علی مصفا»، «شقایق فراهانی»، «نیلوفر خوش خلق» و «بابک حمیدیان» بازی می کنند. داستان نیز در مورد دخترانی است که تازه وارد دانشگاه شده و همان طور که اسم فیلم نشان می دهد تازه سال دوم دانشکده را پشت سر می گذارند و سنی کمتر از بیست سال دارند.

فیلم درباره ی مهتاب است که در دانشگاه معماری می خواند. او خواهری به اسم ماندانا دارد، با مادرش زندگی می کند و به نظر می رسد پدرش فوت کرده. مهتاب به نوعی نامزد پسر عمه اش، منصور، است که در نبودِ پدر، سعی می کند برخی کارهای مردانه ی خانه را انجام دهد. منصور کنتور خوان شرکت برق است و عصرها نیز در مغازه ای الکتریکی کار می کند.

مهتاب در دانشگاه دوست صمیمیِ دختری به نام آوا است و برای او معرفت زیادی خرج می کند؛ آن قدر که به خاطر همراهی او در سفر اصفهان، اسباب کشی شان را به تعویل می اندازد. آوا از طبقه مرفه بوده و عاشق پسری به اسم علی است که به تازگی با او بهم زده است. چالش های او و علی، باعث شده آوا قرص آرام بخش مصرف کند و مهتاب در سفر دانشجویی به اصفهان سعی می کند مانع قرص خوردن آوا شود. قطع یکباره ی قرص ها، باعث می شود آوا دچار سرگیجه شده، به زمین بخورد و به کما رود. این موضوع عملا باعث می شود که مهتاب تمام وقت خود را صرف آوا کند. او شماره علی را از گوشی آوا برداشته و داستان را برای علی تعریف می کند. علی به اصفهان می آید و همراهی مهتاب با او باعث دلبستگی مهتاب به علی می شود. علی پسری جوان، خوش پوش، جذاب و از خانواده ای مرفه است، او حد و مرز ارتباطش را می داند و با حس صمیمیتی که با مهتاب دارد باعث دلبستگی مهتاب می شود.

علاقه ی مهتاب به علی نقطه ی شروع تغییرات در مهتاب است. او که تا پیش از این ادعای رفاقت با آوا را داشت و برای ماندن در کنار او، با مسئولان دانشجویان دانشگاه بحث کرده بود، حال در پی آزار و اذیت آوایی بر می آید که در کماست. طبق گفته ی پزشکان آوا صدا را می شنود اما نمی تواند هیچ واکنشی نشان دهد. مهتاب هر روز به بهانه ی سر زدن به آوا و شنیدن موسیقی با هم، هندزفری را در گوش او می گذارد و داستان علاقه اش به علی را برای او تعریف می کند، علاقه ای که به نظر می رسد علی نیز به آن تمایل دارد. ارتباط مهتاب و علی باعث کدورت و دلخوری منصور می شود و رابطه ی آنها نیز به پایان نزدیک می شود. با بدتر شدن حال آوا، مهتاب به در خانه ی آنها می رود و متوجه می شود که علی زودتر از او رسیده و در تلاش برای همراهی آواست.

یک ترم می گذرد و مهتاب که به خاطر رفتارهای نادرستش در اردوی اصفهان، تعلیق شده بود، دوباره به دانشگاه باز می گردد و رابطه اش با منصور همچنان ادامه دارد.

همان طور که در تعریف داستان مشخص می شود، فیلم داستانی یکپارچه دارد اما این یکپارچگی، در پایان با وقفه ای نادرست به هم می ریزد و پایان فیلم را از دیگر بخش های آن جدا می کند. فیلمساز با وقفه ای به طول یک ترم مهم ترین رویداد های زندگی دختر جوانی را حذف می کند که هم به دوستش و هم به نامزدش خیانت کرده است. او به یکباره مخاطب را مهتابی رو به رو می کند که علی از سرش افتاده و به راحتی به سوی نامزدی برمی گردد که می داند مهتاب به او خیانت کرده است.

فیلم درباره ی بخشی مهمی از شخصیت انسان حرف می زند؛ خودخواهی. مهتاب دختر خوبی برای مادرش است، خواهر خوبی برای خواهرش، نامزد مناسبی برای پسرعمه اش و دوست بامعرفتی برای آوا. اما همه ی این ویژگی های خوب تا زمانی ادامه دارد که مهتاب با عشق رو به رو می شود. او تازه نوزده، بیست سال دارد و در شرف ازدواج است و به قول مادرش، نصف اسباب و اثاثیه شان را جهزیه او تشکیل داده. این دختر بیست ساله، تا این سن فرصت رو به رویی با عشق را نداشته است. از وقتی به خود آمده منصور را دیده که او را به چشم همسر نگاه می کند. مادر مهتاب نیز به این وصلت راضی است، پس مهتاب فرصت آزمون و خطا نداشته تا در این راه خودش را بشناسد و علی گزینه ی خوبی است برای عاشق شدن. علی پسری جذاب و از خانواده ای مرفه است که می تواند لبخند را به لب مهتاب بیاورد و او را به سینما ببرد. مهتاب در مواجه به علی است که تازه خود را می شناسد و ویژگی های ظاهری علی به خوبی می تواند دختر بی تجربه ای مثل مهتاب را جذب کند.

حال که مهتاب با عشق آشنا شده، تازه بُعد دیگری از خودش را شناخته است؛ اینکه عاشق رقیب بر نمی تابد و هیچ کس نمی تواند معشوق را با دیگری تصور کند. این حس درونی باعث می شود که مهتاب خواسته یا ناخواسته دست به آزار دادن آوا بزند. آوایی که نمی تواند هیچ کاری بکند، نمی تواند حرفی بزند، او را براند و دعوایش کند. فقط می تواند بشنود و مهتاب از این توانایی برای رنج دادن او استفاده می کند. او به خوبی توانسته است اعتماد خانواده ی آوا را جلب کند و با سر زدن های هر روزش به آوا خود را دوستی با معرفت نشان دهد. مهتاب از این اعتماد، سوءاستفاده کرده و در راستای آزار کسی برمی آید که زمانی ادعای دوستی با او را داشته است.

در این میان فیلمساز برای نشان دادن قصد واضح مهتاب به مخاطب و شیرفهم کردن او، کابوسی را در خواب مهتاب می گذارد. زمانی که آوا به درخانه آمده و به او می گوید که می داند مهتاب آرزوی مرگش را دارد. کابوسی که با حذف شدنش از فیلم نیز، قصد مهتاب به خوبی مشخص است.

«سال دوم دانشکده من» تا اینجا به درستی قصه گفته و مخاطب را همراه می کند. به علی نیز می توان حق داد که با دیدن مهتاب زیبا اما ساده، بتواند با او همراه شده و غ غر های آوا و کنترل گری او را در رها بودن مهتاب جستجو کند. اما اینکه چه اتفاقی می افتد که مهتاب دست از علی می شوید خیلی مشخص نیست. مهتاب در گوش آوا گفته که عاشق علی شده است و وقتی علی را در خانه ی آوا می بیند، گویی به کل دست از این علاقه می شوید. این را نمی توان دلیل محکمی برای رفتار مهتاب دانست، زیرا مهتاب به خاطر رابطه اش با علی، تقریبا منصور را از دست داده و با خانواده اش نیز دچار مشکل شده است.

اما گنگ ترین بخش ماجرا که به نوعی از کار حذف شده و پرداخت آن به بیینده واگذار شده است، برگشتن مهتاب به سوی منصور و بهبودی رابطه ی این دو است. اینکه چه می شود منصوری که قصد جدا شدن از مهتاب را داشت دوباره به او باز می گردد مشخص نیست. تکلیف آوا و علی نیز مشخص نمی شود. معلوم نیست آوا زنده است، در کُماست یا مُرده که هنوز مهتاب برای او صدایش را ضبط می کند. آیا آوا مُرده و علی، مهتاب را رها کرده است؟! آیا آوا زنده و هنوز همراه علی است؟ آیا آوا در کماست و علی هنوز به او پایبند است؟ به هیچ کدام از این سوالات جواب داده نمی شود و فیلمساز با پرشی بلند از یک شب بارانی پاییز، به برف سنگین زمستانی می پرد و سوال ها را بی جواب می گذارد.

«رسول صدر عاملی» اما همچون فیلم های گذشته اش، در بازی گرفتن از دختران جوانش موفق بوده و به خوبی«سها نیاستی» و «فرشته ارسطویی» بازی گرفته است. این دو بازیگر به درستی از پس نقش های خود برآمده و دو دختر بیست ساله ی امروزی از دو خانواده ی متفاوت را نشان می دهند.

دوستی رابطه ی عجیبی است، مخصوصا در سنی که فرد هنوز به ثبات نرسیده و خود را نمی شناسد. این رابطه ی عجیب را «پرویز شهبازی»، نویسنده و «رسول صدرعاملی»، کارگردان فیلم «سال دوم دانشکده من» به خوبی نشان می دهند. رابطه ای پر فراز و فرود، پر از ابهام و ایهام، پر از شادی و غم، پر از معرفت و بی وفایی، پر از دوستی و دشمنی. دوستی رابطه ای است که می توان آن را دوست داشت، اما همیشه نمی توان صد درصد به آن اطمینان کرد، رابطه ای که بر طبق شرایط، رنگ عوض کرده و به راحتی دوست را تبدیل به دشمن و دشمن را تبدیل به دوست می کند.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران