الماس کوه نور و دریای نور؛ یکی در ایران و دیگری در انگلستان

دو الماس کوه نور و دریای نور از بی نظیرترین و ارزشمندترین جواهرات جهان هستند که یکی از آنها در موزه جواهرات چشمان گردشگران را خیره می‌کند و دیگری زینت بخش تاج ملکه انگلستان است. با ما در آراد مگ همراه باشید تا با سرگذشت این دو جواهر ارزشمند آشنا شویم.

داستان الماس کوه نور

بر اساس روایات، بیش از چهارصد سال پیش در ایالتی به نام آندراپراداش هند الماسی به دست آمد که توسط وزیر ایرانی پادشاه هند به شاه جهان، پیشکش شد.

حدود هشتاد سال بعد نادرشاه افشار به هند لشکر کشی کرد و این کشور را تسخیر نمود. او در جنگ کرنال موفق شد سپاه محمد شاه گورکانی را شکست دهد.

 نادر که در اوایل دوران حکومت خود بسیار رئوف و عادلانه رفتار می‌کرد با پذیرفتن امان خواهی هندوان سلطنت هندوستان را به محمد شاه گورکانی برگرداند.

در ازای این لطف، محمد شاه نیز خزانه سلطنتی را پیشکش نادر کرد. این خزانه مملو از جواهر، گنجینه‌ها و میراث پادشاهان گذشته بود. الماس کوه نور، دریای نور و الماس مشهور دیگری که جواهر شناسان آن را الماس اورلف می‌دانند جزو این غنائم بودند.

بر طبق روایتی او نخستین بار الماس کوه نور را بر روی تاج محمد شاه هند دید و آن را چون کوهی از نور خواند.

با مرگ نادر الماس کوه نور سر از افغانستان درآورد و به شاه شجاع درانی رسید. اما این الماس به او نیز وفا نکرد و این شاه افغان نیز در جنگ میان او و مهاراجه‌ای ملقب به شیر پنجاب شکست خورد و دوباره به هند بازگشت.

سرانجام با روی کار آمدن انگلیسی‌ها در هند و تاسیس  کمپانی هند شرقی، این الماس به دست آنها افتاد و نصیب انگلیسی‌ها شد و در نهایت در سال ۱۸۷۷ الماس کوه نور به ملکه ویکتوریا تقدیم شد.

این الماس باشکوه تا سالها تاج ملکه انگلستان را مزین می‌کرد. این گوهر گرانبها امروزه به همراه دیگر جواهرات سلطنتی انگلستان در ساحل شمالی رود تیمز و در قصری تاریخی نگهداری می‌شود.

 افسانه‌های کوه نور

«کوه نور، مشهورترین الماس جهان» نام کتابی است که به قلم ویلیام دالریمپل و آنیتا آناند نگاشته شده است. موسسه جاگرنات این کتاب را به چاپ رسانده است. افسانه‌هایی که پیرامون این الماس گرانبها نقل شده در این کتاب گردآوری شده و درستی و نادرستی آنها مورد بررسی قرار گرفته است.

ماجرا از این قرار است که در سال ۱۸۴۹ الماس کوه نور به دست فرماندار کل هند افتاد. او تصمیم گرفت تا تاریخچه‌ای از این جواهر جمع آوری کرده و به همراه الماس برای ملکه ویکتوریا بفرستد. او برای جمع آوری تاریخچه، فردی به نام تئو متکالف را مامور انجام تحقیقات کرد. او یک دادرس جزء بود که علاقه بسیاری به شرکت در میهمانیها و قمار داشت. تحقیقات او علمی نبود و تنها شامل داستان‌ها و روایت‌های مردم کوچه و بازار بود.

در این کتاب به شش روایت و واقعیت موضوع پرداخته شده است.

روایت اول

نخستین روایت، الماس کوه نور را یک الماس بسیار مرغوب هندی می‌داند.

اما واقعیت این است که وقتی الماس کوه نور به انگلستان رسید وزن شد. این الماس حدود ۱۹۰.۳قیراط بود. این الماس را با دو الماس دیگر قابل مقایسه دانسته‌اند یکی الماس دریای نور که همانگونه که توضیح دادیم در حال حاضر در موزه جواهرات ملی ایران نگهداری می‌شود و وزن آن حدود ۱۷۵ تا ۱۹۵ قیراط است و دیگری الماسی به نام مغول کبیر که وزنی در حدود ۱۸۹.۹ قیراط دارد. جواهرشناسان خبره دنیا بر این باورند که الماس مغول کبیر همان الماس اورلف و از مجموعه الماسهای کاخ کرملین است.

این سه الماس توسط نادرشاه کبیر به همراه سایر غنائم جنگی از هند خارج شد. نویسنده در این کتاب ذکر می‌کند که موضوع ممتاز بودن این سنگ با بازگشت آن به هند در قرن ۱۹ آغاز شد.

روایت دوم

دومین روایت الماس کوه نور را یک الماس بدون عیب و کاملا خاص می‌داند. اما واقعیت این است که این الماس کاملا بی نقص نبوده و در قلب آن لکه‌های زردی وجود داشت که باعث می‌شد از تلالو آن کم شود. به همین علت همسر ملکه و یکتوریا دستور تراش مجدد این سنگ را داد.

بر خلاف تصور عموم این الماس درشت ترین الماس جهان نیست بلکه  جزو نودمین الماس درشت جهان است.

بسیاری از گردشگرانی که به قصد دیدن این الماس به برج لندن می‌روند از دیدن اندازه این الماس متعجب می‌شوند. وجود الماس دیگری به نام کولینان که از معدنی در آفریقای جنوبی به دست آمد و در فاصله کمی از الماس کوه نور قرار دارد باعث شده تا سایز الماس کوه نور بیشتر جلب توجه کند.

روایت سوم

سومین روایت حاکی از آن است که الماس کوه نور در قرن هفدهم میلادی از معدنی در ایالتی به نام آندرا پرادش به دست آمد. اما این کتاب بر این باور است که خاستگاه اولیه و تاریخ دقیق پیدا شدن این الماس به درستی مشخص نیست و همین عامل بر راز و رمز این جواهر افزوده است. عده‌ای معتقدند این الماس همان الماس افسانه‌ای است که در داستان کریشنا، یکی از خدایان هندو به آن اشاره شده است.

نویسنده این کتاب استخراج این الماس را مربوط به دوره حیات کریشنا می‌داند و معتقد است که الماس کوه نور نه از یک معدن که از بستر یک رودخانه بدون آب بدست آمده است. طبق تحقیقات او اکثر الماسهای هند از بستر رودخانه‌های بدون آب کشف شد.

روایت چهارم

روایت چهارم کوه نور را با ارزش‌ترین و گرانبهاترین گنجینه مغول می‌داند.

اما واقعیت آن است که در خزانه مغولان، الماس کوه نور تنها یکی از جواهرات گرانبها بود و لعل بدخشان و یاقوت برمه برای مغولان بیشتر از الماس ارزش داشتند. الماس نزد هندوها از ارزش فوق العاده‌ای برخوردار بود، اما به نظر می‌رسد مغولان و ایرانیان به سنگهایی که رنگ‌های زنده دارد و تراش نخورده است اهمیت بیشتری می‌دادند.

روایاتی موجود است که شاه همایون یکی از امپراتوران مغول، الماس بابری را که احتمالا همان کوه نور بود به عنوان هدیه به شاه طهماسب داده است. این الماس مجددا به دربار مغولان در هند بازگردانده می‌شود اما چطور و چگونه مشخص نیست.

روایت پنجم

 بر اساس روایات، نادر شاه با تعویض عمامه خود با شاه مغول  الماس کوه نور را که در زیر کلاه یا عمامه‌اش پنهان کرده بود تصاحب می‌کند. مطلبی که در نقد این روایت در این کتاب آمده عنوان می‌کند این داستان نمی‌تواند صحت داشته باشد چرا که این الماس شیئی نبود که شاه مغول با سهل انگاری و بدون محکم کردن آن را در زیر کلاه خود پنهان کرده باشد.

به گفته یکی از مورخان ایرانی در آن زمان این الماس بر روی تخت طاووس شاه جهان قرار داشت و محمد شاه نمی‌توانسته آن را در عمامه خود پنهان کرده باشد. به گفته او طاووسی بر بالای تخت دیده می‌شد که الماس کوه نور بر بالای سر این طاووس قرار داشت.

آخرین روایت

روایت آخر حاکی از آن است که یک تراشکار ونیزی نامتبحر هنگام تراش دادن الماس کوه نور ناشیانه این الماس را شکل داده و از وزن آن به میزان قابل توجهی کاسته است.

اما واقعیت ماجرا می‌گوید که تاورنیه یکی از جهانگردان بنام فرانسوی از کسانی بوده که موفق می‌شود گنجینه جواهرات اورنگ زیب (یکی از پادشاهان مغول) را از نزدیک ببیند. تاورنیه می‌گوید در میان جواهرات الماسی قرار داشته که یک تراشکار به نام اورتنسکیو بورگیو آن را به شکلی غیر حرفه‌ای تراش داده و باعث کوچک شدن آن شده است. او این الماس را الماس مغول کبیر می‌داند که میرزا محمد میرجمله آن را به عنوان هدیه به شاه جهان داد.

بسیاری از جواهرشناسان بر این باورند که الماسی که به آن مغول کبیر می‌گویند همان الماسی است که بر روی گرز امپراتور کاترین کبیر وجود دارد و در حال حاضر در کاخ کرملین نگهداری می‌شود.

داستان الماس دریای نور

گرچه الماس دریای نور و کوه نور خواهر هم معرفی شده‌اند اما از نظر ظاهری شباهت زیادی به یکدیگر ندارند.

دریای نور از بزرگترین الماس‌های جهان است و  بر خلاف نام آن که تداعی کننده رنگی آبی است، رنگی گلبهی یا صورتی دارد. این رنگ یکی از نایاب ترین و استثنائی ترین رنگها در میان الماسهای برلیان است.

در مورد اینکه این الماس چگونه به دست نادر افتاد روایت‌های مختلفی وجود دارد. طبق یکی از روایتها که در بالا به آن اشاره شد با تصرف خزانه سلطنتی هند به دست نادر، محمد شاه گورکانی این الماس را در کلاه یا عمامه خود پنهان می‌کند تا از دسترس شاه دور نگاه دارد اما نادر شاه متوجه این کار محمد شاه شده و بسیار زیرکانه درخواست می‌کند تا کلاهش را با او عوض کند و به این شکل الماس دریای نور را تصاحب می‌کند.

با مرگ نادر، این جواهر به نوه او شاهرخ میرزا که اخرین پادشاه سلسله افشار بود رسید و پس از او به دست امیر اعلم خان خزیمه افتاد.

پس از آن با روی کار آمدن زندیان، این الماس به دستگاه حکومتی آنها رسید و سرانجام نصیب قاجاریان شد.

دریای نور در دوره ناصرالدین شاه

تا پیش از ناصرالدین شاه، این الماس در میان یکی از بازوبندهای سلطنتی جا خوش کرده بود اما در زمان او دیگر استفاده از بازوبند رنگ باخت.

بر طبق گفته‌ها ناصرالدین شاه قاجار علاقه بسیاری به این الماس گرانبها داشت و در مراسم و مهمانیها به اشکال مختلفی از آن استفاده می‌کرد. گاهی آن را بر تاج خود نصب می‌کرد و زمانی ان را بر سینه و گاهی به بند ساعت خود وصل می‌کرد.

او این الماس را متعلق به کوروش کبیر می‌دانست و به قدری برای این الماس ارزش قایل بود که منصب مخصوصی برای نگهداری از دریای نور قرار داده بود و حفاظت از آن را به دست سردمداران مملکت سپرده بود.

این الماس بی بها در دوران فتح علیشاه با تغییراتی روبه رو شد و اندکی از ارزش واقعی آن کاسته شد. زیرا به دستور او عبارت «سلطان صاحبقران فتح‌علی‌شاه قاجار ۱۲۴۴» بر روی آن حک شد و وزن واقعی آن را تقلیل داد.

او گهگاهی خود را با جواهرات مختلف خصوصا دریای نور می‌آراست و در کوی و برزن خودنمایی می‌کرد.

در سال ۱۳۲۶ با پناه بردن محمد علی میرزا به سفارت روسیه او جواهرات سلطنتی را متعلق به خود دانسته و با خود به همراه برد که الماس دریای نور نیز شامل آن بود. او مدعی بود که الماس دریای نور ملک شخصی وی است و اگر همت ملی مردم نبود این الماس به تصرف روس‌ها در می‌آمد.

برای دیدن الماس دریای نور به کجا برویم؟

این الماس شگفت انگیز با گذراندن روزگاری پر فراز و نشیب امروزه در موزه جواهرات ملی در خیابان فردوسی آرام گرفته و تلالو آن چشمان مشتاق گردشگران را سیراب می‌کند. ارزش آن به قدری زیاد است که در دوره‌ای به عنوان پشتوانه پول ملی ایران به شمار می‌رفت.

موزه جواهرات ملی در خیابان فردوسی و نرسیده به چهار راه استانبول در ساختمان بانک مرکزی قرار دارد. از طریق ایستگاه مترو امام خمینی به راحتی می‌توان به این موزه رسید. توجه داشته باشید که ساعت کار موزه جواهرات ملی بسیار محدود است و تنها از روزهای شنبه تا سه شنبه از ساعت ۱۴ الی ۱۷ فرصت دیدن این اثر درخشان و سایر آثار موزه را دارید. از چهارشنبه تا جمعه و تعطیلات رسمی این موزه تعطیل است.

مائده معیری
دانش آموخته ایرانشناسی، عاشق سفر و قلم