زیگموند شلومو فروید در سال ۱۸۵۶ در شهر «پریبورگ» جمهوری چک متولد شد. فروید در خانوادهای از طبقه متوسط بزرگ شد؛ مادرش «آمالیا» سومین همسر پدر او «یاکوب فروید» بود. خانواده فروید یهودی بودند و در بین هشت فرزند خانواده، زیگموند تنها فرزند مورد علاقه مادرش بود. با آرادمگ همراه باشید.
زمانی که فروید چهار سال داشت خانواده او به وین پایتخت اتریش مهاجرت کردند و زیگموند تا سالهای قبل از مرگش در وین باقی ماند.
زمانی که فروید و خانوادهاش به وین نقل مکان کردند، جامعه کاتولیک با یهودیان مخالف بودند و زندگی برای یهودیانی که در وین بودند بسیار دشوار بود. در آن زمان یهودیان دیگر مانند خانواده فروید در منطقهای زندگی میکردند که تعداد بسیاری از یهودیان در آن مکان سکونت داشتند.

در سال ۱۸۶۰ که زیگموند فروید و خانوادهاش به وین مهاجرت کردند؛ سطح زندگی در وین بالا بود و فرصتهای تحصیلی و اجتماعی بسیار مناسبی در این شهر وجود داشت اما این شرایط به یهودیان تعلق نمیگرفت.
فروید در کودکی در مدرسهای محلی تحصیل میکرد و بعد از گذراندن دوران ابتدایی در یک مدرسه متوسطه برای وارد شدن به کالج آماده شد. از آنجا که فروید از هوش بالایی برخوردار بود در سن ۹ سالگی به دبیرستان رفت؛ فروید به ریاضیات، علوم و تاریخ علاقه بسیاری داشت و به خاطر هوش و تواناییهای بسیاری که داشت توانست زبانهای انگلیسی، یونانی، فرانسه و لاتین را نیز بیاموزد.

بعد از گذراندن دوران متوسطه دبیرستان فروید در سن هفده سالگی وارد دانشگاه شد و در رشته پزشکی مشغول به تحصیل شد. در زمانی که فروید به تحصیل مشغول بود خانه آنها تنها چهار اتاق خواب داشت در صورتی که خانواده فروید ۸ فرزند داشتند؛ با این حال در آن دوران سخت زیگموند اتاقی مخصوص به خود داشت؛ فروید تا ۲۷ سالگی با خانوادهاش زندگی کرد.
در سال ۱۸۷۳ که فروید وارد دانشگاه وین شد این شهر به پایتخت پزشکی جهان تبدیل شده بود. فروید توانست زودتر از زمان معمول در سن ۲۴ سالگی مدرک دکترای خود را دریافت کند. در آن زمان فروید برای اولین بار عاشق شد اما از آنجا که سن او برای تشکیل خانواده پایین بود از این کار صرف نظر کرد.
زمانی که فروید ۲۶ سال داشت با دختری از یک خانواده مشهور اهل هامبورگ به نام «مارتا برنیز» آشنا شد و آنها در سال ۱۸۸۷ با یکدیگر ازدواج کردند. حاصل این ازدواج ۶ فرزند بود که از بین آنها «آنا» دخترِ فروید بعدها تبدیل به یکی از مهمترین طرفداران پدرش شد و راه او را نیز ادامه داد.

فروید در سال ۱۸۸۲ به مدت سه سال در یک بیمارستان عمومی و یکی از مراکز پزشکی وین به طبابت پرداخت. زیگموند به مدت ۵ ماه در بخش روانپزشکی با سرپرستی شخصی به نام «تئودور مینرت» مشغول به کار شد.
ناگفته نماند که روانپزشکی در آن زمان برای عموم مردم قابل توصیف نبود و مقولهای به نام روانشناسی رفتار به هیچ عنوان امری مهم و اصولی محسوب نمیشد. در واقع رفتار از نظر عموم مردم مجموعهای از علائم و نشانهها بود که برای درک ساختارهای مغز مورد مطالعه و تحقیق قرار میگرفت. فروید همچنین به مدت چهار ماه در کلینیکی در پاریس به عنوان متخصص مغز و اعصاب مشغول به کار شد.

فروید در دانشگاه پزشکی درس خواند اما او بیشتر به عنوان یک روانکاو و روانشناس شناخته شده بود. زیگموند در طول سالهای فعالیت خود نظریههای مختلف و قابل توجهی در زمینههای گوناگون روانشناختی ارائه دارد و بسیاری از متخصصان و روانشناسان دیگر با برخی از نظریههایش مخالف بودند و او را مورد انتقاد قرار میدادند.
یکی از نظریات فروید مبنی بر این موضوع بود که برخی از مشکلات روحی و روانی ریشه در تجربیات تلخ و ناگوارِ گذشته افراد دارند. او بر این باور بود که این وقایع و خاطرات دردناک به طور ناخودآگاه به فراموشی سپرده میشوند؛ فروید با یادآوری این خاطرات در ذهن بیماران به روند بیماری آنها کمک میکرد.
درواقع زیگموند سه دسته از حالات در انسان را مورد بررسی قرار داد؛ حالت خودآگاهی که شخص در این حالت نسبت به افکار و اعمالی که انجام می دهد آگاهی کامل دارد، در حالت دوم که نیمه آگاهی است شخص بین حالت خودآگاه و ناخودآگاه قرار دارد و در هنگام بروز مشکل شخص اطلاعات لازم را به یاد میآورد.

حالت آخر که حالت ناخودآگاه است درواقع بخشی از ذهن محسوب می شود که با آگاهی مناسبتی ندارد. همانطور که اشاره شد برخی از رویدادها و خاطرات در ذهن افراد به فراموشی سپرده شدهاند و در حالت عادی به یاد نمیآیند که فروید با روشهای درمانی و روانشناختی به این بیماران کمک میکرد.
یکی از عادات بد در زندگی فروید اعتیاد او به سیگار بود به طوری که در طول روز بیش از ۱۰ نخ سیگار میکشید. توجیهی که او برای این عادت اظهار داشت مبنی بر این بود که سیگار کشیدن باعث میشود ذهن او در مسیر تحقیقاتش بیشتر او را یاری کند. اعتیاد به سیگار باعث شد در سال ۱۹۲۳ توموری سرطانی در دهان فروید به وجود بیاید و پزشکان مجبور شدند بخشی از فک او را بردارند.

در زمان به قدرت رسیدن هیتلر بسیاری از کتاب های فروید توسط نازیها از بین رفتند. همچنین چهار خواهر از خواهران فروید در زمان جنگ جهانی دوم اسیر شدند و به اردوگاههای جنگی فرستاده شدند و تا پایان عمر در آن اردوگاهها زندگی کردند.
زیگموند فروید ابتدا روش هیپنوتیزم را برای یادآوری خاطرات پنهان در پیش گرفت اما بعد از گذشت مدت زمانی تصمیم گرفت تا روش بیان آزاد خاطرات و تحلیل خواب را جایگزین هیپنوتیزم کند. در این روش او با روشهای رواندرمانی بیماران را تشویق میکرد تا خاطرات دوران کودکی خود را به یاد بیاورند و در درمان بیماری خود مؤثر واقع شوند.
انجمنی تحت عنوان انجمن بین المللی روانکاوی شروع به کار کرد که ریاست این انجمن بر عهده زیگموند فروید بود. با اینکه فروید مخالفان و منتقدان بسیاری داشت اما در دهه ۱۹۰۰ اندیشه ها و نظریات او به عنوان مجموعه روانشناسی قرن بیستم شناخته شد و همچنین در سال ۱۹۰۹ از زیگموند فروید به پاس تلاشهای بی وقفه او در زمینه روانشناسی و نظریههای درمانی قدردانی شد.

یکی از مهمترین نکات که فروید همیشه بر روی آن تأکید داشت نقش رفتارهای هنجار و نابهنجار که از ضمیر ناخودآگاه انسان برمیخیزد، بود. به اعتقاد وی از ضمیر ناخودآگاه و خاطرات دوران کودکی به راحتی میتوان به ریشه بیماریهای روانشناختی افراد پی برد و آنها را درمان کرد.
فروید همچنین با رجوع به خود و خاطرات گذشتهاش به نظریههای بسیاری رسید؛ به عنوان مثال بعد از مرگ پدرش زیگموند حال روحی نامناسبی پیدا کرد و دچار اضطراب شد، این امر او را به این فکر واداشت تا به تحلیل خوابها و خاطرات دوران کودکیاش بپردازد.
درواقع این تحقیقات به شکل گیری نظریه «عقده ادیپ» منتهی شد. در این نظریه او بر این باور بود که کودک به دلیل عشقی که به پدر یا مادر خود دارد به رقابت می پردازد؛ به این معنا که کودک با جنس مذکر عاشق مادر خود میشود و به همین دلیل رابطهای رقابتی با پدر خود پیدا میکند.

فروید در پس زمینه تمام افکار و نظریاتش بر این باور بود که رفتارها و علائم روانشناختی انسانها ریشه در غریزه و جنسیت دارند. به اعتقاد وی در ضمیر ناخودآگاه انسانها تمایلات و رفتارهای سرکوب شده جنسی پنهان شدهاند و با هر بیماری روحی و هر رفتار روانی آن تمایلات سرکوب شده خود را بروز می دهند.
برخی از روانشناسان و منتقدان ریشه این نظریات و اعتقادات زیگموند را در شخصیت روانی او میدانند و همچنین او در شرایطی بزرگ شد که در اروپا محدودیتهای بسیاری در جریان بود؛ به عنوان مثال غرایز جنسی در آن زمان از سوی کلیسا منع شده بود و مسیحیان کلیسا این امور را بسیار ناپسند میدانستند.
در آن زمان فروید در تلاش بود تا با این عقاید مبارزه کند و هیچگاه دست از ابراز نظرات مخالف با آنها برنداشت. برخی بر این باورند او در این مبارزات در ورطه افراط فرو رفت و به نوعی این مسئله سبب شد تا مسائل و غرایز جنسی امری مهم در تحقیقات و نظریات او به حساب بیایند.

برخی دیگر از محققان نیز اذعان داشتند که علاقه و وابستگی شدیدی که بین فروید و مادرش در جریان بود سبب شد تا او به سمت این افکار و مطالعات قدم بردارد؛ برخی نیز اعتقاد دارند شکل گیری عقده ادیپ ناشی از این وابستگی بود.
یکی دیگر از نظریات فروید درباره عالم رؤیا و خواب بود. به اعتقاد وی رؤیا نشانهای برای نفوذ به ذهن ناخودآگاه است؛ رؤیاها در واقع نشانههایی از ذهن ناخودآگاه هستند که با توجه به آنها می توان به ریشه بسیاری از بیماریها و مشکلات روانی دست یافت.
زیگموند فروید آثار ارزشمند بسیاری از خود به جای گذاشت که همواره مخالفان و موافقان بسیاری با او همراه بودند. برخی از این آثار عبارتند از: توتم و تابو، موسی و یکتاپرستی، تمدن و ملالتهای آن، هذیان و رؤیا، مبانی روانکاوی، پیدایش روانکاوی درباره هیستری و… .

فروید در سالهای آخر عمرش با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد و در روزهای واپسین درد بسیاری را تحمل میکرد و از آنجا که می خواست این درد و رنج زودتر به پایان برسد از پزشک خود خواست تا به عمر او خاتمه دهد. با تزریق مقدار معینی از مورفین در سه زمان مختلف در سال ۱۹۳۹ زیگموند فروید از دنیا رفت.
جسد زیگموند فروید در لندن سوزانده شد و خاکستر آن در گلدانی قدیمی که از «پرنس بناپارت» به فروید هدیه داده شده بود، نگه داری شد؛ بعد از مرگ همسرِ فروید خاکستر او نیز درون آن گلدان ریخته شد.
پاسخ دهید