از زمان انتشار فیلم اِلف (Elf) در سال ۲۰۰۳، این فیلم به سرعت تبدیل به یک کلاسیک جدید کریسمس برای قرن بیست و یکم شد. این فیلم پر مخاطب جذاب و خنده دار، که ویل فرل در آن نقش بادی اِلف را ایفا میکند، یک کمدی فصلی فراگیر شاد و غیرقابل توصیف است و فیلمی است که همه افراد خانواده میتوانند از تماشای آن در کنار هم لذت ببرند. اما در حالی که افراد زیادی، چه جوان و چه پیر، این فیلم را میشناسند و عمیقاً آن را دوست دارند، ممکن است از یک سری جزئیات پشت پرده که اِلف را به یکی از فیلمهای مورد علاقهی خانوادهها تبدیل کرده است خبر نداشته باشند. در ادامه با آرادمگ همراه باشید تا از این جزئیات پرده برداریم.
در ابتدا قرار بود جیم کری در نقش بادی اِلف بازی کند
هنگامی که اِلف در حال آماده شدن برای ساخت بود، ویل فرل به شهرت و پر آوازگی امروز خود نبود. البته این بازیگر تلویزیون در برنامهی پخش زندهی شنبه شب (Saturday Night Live) که به SNL نیز معروف است یکی از شخصیتهای محبوب و مورد علاقهی بینندگان بود، اما هنوز بهعنوان یک ستارهی فیلم اثبات نشده بود. او در فیلمهای مرتبط با SNL مانند A Night at Roxbury، Superstar و The Ladies Man بازی کرد، اما آنها دقیقاً موفقیتهای مهم و تجاری او به حساب نمیآیند. او در دو فیلم اول آستین پاورز (Austin Powers) نقشی جزئی ایفا کرد اما به هر حال آنها فیلمهای مایک مایرز بودند و این خود یک پیشرفت به حساب میآمد.
او یک جهش به یاد ماندنی با بازی در فیلم زولندر (Zoolander) داشت. انتشار پشت سر هم فیلمهای بعدی مدرسه قدیمی (Old School)، اِلف و گوینده:افسانهی ران برگندی (Anchorman: The Legend of Ron Burgundy) وضعیت فرل را در جدول باکس آفیس تغییر داد، البته وضعیت وقتی که اِلف در حال آماده سازی ساخت بود، چنین نبود. از آن رو، زمانی که فیلمسازان اِلف در دهه ۹۰ در حال انتخاب عوامل برای این فیلم کریسمسی بودند، در اصل تصور میشد که جیم کری نقش بادی اِلف را بازی کند. اما متأسفانه تقدیر این نبود. مشخص نیست که دقیقاً چرا جیم کری برای بازی در نقش بادی اِلف انتخاب نشده است. این موضوع ممکن است ارتباطی با برنامه زمانی او یا پول داشته بوده باشد. البته در نهایت این بازیگر نقش Grinch را در فیلم چگونه گرینچ کریسمس را دزدید (How the Grinch Stole Christmas) بازی کرد. بنابراین، چه خوب یا چه بد، جیم کری فیلم کریسمسی خود را در اوایل دهه ۰۰ بهدست آورد.
ساخت اِلف از زمان نوشتن فیلمنامه تا پخش این فیلم روی پرده ۱۰ سال تمام طول کشید
چیزی که افراد خارج از حوزهی کسب و کار فیلم سازی ممکن است فراموش کنند این است که، اغلب زمان بسیار زیادی طول میکشد تا اینکه یک فیلم راه خود را به روی پرده سینما باز کند. زمانی که یک فیلمنامه مینویسید، هیچ تضمینی وجود ندارد که حتما این فیلمنامه به زودی آماده تصویربرداری شود. بازنویسیها، یادداشتهای استودیویی و روند چراغ سبز را نیز باید در نظر گرفت و این کار باید قبل از این که حتی عوامل فیلم را در نظر بگیرید و فیلم برداری را شروع کنید انجام شود! بهتر است بگوییم، برای یک کمدی با مفهوم بالا مانند اِلف، این یک سفر سریع برای فیلمنامه نویس آن، دیو برنباوم نبود. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، ۱۰ سال طول کشید تا فیلمنامه وی تبدیل به فیلم شود.
اِلف اولین فیلمنامهی ساخته شدهی دیوید برنباوم بود و پروسهی ساخت آن به سال ۱۹۹۳ بازمی گردد. این فیلمنامه قبل از آماده شدن برای ساخت، شاهد تغییرات بسیار مهمی بود و در طول روند فیلم برداری هم همچنان در حال بازنویسی بود (که ما فقط به مقدار کمی از آن خواهیم پرداخت). به جرات میتوان گفت که ساخت یک فیلم زمان بسیار طولانی و زیادی را میطلبد و زمانی که فیلمنامه اصلی را با فیلم تمام شده مقایسه میکنید، احتمالاً شاهد تغییرات زیادی خواهید بود. نوشتن اغلب یک روند مداوم است، مخصوصاً وقتی که افراد بسیار زیادی در این پروسه درگیر هستند.
ظاهراً فیلمنامه اصلی اِلف تاریکتر (و بیشتر PG-13) بوده است
یکی از اصلیترین دلایلی که مردم عاشق اِلف و ویل فرل هستند، به این دلیل است که او در اعماق قلب خود مانند یک کودک بی گناه و پاک است. حتی با وجود این که او اشتباهات زیادی را مرتکب میشود، و در طول فیلم دچار دردسرهای زیادی میشود، شخصیتش مانند یک کودک خوش قلب است که فقط بهترینها را برای اطرافیان خود در فصل کریسمس میخواهد. این همان چیزی است که این شخصیت را بسیار دوست داشتنی میکند و فرل نیز برای زنده کردن این شخصیت و به تصویر کشیدن آن شادی کودکانه عملکرد بسیار خوبی را از خود نشان داده است. البته به گفته کارگردان جان فاورو، فیلمنامه اصلی اِلف، داستانِ بادی را به یک فیلم با تمی تاریکتر و PG-13 تبدیل کرده بود. چندی نگذشت که او دوباره فیلم را با روندی خانوادگیتر باز نویسی کرد و با الهام گرفتن از ویژه برنامههای کریسمسی Yore، در نهایت این فیلم را به سرانجام رساند.
جان فاورو در مصاحبه با رولینگ استون در سال ۲۰۱۳ فیلمنامه اصلی را اینگونه توصیف کرده است:
نگاهی به فیلمنامه انداختم و متوجه شدم که علاقهی بخصوصی به این نسخه از فیلمنامه ندارم. این یک نسخه بسیار تاریک از فیلم بود. من علاقه مند بودم که با ویل در اولین فیلم انفرادیاش بعد از SNL همکاری داشته باشم. از من خواسته شد که نگاه دیگری به فیلمنامه بیندازم. آنها به دنبال کسی بودند که فیلمنامه را بازنویسی کند و احتمالاً کارگردانی آن را نیز به عهده بگیرد. من به یاد میآورم که فیلمنامه را خواندم و ناگهان جرقه ای در ذهن من زده شد: اگر من جهانی را به وجود میآوردم که بادی اهل آن جهان بود، گویی در این دنیا مانند فیلم رودولف گوزن دماغ قرمز (Rudolph the Red-Nosed Reindeer) یکی از ویژه برنامههای کریسمسی که خودم با آن بزرگ شدم، بهعنوان یک اِلف بزرگ میشد، این گونه همه چیز سر جای خود قرار میگرفت. بنابراین به مدت یک سال، به بازنویسی فیلمنامه پرداختم. این فیلم از یک PG-13 به یک فیلم PG برای همه سنین تبدیل شد. بادی در فیلمنامهای که من در ابتدا خوانده بودم شخصیتی تیره و تاریکتر داشت. این شخصیت کمی بیگناه تر شد و جهان او بیشتر به جهان فیلمهای کودکانهی Rankin / Bass نزدیک شد. استودیو فیلمنامه را خواند و قبول کرد که آن را بسازم، و این زمانی بود که من را برای کارگردانی انتخاب کردند.
فیلم اِلف در ابتدا و قبل از اینکه زویی دشانل به جمع بازیگران بپیوندد، موسیقی زیادی نداشت.
بازیگران میتوانند به روند خلاقانهی فیلم کمک بسیاری بکنند. حال چه این کمک پیشنهادی برای خطوط دیالوگ جدید در هنگام فیلم برداری، تغییرات کلیدی در ظاهر و طراحی شخصیتهای آنها یا تغییر معنی دیالوگها در هنگام اجرای آنها باشد، موارد اضافی و تغییرات بسیاری وجود دارد که یک بازیگر میتواند در حین ایفای یک نقش به آنها بپردازد. در مورد این فیلم، گزارشها حاکی از این است که بازیگری زویی دشانل در اِلف نقش مهمی در ذوق موسیقی و جنبه موزیکال فیلم دارد.
زویی دشانل، علاوه بر یک بازیگر با استعداد، موسیقی دانی برجسته نیز هست که بازی وی در نقش جووی، کارمند یک فروشگاه که از طریق دوستیاش با بادی اِلف، روح کریسمس را پیدا میکند، به فیلم سازان اجازه داد تا لحظههای موزیکال بیشتری از جمله اجرای دو نفره ی موسیقی <<Baby It’s Cold Outside>> توسط بادی و جووی و هم چنین اجرای یک سرود کریسمسی <<Santa Claus Is Coming To Town>> در سرتاسر سطح شهر که به بابانوئل اجازه میدهد تا روح کریسمس مورد نیاز برای سوخت سورتمهی خود را در طول شب تأمین کند، را ثبت کنند. فهمیدن این که این فیلم بدون این موسیقیها ممکن بود چگونه باشد کار سختی است، اما واضح است که بازی زویی دشانل در این نقش به شخصیت اِلف اجازه داد تا وجودش از روح کریمس بیشتری پر شود.
ویل فرل در لباس اِلف خود باعث ایجاد چندین تصادف جزئی شد
در شهری مانند شهر نیویورک که همیشه شلوغ و پر تکاپو است، نمیتوان به راحتی گفت که برای فیلم برداری یک یا دو صحنه تونل لینکلن را ببندید. این بدان معنی است که ویل فرل در حقیقت هنگام فیلم برداری صحنهای از فیلم اِلف در تونل لینکلن، در نزدیکی ترافیک واقعی در این تونل قدم میزد. با این حساب، میتوان گفت که دیدن یک مرد ۶.۳ اینچی که در لباسهای چسبان اِلفها در اطراف قدم می زند، چیزی نیست که انتظار داشته باشید هر روز با آن مواجه شوید. به نظر میرسد در نتیجهی این موضوع، چندین تصادف جزئی نیز رخ داده است.
ظاهراً رانندگان چنان بر روی مردی که در لباس اِلف در اطراف تونل قدم میزده میخکوب شده بودند که این موضوع باعث شده است توجهشان از جاده منحرف شود و با حصار بندیها برخورد کنند یا به شکل دیگری دچار تصادفاتی جزئی شوند. خوشبختانه، به نظر نمیرسد در طول مراحل فیلم برداری حوادث ترافیکی جدی و یا تهدید جانی وجود نداشته است، بنابراین تصور کردن رانندگانی که از دیدن یک مرد اِلف غول پیکر غافلگیر شدهاند و هم چنین توضیح دادن به آن راننده و یا به شرکت بیمهی ماشین آنها زمانی که درخواست خسارت خود را میکنند، میتواند کمی سرگرم کننده و خنده دار باشد. البته، به احتمال زیاد در نیویورک تصادفات عجیبتر از این هم رخ داده است.
چند تا از دیالوگهای مثال زدنی بادی اِلف بهصورت بداهه گفته شده بودند
در صنعت کمدی، مخصوصاً در این روزها، بداهه گویی های زیادی صورت میگیرد. اکثر اوقات، کمدی بهتر است احساس طبیعی بودن و بخشی از لحظه بودن را داشته باشد، احساس واقعی بودن و اینکه به خوبی فهمیده شود. و در حالی که بعضی از فیلمها بیش از حد به بداهه گویی تکیه میکنند، اِلف فیلمی است که بداهه گویی را به نحوی بی نقص در داستان به کار میبرد. در صحنهای که بادی در حال بازجویی از فروشگاههای سانتا (با بازی آرتی لانگ) است، ویل فرل چند خط به یاد ماندنی را بهصورت بداهه گفت، که بسیاری از آن خط ها راه خود را به این فیلم باز کردند و به دیالوگهای مثال زدنی و از نقل قولهای محبوب و مورد علاقههای فیلمهای کریسمسی تبدیل شدند.
همانطور که توسط کارگردان جان فاورو در مصاحبه با خبرگزاری ABC فاش شد، دیالوگ معروف <<تو روی یه تخت از دروغ ها نشستی>>، و همچنین <<تو بوی گوشت و سیب زمینی میدی، تو بوی بابانوئل نمیدی>> همه در لحظه و بداهه گفته شدند. هنگامی که ویل فرل این خطوط را به طور کامل بیان کرد، اولین بار بود که کارگردان، و همچنین بازیگران و عوامل فیلم آنها را میشنیدند.
صحنهای که اهالی نیویورک با هم جمع میشوند تا سرود کریسمس را بخوانند، باعث گریهی ویل فرل در اکران اِلف شد.
این که بدانید بازیگران نسبت به فیلمهای خود چه احساسی دارند دشوار است. تجربیات آنها در مورد فیلم کاملاً متفاوت از ما خواهد بود. این مسئله میتواند تأثیر عاطفی را که مردم در صحنههای منتخب احساس خواهند کرد را افزایش یا کاهش دهد. در هر صورت، یک لحظه در اِلف وجود داشت که حتی ویل فرل نیز در طول نخستین اکران فیلم با آن اشک ریخت. این لحظهی هیجان انگیزی بود که شهروندان شهر نیویورک جمع میشوند تا آواز <<Santa Claus is Coming To Town>> را بخوانند، که به بابانوئل، این مرد قرمز پوش روح کریسمس مورد نیاز او برای پرواز سورتمهاش را در شب میبخشد. در آن زمان، همانطور که در مصاحبهای با Rotten tomatoes به آن اشاره شد، تنها چند سال از فاجعه یازده سپتامبر گذشته بود. دیدن نیویورک در این لحظه حساس، بسیار احساسی بود.
[در اکران فیلم در لس آنجلس] ویل فرل میگوید:
من میدانستم که آن لحظه که بادی در پشت سورتمه بود و همه در پارک مرکزی سرود میخواندند و روح کریسمس به اندازه کافی برای بلند کردن سورتمه وجود داشت، و او در حال دست تکان دادن برای مردم و خداحافظی بود، یکی از احساسیترین لحظات فیلم بود. من مدام به خودم میگفتم: <<اوه، من نمیتوانم به همه اجازه بدهم من را در حالی ببینند که در فیلم خودم گریه میکنم. من فکر نمیکردم که این کار بتواند تا این حد تأثیر گذار باشد.>> و این موضوع بسیار جالب بود. یادم میآید که که از نورا افرون تماسی تلفنی دریافت کردم، زیرا ما تازه شروع کرده بودیم تا کارهای ساخت Bewitched را انجام دهیم. و در طول آن آخر هفته، او مدام به من میگفت <<تو واقعاً باید از این اتفاق خیلی لذت ببری چون ساختن فیلمی که باعث شود همهی مردم در مورد آن صحبت کنند چیزی نیست که هر روز اتفاق بیفتد. »
ویل فرل نزدیک به ۳۰ میلیون دلار را برای بازی مجدد در نقش بادی اِلف در دنبالهای از این فیلم، رد کرد.
شما را نمیدانم، اما ۳۰ میلیون دلار شانسی نیست که هر روز در خانهی ما را بزند و به راحتی بتوان آن را رد کرد. فکر میکنم با اطمینان میتوان گفت که تعداد کثیری از مردم در طول زندگی خود با چنین فرصت استثنایی مواجه نمیشوند. با این وجود این بازیگر طنزپرداز، مبلغ ۲۹ میلیون دلار را برای فرصتی که برای تکرار نقش خود به عنوان بادی اِلف در یک دنباله از این فیلم به او پیشنهاد شد را رد کرد. وی در مصاحبهای با گاردین تأیید کرد که استودیو در صورت قبول این نقش توسط او، مبلغ بالایی را برای این دنباله در اختیار او قرار میداد، اما در نهایت تصمیم به رد این پیشنهاد گرفت:
من ایدهی ساخت دنبالهی این فیلم را رد کردم چون این ایده را دوست نداشتم. قطعاً ۲۹ میلیون دلار پول زیادی برای این کار به نظر میرسید. من به یاد میآورم که از خودم پرسیدم که اگر این کار خوب از آب در نیاید، آیا توان تحمل انتقاداتی مانند این که <<او برای پول این کار را انجام داد>> را خواهم داشت یا نه. در نهایت تصمیم گرفتم که قادر به تحمل چنین چیزی نخواهم بود. من نمیخواستم به سمت مسیری منحرف شوم که تمام کارهای خوبی که انجام داده بودم را پاک کرده و از بین ببرد.
شاید این گونه حتی بهتر هم باشد. دنبالهی فیلمهای کمدی به ندرت به خوبی سری اول در میآیند، چه برسد به این که از آن بهتر هم باشند. به خصوص برای یک کمدی خوش ساخت و بسیار محبوب مانند اِلف، که به نظر می رسد برای رسیدن این مرحله به جادوی کریسمسی زیادی نیاز داشته است و به وجود آوردن مجدد این جادو کار سادهای نیست، ریسک بزرگ و سختی به حساب می آمد. جالب است بدانید این موضوع درست زمانی مطرح شد که ویل فرل در دنبالهی فیلم گوینده به نام Anchorman 2: The Legend Continues بازی کرده بود، که با وجود این که فیلمی لذت بخش بود، اما به اندازهی نسخهی اول این فیلم خوب و موفق نبود.
در نهایت بد نیست یاد آور شویم که این ایام تعطیلات کریسمس فرصت خوبی است که مجدداً این فیلم جذاب را به همراه خانوادهتان تماشا کنید و از آن نهایت لذت را ببرید.
پاسخ دهید