«امین سعدی»، نویسنده و کارگردان نمایش «دولوروسا»، متولد ۱۳۶۴ در تهران است. او فوق لیسانس مهندسی عمران داشته و از سالهای دور تئاتر را نیز در کنار دیگر فعالیت هایش انجام می دهد. وی در جشنواره های زیادی از جمله تئاتر استان مرکزی و چهار فصل تئاتر ایران حضور داشته و جایزه بازیگری استان مرکزی را هم در کارنامه دارد. سعدی نویسنده نمایشنامه هایی از جمله «پیش از باران»، «در انتظار»، «دیده بانان» و «مطبخ» بوده و در نمایش های کارگردانانی از جمله «پیام عزیزی» هم بازی کرده است.
در ادامه ، گفتگوی ما را با امین سعدی و دو تن از بازیگران نمایش دولوروسا را می خوانید.

– نحوه شکل گیری گروه «آمیتیس» به چه صورت بود و آیا دولوروسا اولین اجرای این گروه است؟
من مدت ها پیش دنبال گروهی بودم که هدفش بررسی مسائل اجتماعی باشد و به همین خاطر آمیتیس شکل گرفت. این گروه چند سال پیش و در بازه «جشنواره تئاتر شهر» به وجود آمد و دولوروسا دومین اجرای آن است. کار قبلی ما نمایش «همیشه همه چیز یه جور نیست» بود که در جشنواره تئاتر شهر، در سالن محراب و با بازی «امیرشاه علی» و «رها مقدم» به صحنه رفت.
- ایده اصلی نمایش دولوروسا چه بود و چگونه به این ایده دست یافتید؟
ایده اولیه دولوروسا، نمایشی بود که شروع آن با تابلوی شام آخر باشد. البته در نمایش ما نیز یازده بازیگر حضور دارند که می توانند به مثابه یازده حواریون مسیح در نظر گرفته شوند. اما از آنجایی که شیوه تمرینات ما کارگاهی بود، در تمرینات به خطِ فکری مشخصی رسیدیم و همین خط فکر، تمرینات را پیش برد.
تم اصلی کار ما جسارت است و قصد داشتیم مسائل اجتماعی ایران را که بیانش به نحوی دشوار شده، در قالب نمایش بیان کنیم؛ مسائلی مانند بی حس شدن مردم نسبت به اوضاع اجتماعی و سِر شدن آنها نسبت به مسائل و مشکلات پیرامون. نمایش ها، فیلم ها و کتاب های زیادی به این موضوعات پرداخته اند، اما ما برای پرداخت به این موضوعات از رو در رو کردن مردم با خودشان استفاده کردیم. مثلا کارهای زیادی به اعتیاد فراگیری که جامعه را گرفته و یا مردمی که به کتابخوانی علاقه ای ندارند پرداخته اند. به نوعی این موضوعات، دم دستی و پیش پا افتاده محسوب می شوند؛ اما اینها مسائل مهمی هستند و درست این است که همین موضوعات تکراری را به شکلی هنری نشان داد؛ به نحوی که هم مخاطب عام آن را درک کند و هم مخاطب تئاتری با آن ارتباط بگیرد.

– آیا این ارتباط با کار شما برقرار شده و مخاطب پی به زیر لایه اجتماعی کار برده است؟
بگذارید از اسم نمایش شروع کنم، دولوروسا به معنی راه غم است. خیابانی که جزء هفت خیابان معروف دنیا است و حضرت مسیح وقتی مصلوب شده بودند، به تنهایی این خیابان را طی کردند. ما سعی داشتیم از این نام برداشت های شخصی خودمان را داشته باشیم و در لفافه بگوییم راهی که جامعه ایران پیش گرفته است، همان راه غم بوده و بهایی آزادی، خون است. به عبارتی رها شدن از قید و بند ها و رسیدن به آزادی بهایی دارد که به غم می رسد، غمی بزرگ. کُدهایی که در شخصیت ها وجود دارد، در واقع اشاره هایی به زیرمتنِ نمایش است. رویه نمایش شامل مسائل اجتماعی، عاشقانه، خودکشی و … بوده و در زیرمتن است که دغدغه های اصلی اثر نمود پیدا می کند. البته کاستی هایی نیز وجود دارد که به مسائل کارگردانی و کار با بازیگر برمی گردد. شش نفر از بازیگران دولوروسا کسانی بودند که برای اولین بار صحنه تئاتر را لمس می کردند و دست من برای کار کردن کمی بسته بود.
– از پروسه تمرینات و ریسک تان در انتخاب بازیگر بگویید.
ایده اولیه کار قبل از فرودین ۹۷ در ذهن من شکل گرفت و از اول فرودین، تمرینات را شروع کرده و به انتخاب بازیگر پرداختیم. در یک ماه، بیش از هشتاد نفر برای این کار تست دادند که تعداد زیادی از آنها رد شدند. جالب است که بدانید در این نمایش دو، سه نفر از بازیگرها، دارای تحصیلات دکترا هستند و اصلا تئاتر کار نکرده اند. من دقیقا دست روی همین افراد گذاشته و سعی کردم آنها را در جای درست خود بنشانم. یکی از تلاش های من این بود که از خود بازیگر به عنوان نقشش استفاده کنم و این کار سختی است. بعد از انتخاب بازیگر، تمرینات گروه شروع شد. دو ماه قبل از اجرا، بازیگرها روی فرم معمولی آمدند و پس از آن بود که من خط روایت متن را تعریف کردم. تمرینات به شکل کارگاهی انجام می شد و مطلع هستید که این شیوه ی تمرین، مدیریت قوی می طلبد تا در آن بازیگرها به یک هدف مشترک برسند.
من قصد نداشتم در دولوروسا از بازیگران حرفه ای استفاده کنم، کما اینکه این امکان را داشتم. قصد من این بود که بازیگر از ابتدای تمرینات خودش همه چیز را حس کند، چون اگر او حس کند، تماشاگر نیز آن را درک خواهد کرد. خوشحالم از اینکه هشتاد تا نود درصد فکری که در ذهنم بود، به کمک نابازیگر ها پیاده شد. البته استفاده از نابازیگر باعث شد دست من در مورد مسائلی که مربوط به بازیگر می شود تا حدودی بسته باشد؛ پس سعی کردم این نواقص را با مسائل دیگری بپوشانم؛ از جمله طراحی لباس. ما ساعت ها با خانم «متین کیمنش»، طراح لباس صحبت کرده تا به فهم مشترکی از نمایش و لباس ها برسیم. لباس ها به شکل های مختلفی طراحی شده و زنگاری روی همه لباس ها پاشیده شده بود که به فضای کار نزدیک شوند. روی طراحی صحنه بسیار فکر کرده و خطوط شکسته را به کار بردیم. برای طراحی نور هم همین قدر انرژی گذاشته و سعی کردیم از خطوط شکسته در طراحی نور نیز استفاده کنیم و نور را کاملا منحنی وار به کار ببریم. همه این کارها برای پوشاندن نواقصی است که ممکن بود در بازی وجود داشته باشد و مانع ارتباط مخاطب با اثر شود.

– بازخورد مخاطب ها پس از دیدن نمایش چطور بود؟ آیا آنها ارتباطی را که مد نظر شما بود با نمایش برقرار کردند؟
بازخوردها بسیار خوب و تقریبا نود درصد آنها مثبت بود. نقدهایی هم بر کار وارد شد که کاملا درست بود و ما پذیرفتیم. البته ارتباط همه مخاطب ها با دولوروسا به یک شکل و یک میزان نبود. یکی از مخاطب ها بیان می کرد که از نمایش درس زندگی گرفته و دیگری می گفت قصه را نفهمیده، اما با کلیت اثر ارتباط برقرار کرده است.
– یکی از ویژگی های کار شما ساختن تصاویر ناب بود. این تصاویر چطور در تمرینات ساخته شد و حاصل ذهنیت شما بود یا اتودهای بازیگران؟
ما کتاب فروشی داریم که با یک خرق عادت رو به رو می شود. وقتی مسئله خرق عادت وسط کشیده می شود، طبیعتا تصویرهایی در ذهن شکل می گیرد؛ مثلا پسری که جلوی آینه می آید، دختری که می رقصد، مردِ بی چهره یا مردِ بی سر. این چهار شخصیت در ذهن من به تناسب کاراکترهایی که قرار بود بسازم شکل گرفت. به عنوان مثال، ما فردی را می خواستیم که سر در گریبان خود کرده و از هجمه اطراف به خود پناه برده باشد. پس بازیگر این نقش را از لحاظ قد و قامت طوری انتخاب کردیم که به این شخصیت بیاید. یا دخترکی که می رقصد باید کسی باشد که به محض ورود به صحنه بتواند توجه مخاطب را جلب کرده و ارتباط او با نمایش را برقرار کند. وقتی شما آدم های درست را سر جای خودشان بنشانید، ایده هایی به ذهن تان می رسد که شما را به هدف تان نزدیک می کند.

– با توجه به اینکه متن در کار شما به صورت کارگاهی و گام به گام با تمرینات پیش می رفت، چطور فضای ذهنی خودتان را به بازیگرها انتقال دادید؟
من معتقدم یک کارگردان، قبل از اینکه کارگردان خوبی باشد، باید روانشناس خوبی نیز باشد. برخورد کارگردان با متن، بازیگر و دیگر عوامل گروه بسیار مهم است. من وقتی شروع به کار می کنم، از ابتدا می دانم چه می خواهم، اما اولِ کار، همه بازیگرها را توی دریا می اندازم تا دست و پا بزنند و به آنها می گویم مطمئن باشند که بلاخره یکی آنها را از آب بیرون خواهد کشید. در پروسه تمرینات دولوروسا نیز همین اتفاق افتاد. در پایان شش ماهه اولِ تمرینات، بازیگران گیج شده و گاهی روحیه شان را از دست می دادند، اما من منتظر می شدم و زمانی که حس می کردم کدهای مرا گرفته و به اندازه کافی تشنه شده اند، آنها را از آب بیرون کشیده و سر جای خود می نشاندم.
– چرا این قدر در انتخاب بازیگر ریسک کردید؟
من عاشق کارهای سخت هستم. وقتی در کاری قرار است از مسائل اجتماعی حرف بزنم، آدمهایی از خود همین اجتماع را در آن قرار می دهم. من تک تک بازیگرانم را چک می کردم، حواسم به پست ها و استوری هایی که در اینستاگرام قرار می دهند بود، برخوردهایشان را زیر نظر می گرفتم تا بیشتر بشناسمشان و در موقعیت درست تری قرارشان بدهم. من ریسک کردم و خوشحالم که این ریسک جواب داد و به دو موضوع در کارم اعتقاد دارم؛ یکی روانشناسی و دیگری ایمان و در دولوروسا نیز این دو عنصر یاری گر من بودند.

– شما گروه یکدستی ساختید و بازیگران و نابازیگران به خوبی با هم هماهنگ شده بودند.
البته یکدستی گروه تنها در بازی نبود. گروه بازیگران من، حتی در تبلیغات دولوروسا هم سهم به سزایی داشتند. آنها خودشان بروشور طراحی کرده، پرینت می گرفتند، به دیگر سالن های نمایشی رفته و پخش می کردند. همین موضوع باعث شده بود بسیاری از تماشاگران به خاطر باوری که بازیگران به کارشان داشته و اشتیاقی که برای این موضوع نشان می دادند، به سالن باران آمده و کار ما را ببینند. به نوعی می شود گفت تبلیغات کار ما گوش به گوش می چرخید و از طریق معرفی تماشاگران به هم، اتفاق می افتاد.
– با توجه به قصه ی نمایش، یعنی رویارویی کتاب فروش با شخصیت های کتاب ها، چرا برای شخصیت پردازیِ کاراکترهای نمایش از شخصیت های معروف کتاب های شناخته شده استفاده نکردید؟
ما از کتابِ معروف «صد سال تنهایی» در کار استفاده کردیم و یا از کتابهای «صادق هدایت» که البته خیلی از تماشاگران این کتاب های معروف را هم نخوانده بودند. من می توانستم همه شخصیت های دولوروسا را از کتاب های معروف انتخاب کنم، اما هدفم خلق شخصیت هایی از بطن جامعه بود نه باز آفرینی شخصیت های معروف.
– در میانه کار کلیپ متفاوت و جذابی به نمایش در آمد، هدف از نمایش این کلیپ متفاوت چه بود؟
کلیپ وسط کار، نتیجه ساعت ها صحبت کردن و حرف زدن من با آقایان «کیوان عابدی» و «سروش صدیقی» بود و البته نتیجه چهار شبانه روز کار مداوم این عزیزان. هدفش نیز جهان شمول کردن مفهوم مورد نظر ما بود و به نوعی خواستگاه زایش و آفرینش را نشان می داد.

– چرا تئاتر باران را برای اجرای دولوروسا انتخاب کردید؟
انتخاب سالن پروسه ای طولانی و سخت بود و از آنجایی که نمایش ما آماده نبود، این انتخاب سخت تر هم می شد. برای بازیگرانی که حرفه ای بودند مهم بود در کدام سالن قرار است اجرا بروند و من به همه گفته بودم سالن در انتهای تمرینات و زمانی که کار به اتمام رسید و برای اجرای عموم آماده شد، مشخص می گردد. پس از آماده شدن دولورروسا، تئاتر باران تنها سالنی بود که در بازه ی زمانی مد نظر ما خالی بود و با توجه به مختصات نمایش دولوروسا، مناسب اجرا بود.
– شما در زمان اجرا هم ریسک زیادی کردید و نمایش تان همزمان شد با اجراهای مهمی از جمله «شاه لیر» در تئاتر شهر.
دقیقا، من کاملا به اجراهایی که همزمان با ما روی صحنه بود، آگاه بودم و اتفاقا با این آگاهی تولید محتوی تبلیغاتی مان را شروع کرده و زمان مورد نظر را در تئاتر باران رزرو کردیم. خوشحالم و خدا را شاکرم که نمایش ما در این بازه و همزمان با نمایش های مهم دیگری که روی صحنه بودند، دیده شد.
– آیا کار جدیدی در دست تمرین دارید؟
بله، نمایش «تهران با ط دسته دار» که فعلا پروسه نوشتن متن را طی می کند و کاری اجتماعی است.

– آیا دولوروسا را دوباره به صحنه خواهید آورید؟
بله! قطعا. فعلا نمایش را برای چندین فستیوال خارجی فرستاده ایم و در صورت پذیرفته شدن، اجرایی در آن جشنواره ها خواهیم داشت.
– دولوروسا برای کدام جشنواره ها فرستاده شده است؟
جشنواره دولسدوف؛ برلین و یک جشنواره ژاپنی. البته زحمت ارسال نمایش به جشنواره های مختلف، بر دوش خانم «شهره خرداد» است که از ایشان تشکر می کنم.
– آیا دولوروسا در این جشنواره ها، پذیرفته شده است؟
هنوز مشخص نشده. تازه کار فرستاده شده و هنوز پاسخی مبنی بر پذیرفته شدن یا رد شدن دریافت نکرده ایم.

بهروز صیامی (بازیگر نقشِ زن/ مرد)
بهروز صیامی، دانشجوی دکترای اقتصاد بوده و برای اولین بار در نمایش دولوروسا صحنه تئاتر را تجربه کرده است.
– شخصیتی که شما بازی می کردید، یک فرد تَراجِنسی است، اما علائم بارز این شخصیت را ندارد، با چه کدها و اِلِمان هایی ماهیت او را به بیننده منتقل کردید؟
به خاطر شرایط و درون مایه اصلی داستان، بخشی از اکت ها و دیالوگ ها امکان نمود در نمایش را پیدا نمی کرد و دلیل اصلی آن دوری کردن از کلیشه های مرسومی است که در مورد این افراد وجود دارد. پس به خاطر دوری از کلیشه ها، ما سعی کردیم با کدهای دیگری هویت این آدم را نشان بدهیم و از ویژگی های تکمیلی برای نمایش او استفاده کنیم. یکی از اولین کدهای داده شده در صحنه آشوبِ ابتدای نمایش است (جایی که بازیگران به اقتضای شخصیت خود واقعی شان را نشان می دهند) که زن/ مرد با دستی که جلوی دهانش گرفته وارد صحنه می شود و به نوعی اکت را که برای این شخصیت ها مرسوم است نشان می دهد. صحنه بعد همزمانی ورود او با راهبه است؛ راهبه ای که مظهر قداست در یک جامعه تلقی می شود در تقابل با فردی قرار می گیرد که به نوعی از جامعه طرد شده است. اکت بعدی در این صحنه اتفاق می افتد و مربوط به نوع ایستادن این فرد و ضربه ای است که به خودش می زند. وی با آگاهی از این موضوع و برای برجسته نشدن در چشم راهبه، تنها به صلیب کشیدن اکتفا می کند. صحنه دیگری که منظور مورد نظر در داستان جلوه می کند در اوج داستان است؛ زمانی که یکی از شخصیت ها خودکشی می کند و زن/ مرد با دیالوگ کوتاهِ «واقعا برام مهمه که چجوری نگام می کنی» توام با مقداری چاشنی پرخاش به تماشاگر این مفهوم را القا می کند که از نوع نگاهی که در جامعه به وی وجود دارد به ستوه آمده و اکنون با استفاده از فضای منتقدانه حاکم بر آن صحنه نمایش به دنبال احقاق حقوق اولیه خود در جامعه است. لازم می دانم این نکته را هم عرض نمایم که در تمرین ها روی این دیالوگ بسیار کار شد و جدا از جملات مختلفی که اصطلاحا اتود زده شد، روی حالت روحی و فیزیکی بدن شخصیت نیز کار شد تا خروجی آن متناسب با فضای حاکم بر جریان نمایش باشد.

– این شخصیت چطور در تمرینات کارگاهی شکل گرفت و پروسه ای که طی کردید تا به این شخصیت برسید چه بود؟
من سال گذشته به طور اتفاقی کلیپی در اینترنت دیدم که روی ذهن قضاوتگرم بسیار تاثیر گذاشت. کلیپ در مورد هنرِ یک فرد مبدل پوش بود. در ابتدای شروع این کلیپ من احساس مثبتی نسبت به این فرد نداشتم، اما با دیدن هنرِ او متوجه قضاوت زودهنگامم شدم. در ابتدای تمرینات دولوروسا نیز دنبال کلید زدن نقش چنین فردی بودم که به خاطر درون مایه داستان و جریان فکری حاکم بر آن امکان این موضوع وجود نداشت و در نهایت با توضیحات کارگردان، نقش زن/مرد انتخاب و در نظر گرفته شد. برای ایفای این نقش در این زمینه هم تلاش کردم در حوزه های مختلف مطالعاتی داشته باشم. چه مطالعات تئوریک و موجود در کتابها، فیلم ها و اینترنت و چه مطالعه میدانی و بررسی این افراد از نزدیک تا بتوانم با این پژوهش ها به درک کنش های آنها و روابط شان برسم و آنها را تا اندازه ای که به درون مایه داستان آسیب نرساند، در نمایش پیاده کنم.

– آیا اولین تجربه تان از حضور در صحنه راضی کننده بود؟
تجربه ی اول تجربه ای تماما شیرین و دلچسب بود و به من انگیزه ای داد برای ادامه این مسیر. البته بدون سختی هم نبود، اما وزن تجربه هایی که در این کار به دست آوردم بسیار سنگین تر از سختی هایش بود و خوشحالم که این تجربه را در کنار یک گروه همدل و توانمند و کارگردانی مسلط و کاربلد کسب کردم.

سالار رضائی (بازیگر)
سالار رضایی که قبلا تهیه کنندگی نمایش «داخائو» را به عهده داشته، در دولوروسا برای اولین بار صحنه تئاتر را در کسوت بازیگر تجربه کرده است.
– شما در نمایش، گاه چهارم را بازی می کردید. کمی از شخصیتی که آن را بازی می کردید بگویید.
گاه چهارم، پسر شکست خورده ای بود که اعتماد کرده و ضربه خورده بود. این ضربه را هر کسی به نوبه خود می توانست به او زده باشد و در نهایت در بدترین شرایط رها شده بود.
– این شخصیت را می توانیم شاکی ترین شخصیت نمایش بدانیم، چرا این فرد از همه چیز شکایت داشت؟
امین از دوستان نزدیک من است و زمانی که می خواست متن نمایش را بنویسد، بیشترین موضوعی که برایش اهمیت داشت، حال و احوال فعلی ایران بود. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که هر روز خبرهای بدی در آن می شنویم و مثل همه آدم ها نسبت به این خبرها و اتفاقات خنثی و سِر شده ایم. مانند آهنگی طولانی که آن قدر آن را شنیده ایم دیگر گوش مان عادت کرده است. در این میان، این شخصیت، فرد سالمی بود که تلاش داشت زندگی بهتری بسازد، اما با رفتارهای ناعادلانه ی بعضی از آدم ها رو به رو شد و این زشتی، مسیر زندگی او را تغییر داد. او پسری شوخ و شیطان بود؛ اما از اعتماد ضربه خورد. خودش هم می گوید: «درس اول، به کسی اعتماد نکن»
امین در مورد شخصیتی که من نقشش را بازی می کردم معتقد است که این شخصیت ایرانِ ماست. ایرانی که له شده و باخته، دریده شده، دزدیده شده، روحش قطعه قطعه شده است و این میزان شکایت از این رنج بر آمده است. جایی در نمایش شخصیت می گوید: «من دیگه نمی تونم بپرم» مانند پرنده ای که در راه یک آرزو، بال هایش را چیده باشند و در نهایت تنها راه نجات را در خودکشی می بیند.

– از پروسه ساخته شدن این شخصیت در تمرینات بگویید.
امین در انتخاب بازیگر بسیار سختگیر بود و از صد بازیگر تست گرفته و اکثر آنها را رد کرد. در ذهن امین بخشی از شخصیت ها، حوادث و فضای قصه ساخته شده بود. او متن کاملی نداشت اما می دانست چه موضوعی را و چگونه می خواهد کار کند و سعی کرده بود بر اساس انسان های واقعی جامعه کاراکترهایش را بسازد. اینکه من را برای این شخصیت در نظر گرفته بود هم از شناخت او نسبت به من و زندگی ام نشات می گیرد. او می دانست که من در دوره ای از زندگی و به خاطر اعتماد نادرست، بخشی از سرمایه ام را در همین هنر تاتر از دست داده ام و به همین خاطر این شخصیت را متناسب با زندگی من ساخت.
– این شخصیتِ شاکی چقدر به شخصیت سالار نزدیک است؟
اگر بخواهم راجع به شخصیت خودم توضیح بدهم کار سخت و پیچیده ای است؛ چراکه ذات انسان پیچیده است. من در برهه ای با امین صمیمی بودم که یکی از سخت ترین دوران زندگی ام را می گذراندم. بار سنگینی در زندگی بر دوش من بود و ضربه های زیادی خورده بودم که این موضوع شخصیت نمایش را بسیار به من نزدیک می کرد. در صحنه ای شخصیت بیان می کند که پایش شکسته و دیگر نمی تواند راه برود، این موضوع نیز به زندگی شخصی من ربط مستقیم داشت. من در دوره ای از زندگی به مدت شش ماه روی ویلچر می نشستم و نمی توانستم راه بروم و از این لحاظ نیز بسیار شخصیت را درک می کردم. در واقع این طور می توانم بگویم که امین این شخصیت را با توجه به منِ مدت ها قبل ساخته است.
– از اولین تجربه حضور در صحنه تئاتر بگویید. آیا راضی کننده بود؟
اولین تجربه، تجربه سختی بود. من هیجان و استرس زیادی داشتم، حس عیجبی از ترس، شادی و هیجان. اما سعی ام را کردم که بهترینِ خودم را نشان دهم و در این راستا یاد خدا و لبخند مادرم تکسین دهنده و آرام کننده من بودند.

و اما حرف پایانی:
حرف آخرم در مورد حال و روز تئاتر امروز است که شکل تجارت به خود گرفته است. این خوب است که سرمایه گذارها در هنر سرمایه گذاری کنند؛ اما اینکه فقط برای پول این کار را انجام بدهند ظلم به تئاتر است و باعث خشکاندن ریشه های این هنر تاثیر گذار می شود. امین سعدی، تمرینات طولانی را پشت سر گذاشت تا دولوروسا را به شریف ترین شکل ممکن ارائه بدهد. او در این راه، در راستای مفهمومی که دنبالش بود، ضرر مالی زیادی هم کرد. کسان دیگری هم مانند امین سعدی هستند که به تئاتر و تاثیرگذاری اش واقف اند و در این راستا سرمایه گذاری کرده و حتی ضرر هم می کنند. امیدوارم سرمایه گذاری در تئاتر به منظور رشد تئاتر و بهتر شدن آن صورت گیرد نه صرفا در جهت درآوردن پول بیشتر.
امتیاز بینندگان:۵ ستاره