آلبرکامو در نوامبر سال ۱۹۱۳ در فرانسه متولد شد که آثار معتبر زیادی در طول عمرش خلق کرد. بدون شک بیگانه بزرگترین و فاخرترین اثر کاموست که دنیای ادبیات را متحول کرد. مقاله افسانه سیزیف او منبع الهام بسیاری از آثار ادبی بزرگ امروزی شده است.
پدرش «لوسین کامو» فرانسوی فقیری بود که در الجزیره زندگی میکرد و در آنجا با زن خدمتکاری که اهل اسپانیا بود ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای لوسین و آلبر شد. در سال ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول آغاز شد. پدر کامو به جبهه رفت. در همین دوران بود که کامو و برادرش با مادرشان زندگی میکردند وزندگی سختی داشتند.
به خاطر فقر خانواده، آلبر مجبور بود پس از پایان دبستان کارگری کند؛ اما معلمش لویی ژرمن به استعداد او پی میبرد و او را به امتحانی برای دریافت کمکهزینه و ادامه تحصیل تشویق میکند. او در این آزمون پذیرفته میشود و به هزینه دولت وارد دبیرستان میشود. در آن زمان تحصیلات متوسطه در الجزیره اختصاص به ثروتمندان داشت.
آلبرکامو در تعطیلات تابستانی با دستمزد کم، در مغازهها کار میکرد؛ به آموختن انگلیسی پرداخت و با زبان اسپانیایی آشنا شد، ولی نتیجه کار خوب نبود. در برابر، در فوتبال که در سراسر زندگی به آن علاقهمند بود، به موفقیتهایی رسید. در سال ۱۹۲۹ بهعنوان دروازهبان، به تیم جوانان دانشگاه ریسینگ الجزیره (RUA) پیوست.
در سال ۱۹۳۰ و با دریافت دیپلم، اولین قدم را بهسوی پیشرفت برداشت. سپس در دسامبر همان سال نخستین نشانههای ابتلا به بیماری سل در او نمایان شد و به همین خاطر مجبور شد فوتبال را کنار بگذارد.
لیسانس فلسفه را در سال ۱۹۳۵ گرفت در ماه مه سال ۱۹۳۶ پایاننامه خود را درباره فلوطین ارائه داد.
در ۱۹۳۵ در جنبش ضد فاشیستی آمستردام پلهیل (که هانری باربوس و رومن رولان بنیاد گذاشته بودند) به مبارزه پرداخت. کامو زیر نفوذ ژان گرونیه که او را رهبر آینده میدید، وارد حزب کمونیست شد و مسئولیت تبلیغ در جامعه مسلمان را پذیرفت.
بسیاری از منتقدان بر این باور هستند که کامو در سالهای ابتدایی فعالیتش، تحت تأثیر شدید سارتر بود و بسیاری سبک او را بسیار نزدیک به سبک سارتر میدانستند ولی کمکم به سبک شخصی در نوشتار دست پیدا کرد و به شکل تازهای از اگزیستانسیالیسم رسید.
آلبرکامو در ۱۹۳۴ با «سیمونهیه»، دختری جوان، ثروتمند، زیبا و معتاد به مرفین ازدواج کرد و دو سال بعد در اثر خیانتهایی از هر دو طرف از هم جدا شدند. این جدایی در مقاله «مرگ روح» به صورتی غیرمستقیم دیده میشود.
ازدواج دوم آلبرکامو در ۱۹۴۰ بود و او با فرانسین فور که یک پیانیست و ریاضیدان بود، ازدواج کرد. هرچند که کامو عاشق فرانسین فو بود اما در مقابل خواسته او برای ثبت قانونی ازدواجشان طفره میرفت و آن را روندی غیرطبیعی برای پیوندی عاشقانه میدانست. حتی به دنیا آمدن فرزندان دوقلوی او، کاترین و ژان، در ۵ سپتامبر ۱۹۴۵ نیز کامو را مجاب به ثبت قانونی ازدواج با فرانسین نکرد.
بعد از ۱۹۴۴ او چندین نمایشنامه را با بازی ماریا کاسارس، هنرپیشه اسپانیایی، روی صحنه برد و تا آخر عمر نیز عاشق او بود؛ رابطه عاشقانه او و معشوقهاش در «مکاتبات» آن دو که در سال ۲۰۱۸ بهوسیله دخترش در انتشارات گالیمار منتشر شد، ثبت است. این اثر به فاصله چند ماه تحت عنوان «خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانه آلبرکامو و ماریا کاسارس» در ایران نیز منتشر شد.
هم نیچه و هم آلبرکامو جهان و بیدادگری دنیا را نمیپذیرند زیرا چنین وضعیتی نفی انسانیت است. هر دو آنان معترض هستند و هرکدام به خاطر آدمی راه عصیان و شورش را برمیگزینند. کامو و نیچه «عصیانگر» امیدی به انقلاب اجتماعی – سیاسی ندارند زیرا از منظر آنها فرد آگاه و آزادمرد نهتنها «زمانه» و حکومت را، بلکه کل آفرینش را زیر سؤال میبرد.
در ادامه به بررسی رمانها و نمایشنامههای معروف کامو میپردازیم، با آرادمگ همراه باشید:
بیگانه
بیگانه نام رمانی از آلبرکامو است که در سال ۱۹۴۲ در انتشارات معروف گالیمار منتشر شد و متن آن از اصلیترین آثار فلسفه ابسوردیسم به شمار میآید.
کامو در مقدمهای بر این رمان مینویسد:
دیرگاهی است که من رمان «بیگانه» را در یک جمله که گمان نمیکنم زیاد خلاف عرف باشد، خلاصه کردهام: «در جامعه ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش میکند.»
منظور این است که فقط بگویم قهرمان داستان ازآنرو محکومبه اعدام شد که در بازی معهود مشارکت نداشت. در این معنی از جامعه خود بیگانه است و از متن برکنار؛ در پیرامون زندگی شخصی، تنها و در جستجوی لذتهای تن سرگردان. ازاینرو خوانندگان او را خودباختهای یافتهاند دستخوش امواج.
ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده فرانسوی در مقدمهای بر این رمان مینویسد:
بیگانه اثر آقای کامو تازه از چاپ بیرون آمده بود که توجه زیادی را به خود جلب کرد. این مطلب تکرار میشد که این اثر «بهترین کتابی است که از متارکه جنگ تاکنون منتشرشده». در میان آثار ادبی عصر ما این داستان، خودش هم یک بیگانه است. داستان از آنسوی سرحد برای ما آمده است، از آنسوی دریا؛ و برای ما از آفتاب و از بهار خشن و بی سبزه آنجا سخن میراند؛ ولی در مقابل این بذل و بخشش؛ داستان بهاندازه کافی مبهم و دوپهلو است: چگونه باید قهرمان این داستان را درک کرد که فردای مرگ مادرش «حمام دریا میگیرد، رابطه نامشروع با یک زن را شروع میکند و برای اینکه بخندد به تماشای یک فیلم خندهدار میرود.» و یک عرب را «به علت آفتاب» میکشد و در شب اعدامش درعینحال که ادعا میکند «شادمان است و بازهم شاد خواهد بود.» آرزو میکند که عده تماشاچیها در اطراف چوبه دارش هر چه زیادتر باشد تا «او را به فریادهای خشم و غضب خود پیشواز کنند»
داستان بیگانه به دو قسمت تقسیم میشود. در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت میکند و درعینحال هیچ تأثر و احساس خاصی از خود نشان نمیدهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه مییابد. مرسو بهعنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم میشود. او هیچ رابطه احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمیکند و در بیتفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگیاش را سپری میکند. او از اینکه روزهایش را بدون تغییری در عادتهای خود میگذراند خشنود است.
همسایه مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق میشود. مرسو به سنته کمک میکند یک معشوقه او را که سنته ادعا میکند دوستدختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار میآورد و او را تحقیر میکند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن «مرد عرب» و دوستانش برمیخورند. اوضاع از کنترل خارج میشود و کار به کتککاری میکشد. پسازآن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل میبیند و این بار کس دیگری جز آنها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی میکند که در فاصله امنی از او از سایه صخرهای در گرمای سوزنده لذت میبرد.
در قسمت دوم کتاب محاکمه مرسو آغاز میشود. در اینجا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تأثیری که بیاعتنایی و بیتفاوتی برخورد او بر دیگران میگذارد روبهرو میشود. اتهام راست بیخدا بودنش را بدون کلامی میپذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روانشناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیتهای خاص از خود احساس متناسب نشان نمیدهد و بی اعتناء باقی میماند- از درد تأثیر نمیپذیرد یا آن را حس نمیکند) خود را بهعنوان قانون منطقی زندگیاش تفسیر میکند. او به اعدام محکوم میشود. آلبرکامو در این رمان آغازی برای فلسفه پوچی خود که بعد به چاپ میرسد، فراهم میآورد.
طاعون
طاعون رمان دیگری از آلبرکامو است که در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید. رمان از رده آثار اگزیستانسیالیستی است. نویسنده در مورد این اثر در نامهای به رولان بارت مینویسد:
در مقایسه بارمان بیگانه، طاعون بیگفتگو گذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزههایش شرکت کرد. اگر از بیگانه تا طاعون راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است.
وقایع رمان در شهری از الجزایر به نام اُران یا وهران رخ میدهد و از زبان راوی که بعدها خود را دکتر ریو معرفی میکند روایت میشود. کتاب با توضیحی از مردم و شهر شروع میشود و سپس به زیادشدن تعداد موشها در شهر و مرگ آنها اشاره میکند. آقای میشل، سرایدار منزل دکتر ریو براثر بیماریای با بروز تاولها و خیارکها میمیرد و مرگ چند نفر دیگر با همین علائم باعث میشود دکتر ریو علت مرگ را بیماری احتمالاً مسری بداند و کمی بعد دکتر کاستل این بیماری را طاعون تشخیص میدهد. با سستی مسئولین برای واکنش، بعد از مدتی در شهر طاعون و وضع قرنطینه اعلام میشود.
با اعلام وضع قرنطینه، اعضای خانوادههای زیادی از هم جدا ماندند. عدهای اقدام به فرارهای متوالی کردند وعدهای تا جایی که میتوانستند با بیماری مبارزه کردند. ژان تارو یکی از مسافرانی بود که همراه با دکتر ریو اقدام به تشکیل سازمان بهداشتی داوطلبی برای مقابله با بیماری میکند…
سقوط
سقوط نام رمان مشهور دیگری از آلبرکامو فرانسوی است. این کتاب که برای اولین بار در سال ۱۹۵۶ منتشر شد، رمانی است فلسفی که از زبان ژان باتیست کلمانس که وکیل بوده و حالا خود را «قاضی توبهکار» معرفی میکند، روایت میشود. او داستان زندگیاش را برای غریبهای اعتراف میکند.
ژان باتیست کلمانس در رستورانی به نام «مکزیکوسیتی» با غریبهای آشنا میشود و داستان زندگیاش را برای او میگوید. ژان باتیست تعریف میکند که وکیلی رتبه اول در پاریس بوده وزندگی بسیار موفقی داشته است؛ اما شبی که در حال گذشتن از پلی در پاریس بوده، زنی را میبیند که به صورتی غیرعادی به لبههای پل نزدیک شده است. ژان باتیست با بیتوجهی از کنار زن میگذرد. بعد از چند قدم، صدای برخورد شیئی با آب را میشنود، اما برخلاف تمامی ارزشهایی که خود، ظاهراً، در طول اعترافاتش به آنها پایبندی نشان میدهد، هیچ کاری نمیکند. این اتفاق بر زندگی موفق او، بهعنوان وکیل، تأثیر بسزایی میگذارد.
ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست معاصر این رمان را «زیباترین و فهمناشدهترین» کتاب کامو میخواند. کتاب بهصورت مونولوگ اولشخص نوشتهشده است.
مرگ خوش
مرگ خوش در زمان جوانی آلبرکامو و قبل از بیگانه نگارش شده است ولی این کتاب ۱۷ سال بعد از مرگ کامو منتشر شد. «مرگ خوش» حول محور مرگ میگردد و مورسو (شخصیت اصلی داستان) بعد از ارتکاب یک قتل به دنبال خوشبختی میرود و ظاهراً خوشبخت هم میمیرد!
درواقع یکی از تفاوتهای این داستان کامو با دیگر آثارش در این است که در بقیه شخصیتهای اصلی درنهایت به پوچی میرسند اما در «مرگ خوش» به خوشبختی.
شاید بتوان این نقطه را همان مرز تفاوت نگرش اگزیستانسیالیسم سارتر و کامو دانست! بسیاری این نظریه را تائید نمیکنند و حتی تفکر کامو را نزدیک به سارتر نمیدانند و عدهای تصوری دقیقاً مخالف این نظریه دارند.اگرچه کامو هیچ گاه خود را متعلق به مکتب اگزیستانسیالیسم نمی دانست!
آدم اول
آدم اول آخرین رمان کامو است که ناتمام ماند و کامو در حال کار بر روی این رمان بود که در یک تصادف رانندگی کشته شد. دستنوشته ناتمام آدم اول، اتوبیوگرافی که آلبرکامو در زمان مرگش روی آن کار میکرد، در گلولای در محل تصادف پیدا شد. دختر آلبرکامو، کاترین کامو، بعدها دستنوشته را به نسخه تایپی تبدیل کرد و آن را در سال ۱۹۹۴ منتشر کرد.
آلبرکامو امیدوار بود که این نوشته شاهکار او باشد و برخی منتقدان در این نظر با او موافق بودند با توجه به اینکه با وضعیت ناتمام، در مقایسه با سایر رمانهای کامو، بهخوبی نیروی بدنی و روحیه آزادی پسربچگی را به تصویر میکشد.
رمان در مورد ژاک کورمری از زمان تولد تا سالهای دبیرستان (متوسطه)، در الجزیره است. بهدوراز وزن ذهنیت و فلسفه کارهای ابتداییاش، کامو خواسته که این رمان پر از اشیاء و اجسام باشد. این رمانی است از چیزهای اساسی و ضروری: کودکی، روزهای مدرسه، زندگی جسم، نیروی خورشید و دریا، عشق پرنقشونگار پسری به مادرش و جستجو به دنبال پدری گمشده. درعینحال این داستانی است در مورد گروههای مردم در سرزمین پهناور و نهچندان مهماننواز آفریقا؛ در مورد روابط پیچیده یک سرزمین مادر با مردمانش؛ در مورد تأثیر نزدیک جنگ و دگرگونیهای سیاسی.
کالیگولا
بدون شک کالیگولا یکی از مشهورترین نمایشنامههای کامو است که مورد استقبال زیادی قرار گرفت و تئاترهای زیادی از روی آن ساخته شد.
آلبرکامو نوشتن کالیگولا را در سال ۱۹۳۹ آغاز کرد و اولین نسخه آن در ماه مه ۱۹۴۴ به دست انتشارات گلیمر به چاپ رسید. آلبرکامو بعدها در این نمایشنامه، رمان بیگانه و نیز مقاله افسانه سیزیف تغییرات و بازبینیهای بسیاری انجام داد که خود آن را دور باطل نامیده است. بعضی از منتقدین، این کتاب را متعلق به مکتب اگزیستانسیالیسم میدانند درحالیکه خود کامو همیشه تعلق خود به این مکتب را نفی میکرد.
این نمایش بر پایه زندگی کالیگولا، سومین امپراتور روم نوشتهشده است که در ۲۱ سالگی بر تخت امپراتوری نشست و در سال ۴۱ میلادی کشته شد. البته آلبرکامو هم برداشتی خاص از زندگی این امپراتور داشته است.
نمایش نشان میدهد که کالیگولا، امپراتور جوان رومی، با مرگ خواهرش، دروسیها که معشوقهاش نیز بود دچار پریشاناحوالی میشود. در بیان حوادث از دیدگاه کامو، کالیگولا نهایتاً بهطور عمد زمینه قتل خود را فراهم میکند.
پس از مرگ خواهر، کالیگولا که به حقیقت مرگ آگاه شده، حکومت وحشت را آغاز میکند.
پاسخ دهید