گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی فرصتی برای تجارت. آیا این روزها نام شورش علیه انقراض و هشدارهای بیش از ۱۱۰۰۰ دانشمند از ۱۵۳ کشور را شنیدهاید؟ دانشمندان شرایط اقلیمی کره زمین را بسیار بحرانی اعلام کردهاند و این در حالی است که سیاست مداران و دولت مردان حتی زحمت شنیدن تظاهرات میلیونی و سراسری ماه گذشته ساکنان زمین را به خود ندادهاند و همچنان نسبت به هشدارها و تغییرات آب و هوایی بی تفاوت هستند. در سال ۲۰۰۱، جورج رایسمنِ اقتصاددان در کنفرانس سالیانه یادبود لودیگ فن میزس در دانشگاه آبرنِ آلاباما سخنرانی را با عنوان محیط زیستگرایی در پرتو میزس و کارل منگر ایراد کرد. شاگرد میزس – اقتصاددانی برجسته در مدرسه اتریش – گزارشی اولیه از چگونگی درک نئولیبرالها از سیاست جوی ارائه کرد. رایسمن با زبان تندی صحبت میکرد و با همین لحن در مورد واکنشهای فرضی تغییرات آب و هوایی بحث کرد و وجود اثبات کاهش ازن و گرم شدن هوای کره زمین را رد کرد. او با این قیاس منطقی صحبت خود را شروع کرد که هر دو شرایط به عنوان بهترین “معادل” از “رفتار طبیعت است که تا به حال دیده شده است، به این دلیل که آنها به خاطر “اعمال انسانی به طور فرد به فرد به وجود نیامدهاند”، بلکه ” اثر ترکیبی اعمال چندین میلیارد انسان” است- به بیان دیگر، به وسیله نظام سرمایهداری صنعتی چنین شده است. در این فرمول، او ویژگی اصلی تصور نئولیبرال را به تصویر میکشد، او از این استعاره استفاده کرد که بازار (تجارت و سرمایهداری) کمتر از نهادی اجتماعی است تا نیرویی طبیعی. فرصتی تجاری از قِبَل گرم شدن کره زمین نام نوشتاری است که تروی ویتیس آن را به تازگی در نشریه بوستون ریویو منتشر کرده است. در ادامه با آراد مگ همراه باشید.
گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی وضعیتی وخیم و اضطراری است، اما فرصتی برای توفیق ناگهانی هم است.
رایسمن پاسخ دولت برای این بحران را نادیده گرفت و از عبارت “معنای عظیم فردگرایی” از میزس را استفاده کرد که بر اساس آن ” افراد فقط به طور انفرادی فکر میکنند و انفرادی اقدام میکنند”. از آنجا که هیچ فرد و یا نهاد و شرکتی به تنهایی مسئول تخریب و از بین رفتن محیط زیست نیست، رایسمن چنین استدلال میکند هیچ فردی نباید از طریق “کنترل دولتی”، “تنبیه و یا مجازات” شود. در عوض “پاسخ مناسب” این است که افراد “با نهایت مزایای فردی خود با طبیعت روبرو شوند”، البته احترام به املاک خصوصی باید لحاظ شود حتی اگر بخش عظیمی از زمین “غیرقابل سکونت” باشد. فاجعهای چنین عظیم میتواند “مشکل خیلی بزرگی برای دیوان سالاران دولتی قلمداد شود”… اما قطعا برای دهها و صدها میلیون نفری که آزادانه و با تفکرات فردی تحت نظام کاپیتالیسم زندگی میکنند مشکل چندان بزرگی نیست.
در طول دو دهه گذشته چارچوب نئولیبرال از این زمینه فراتر رفته است. فیلیپ میرووسکی، اقتصاددان دگراندیش، در کتاب هرگز اجازه ندهید که بحرانی جدی بیهوده از بین رود (۲۰۱۳) توضیح میدهد که، تلاشهای نئولیبرال برای شکست جنبش برای مقابله با تغییر آب و هوا اکنون یک سری سیاستهای قوی و به همپیوسته را شکل میدهد. نخستین ریسمان دفاع انکار است و صرف کردن پول زیاد برای جبهه موردنظر. محاسبه اینکه چگونه این عملیات در هالهای از ابهام قرار دارند دشوار است، اما مطمئنا در بین سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۱۰ اصول محافظه کار بیش از نیم میلیارد دلار را صرف سازمانهایی کرد که به کار انکار شرایط اقلیمی مشغول بودند. از زمان توافق پاریس تا سال ۲۰۱۵، غول های نفتی فقط یک میلیارد دلار صرف مبارزه با تغییر قوانین اقلیمی کردند تا بتوانند مسائل مربوط به گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی را دور بزنند.
سپس برنامههای مبتنی بر بازار و معیارهای انگیزشی هستند که برای محدود کردن انتشار گازهای گلخانهای کارهای بسیار کمی انجام دادهاند (سیستم تجاری گازهای خروجی اتحادیه اروپا را در نظر بگیرید). و در پایان همه این سیاستها به نظر میرسد که چیزی بیش از وسیلهای موقت برای خریدن زمان و رسیدن به راهحلی پایدار از سوی مهندسین ژئومهندسی نیست. در برآورد میرووسکی، مجموعه فنآوریها، به خصوص مدیریت اشعه خورشید، “آخرین پشتیبان نئولیبرال” است، چرا که این امر از آموزههای اصلی دکترین نئولیبرال نشات میگیرد زیرا کارآفرینان از خلاقیت در اتلاف زمان دست کشیدهاند و در نهایت پاسخ بازار برای رفع مشکلات اقتصادی بحرانی نوآوری خواهد بود. در مواجهه با استراتژی نئولیبرال که همراه با تعلل و شکست است، جنبش محیطزیست تاکنون موفق نشده است چارچوبی منسجم را برای اقدامات خود در نظر بگیرد و فقط توانسته است واکنشهای آش شله قلمکاری و تدریجی همچون بلوکه کردن زیرساختهای سوخت فسیلی و پشتیبانی از روشهای مبتنی بر بازار و معیارهای انگیزشی را از خود نشان دهد (همچون لایحه قانونی و ناموفق Waxman-Markey در سال ۲۰۰۹).
جنبش محیطزیست باید به طور کامل نئولیبرالسیم را درک کند تا از ناچیز شمردن آن به عنوان رقیب یا بدتر از آن دست کشد تا سبب سقوط آن نشود.
مثل این نیست که از نظر محیطی خشکسالی به وجود آمده باشد. در واقع، در دهه گذشته، سیلی از اتفاقات جدید در این مضمون دیده شد. کتاب کربن دموکراسی (۲۰۱۱) اثر تیموتی میشل، استدلالی خلاق و تاثیرگذار را درباره تاریخ کار و پیوند آن با سازمانهای انرژی مختلف را مطرح میکند. در روشی مارکسیستی و تاریخی، آندریاس مالم نخستین انتقال انرژی از قدرت آب به زغالسنگ را در طول دهه ۱۸۳۰ در کتاب سرمایه فسیلی (۲۰۱۶) بررسی میکند تا مدعی شود که سرمایه گذاران از سوختهای فسیلی به عنوان سلاح در تاریخ مبارزات طبقاتی استفاده کردهاند. در حالی که منابع انرژی تجدیدپذیر، تولید را به شکل موقتی و جغرافیایی محدود میکنند، سوختهای فسیلی هیچ گونه محدودیتی ارائه نمیکنند، نه سرمایه از بین میرود و نه نیروی کار کاسته میشود. برای دیدن ریشههای شرورانه و مفاهیم معاصر ژئومهندسی، میتوان به کتاب اربابان زمین (۲۰۱۳) نوشته کلایو همیلتون یا گزارش بنیاد هاینریش بول (وابسته به حزب سبز آلمان) و یا کتاب The Big Bad Fix: The Case Against Geoengineering (2017) مراجعه کرد.
این تحقیق به نتایج واقعی دست یافت و درک ما از روش انتقال انرژی قبلی را در زمینه پویایی نوع تقلا و مادیت زدایی خود سیستمهای انرژی پیشبینی کرده است. ما اکنون ایده بهتری از تاریخ ژئومهندسی و آنچه که احتمالا برای آینده معنا پیدا خواهد کرد را داریم. با این حال این آثار تنها نشان دهنده آغاز کار فکری در این زمینهها هستند. تاریخچه محیط زیست فاقد روایتی فراگیر و توافقی جمعی در دو قرن اخیر است و جنبش زیست محیطی هنوز طرحی برای زمانهای بحرانی و کاری که در آن زمان باید انجام گیرد، ندارد. دو کتاب اخیر به نام سوختن و هالی اثر سایمون پیرانی و کتاب پس از ژئومهندسی نوشته جان باک، با این حال، بر این نکته اشاره دارند که جنبش سرانجام شروع به ارائه چارچوب تفکر استراتژیک با بحران پیش رو خواهد کرد. آنها نشان میدهند که چگونه جنبش محیط زیست باید به طور کامل نئولیبرالیسم را درک کند تا از ناچیز شمردن آن به عنوان یک دشمن – یا بدتر از آن دست کشد تا سبب سقوط آن نشود.
به عنوان محققی در موسسه مطالعات انرژی آکسفورد، پیرانی ممکن است مانند دیگر تحلیلگران انرژی باشد، اما چیزی که او را از دیگران جدا میکند رویکرد او است، نه مانند زمینه کاری بسیاری از مارکسیستهای شکم سیر. عضو سابق حزب انقلابی کارگران تروتسکیست، پیرانی رابطه نزدیکی با روسیه برقرار کرده و شغل دومی را در زمینه مطالعه صنعت متان به دست آورده بود. او همچنین به عنوان روزنامهنگار هم کار کرده بود و کتابهایی را در مورد انقلاب روسیه و سیاست معاصر در دوران “پوتین” نوشت. کتاب سوختن و هالی نشاندهنده همگرایی حرفههای موازی او است: این کتاب تاریخچهای از سوختهای فسیلی است که در پوششی مارکسیستی قرار گرفته است. برای توضیح هدف خود از این کتاب، از مورخ اقتصادی به نام آدام تووز نقل میکند که در سال ۲۰۱۶ ” تاریخی را توصیف میکند که نشان میدهد چگونه مصرف و تولید در حلقهی بازخورد بسط یافته اقتصادی و مادی بیشتر به هم گره خوردهاند.” پیرانی امیدوار است که کتابش گامی در این مسیر باشد و او در این مسیر بسیار افتاده عمل میکند. او تاریخچهای بلند پروازانه از سوختهای فسیلی نوشته است.
در جایی که برنامه میتواند دسترسی برابر به سیستمهای انرژی را تضمین کند، شرکتهای خصوصی نه تنها به کسانی که میتوانند پول پرداخت کنند خدمت میکنند، بلکه مصرف زیاد و سودآور را نیز تشویق میکنند.
کتاب سوختن و هالی رسالهای تکنیکی و محکم از موضوعی پراکنده است، اما میتوان چند موضوع را به طور فراگیر به کار برد. مهمتر از همه، کنتراست بین سیستمهای انرژی برنامهریزی شده و بازار محور است. برنامهریزی کارایی خاصی را ارائه میدهد، و در هیچ کجا این روشنتر از تولید همزمان انرژی و همه مشتقات الکتریسیته نیست، که پیرانی به طور مفصل این موضوع را تحلیل میکند. به عنوان مثال، در عوض اجازه دادن به از بین رفتن راحت “زباله” از تولید صنعتی، میتوان سیستمهای تولید همزمان را به خانههای مردم انتقال داد.
این تکنیک بازده انرژی را به میزان قابلتوجهی به ۵۸ درصد افزایش میدهد در حالی که در مقایسه با ۳۷ درصد به دست آمده حاصل از تولید برق معمولی است. در برخی موارد، سیستمها حتی میتوانند تا ۸۰ درصد هم بازدهی داشته باشند. در سال ۱۹۷۵ تولید همزمان انرژی، ۴۲ درصد از گرمایش شهری در اتحاد جماهیر شوروی و اندکی کمتر در اسکاندیناوی را فراهم کرد، اما در آمریکا این بازدهی فقط ۴ درصد بود. شرکتهای برق ایالات متحده این کشور را تهدیدی برای بازدهی پایین خود دیدند، بنابراین از دسترسی دادن کارخانه به شبکه اجتناب کردند. پس از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی، شبکههای تولید همزمان انرژی با خصوصیسازی بازارهای الکتریکی و گرمایشی از بین رفتند.
کارایی تولید انرژی به حدی موثر است که می توان حتی در صفحات مجله نئولیبرال، مجله اقتصاد سیاسی، از آن در برابر گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی قدردانی کرد. در مقاله مارشال گلدمن به نام تاثیرات بیرونی و نژاد رشد اقتصادی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالستی (۱۹۷۲)، که به طریقی دیگر، از شوروی برای سابقه زیست محیطی اش انتقاد کرد، اذعان کرد که زیرساخت تولید همزمان انرژی “موفقیت استثنایی” سیاست برنامهریزی شده برای حفظ منابع طبیعی بود که هیچ همتایی در آمریکا نداشت.
پیرانی در قصیدهای شبیه به فضایل برنامهریزی، نشان میدهد که تنها دولت ثابت کرده است که توانسته به برقرسانی در ییلاقات دست یابد. اتحادیه شوروی و به خصوص چین دارای سوابق شایانی در این زمینه هستند و با وجود ثروت سرانه این کشورها به سرعت به میزان بالایی از نفوذ دست یافتهاند. موفقیت منحصر به فرد دولت چین در مقایسه با هند آشکار است، چرا که این دو از زمانی که در اواخر دهه ۱۹۴۰ به استقلال رسیدند، با صنایع الکتریکی همین حوزه کار خود را شروع کردند. با این حال، اکنون فقط یک میلیون شهروند چینی بدون قدرت هستند در حالی که با ۲۳۷ میلیون نفر از مردم هند مقایسه میشود (و این رقم در کنار این میزان زیاد، ناچیز شمرده میشود)، با این حال، پس از طرحهای خصوصیسازی در دهه ۹۰، کمک چندانی به فقرا نشد.
در هر دو کشور غنی و فقیر، بخش خصوصی سابقه ضعیفی در برقرسانی به مناطق روستایی داشته است، زیرا بسیاری از خانوادهها بیش از حد فقیر و پراکنده هستند و همین سبب میشود کار شرکتها چندین برابر شود. کارآفرینانی مانند سامویل اینسال از شیکاگو، سردمدار صنایع همگانی، مشتریهای شهری را به عنوان پایه امپراطوری خصوصی خود ترجیح میداد. با وجود ثروت عظیم ایالات متحده، فقط ۱۰ درصد از خانوادههای روستایی در دهه ۱۹۲۰ به شبکه وصل شده بودند. این دوران برابر بود با درگیر شدن شرکتهای اینسال با ورشکستی و قرارگیری در دوران رکود بزرگ – شرایط او را وادار به فرار از کشور کرد – از اینجا به بعد دولت وارد ماجرا میشود. آژانس توسعه روستایی با طرح توزیع جدید مرحله دوم در طول نیمه دوم دهه ۱۹۳۰، از تعاونیهای کوچک و بزرگ مانند اداره امور جلگه تِنسی که برای تکمیل کار خود در بخش خصوصی با مشکل روبرو شده بود را مورد حمایت قرار داد.
استثنا در تقسیمبندی شهری / روستایی را می توان در کشورهایی یافت که به صنایع استخراجی وابسته هستند. شرکتهای معدن در آفریقای جنوبی زیرساخت برقی جاه طلبانه خود را ایجاد کردند تا معادن عمیقتری حفر کنند و کوهای از بن نابود شده را به خاطر طلا مورد واکاوی قرار دهند. در سال ۱۹۲۰، شرکتهای معدن آفریقای جنوبی قادر به تولید برق بیشتری نسبت به لندن، بیرمنگام، و شفیلد بودند، اما این سبب تغییر در سابقه ناکارآمد سرمایهداری برای تامین برق به فقرا نشد؛ خانههای معدنچیان به این شبکه ارتباطی مدرن متصل نبود. همانطور که پیرانی ادامه میدهد، ” ایستگاه برق اورلاندو [ در سووتو ]، در سال ۱۹۴۳، برق معادن را تامین کرد، اما شهرهای اطرافش را نه: تیرهای برق و کوتولههایی که در کلبههای بدون برق زندگی میکردند بیشتر تبدیل به سمبل شده بودند.”
در جایی که ایجاد برنامه میتواند دسترسی برابر به سیستمهای انرژی را تضمین کند، شرکتهای خصوصی نه تنها به کسانی که فقط قادرند پول پرداخت کنند خدمت میکنند، بلکه مصرف بیرویه و سودآوری را نیز تشویق میکنند. یک قرن پیش، پیرانی خاطرنشان کرد: “سازندگان تهویه مطبوع با مهندسان و حاکمان ایالت نیویورک درگیر شدند، زیرا این دو گروه استدلال میکردند که مدارس سلامت دانش آموزان خود را با پنجرههای باز بهتر فراهم میکنند تا از هوای دستگاه تهویه مطبوع”. صنعت خودرو احتمالا بدترین نمونه از نظر ترویج زباله برای سود شخصی بود. پیرانی از ۱۹۳۹ که ساکنان شهر را در دو دسته قرارداد یکی ” آنها که از داشتن خودرو امتناع میکردند” و دیگری گروهی که در ردیف “بزرگترین مشتریان بالقوه خودرو” قرار داشتند و اظهار میکردند که” شهرها باید بازسازی شوند و اینکه “سازندگان جاده باید رویاهای ما را بیرحمانه از وسط بخشهای پر جمعیت شهر عبور دهند”.
توطئه شرکتهای خودرو علیه حمل و نقل عمومی اکنون به خوبی شناخته شدهاند، به ویژه برای شرحی که بری کامونور، زیستشناس سلولی در مقاله قدرت فقر (۱۹۷۶) بیان کرد، اما پیرانی با جزئیات آزار دهندهای بیان میکند که شرکتها چگونه شرکتهای بزرگ تراموای شهری را خریدند، خطوط راهآهن را از بین بردند و خواستار قرارداد با شرکتهای ترانزیت محلی شدند تا خرید وسایل نقلیه الکتریکی را ممنوع کنند. نتیجه، نسل جدیدی از شهرها در مقیاسی بیسابقه به وجود آمدند. با مقایسه آتلانتا با بارسلونا، دو شهر با جمعیتی مشابه، پیرانی متوجه میشود که ” بیشترین فاصله بین دو نقطه در شهر آتلانتا ۱۳۷ کیلومتر است در حالی که در مقایسه با بارسلونا، ۳۷ کیلومتر است؛ نسبت رفت و آمدهای پیاده در بارسلونا ۲۰ درصد است؛ در آتلانتا درصدی که ثبت شد بسیار ناچیز است.”

بیش از هر کالای دیگری، خودروها گفته پیرانی را ثابت کردند که افراد سوخت فسیلی مصرف میکنند:” آنها نسبت به سیستمهای اجتماعی و اقتصادی که ممکن است کنترل چندانی روی آن نداشته باشند، زیادهروی میکنند.”
اگرچه به نظر میرسد که نمونههایی از تولید همزمان برق و نیرو، برقرسانی روستایی و برنامهریزی شهری برای افزایش پیادهروی شهروندان، به دوگانگی کاملا متمایز بین دولت و بازار در کاهش گرم شدن کره زمین اشاره میکند، البته در برخی صنایع این دو به هم نزدیک شدند. این بیشتر در مورد صنعت خودرو، به ویژه در ایالات متحده، آشکار است. علاوه بر مبالغ قابلتوجه یارانههای دولتی که به شرکتهای سوخت فسیلی پرداخت میشوند، از وقفههای مالیاتی گرفته تا تحقیقات دولتی رایگان را دربرمیگیرد و “ابر انگیزش” دیگر “یارانههای حمل و نقل جادهای” هستند که معمولا به شکل حمایت دولت از ساخت جادهها و محوطههای پارکینگ در اولویت زیرساخت حمل و نقل، قرار میگیرند.”
فقط این نیست، چنین زیرساختی به ندرت در شمارش یارانههای سوختهای فسیلی گنجانده میشود؛ این مسئله با اینکه مورد تحقیق و بررسی بسیار قرار گرفت اما مقیاس کامل این شرکتهای رفاهی ناشناخته هستند. شرکت بلوک شرق یک استثنا بود، با سیستمهای حمل و نقل عمومی خوب و با کیفیت و با تعداد پایین خودرو، آنها از دهه ۱۹۹۰ کار خود را در آمریکا از سر گرفتند. خودروها بیش از هر کالای دیگر ادعا پیرانی را اثبات میکنند که وقتی افراد سوخت فسیلی را مصرف میکنند، در واقع “آنها در زمینه سیستمهای اجتماعی و اقتصادی که ممکن است کنترل کمی روی آنها داشته باشند، زیادهروی میکنند” و ” تولید و مصرف در اقتصاد جهانی نوعی رابطه همزیستی دارند که در نهایت با روابط ثروت و قدرت در اقتصاد تعیین میشود.”
علاوه بر ضرورت پیگیری و به دام انداختن مشتریان، سیستمهای انرژی با انگیزه سرمایه برای کاهش هزینههای نیروی کار تحریف میشوند. کارگران فاقد مهارت و تولید براساس مکانیزه سازی میتوانند منجر به هدر دادن منابع طبیعی شوند. مطالعهای که اخیرا از سوی دانشگاه کمبریج انجام شد نشان داد که تولید کنندگان فولاد و آلومینیوم از ورقه فلزی استفاده کردهاند تا مواد با انرژی کمتری تولید شوند و در نتیجه هزینه نیروی کار کاهش پیدا کند (به عنوان مثال، شمشها، میلهها و یا سیم). به طور شگفتانگیزی، “محققان حدود ۷۳ درصد از کل ذخیره انرژی اولیه جهانی و بالقوه را از” تغییرات طراحی موفقیت پذیر ” به پیشرفتهترین سیستم ابزار فنی پرمصرف همچون طراحی ساختمان، وسایل نقلیه و سیستمهای صنعتی از بین بردند.” یعنی خود صنعت سوخت فسیلی را به پایان رساندند. به عنوان مثال، استخراج زغال سنگ بطور گسترده و استفاده از نیروی کار یدی زیرزمینی تا مکانیزه کردن عملیات استخراج معدن، که منجر به دستاوردهای بهرهوری حیرتانگیزی (“در آمریکا، از ۱ تن در هر شیفت کاری در سال ۱۹۰۰ به ۳.۵ تن در هر ساعت کار در سال ۲۰۰۳ رسید”) شده است. در این مورد ضایعات خسارت شدیدی به محیطهای مورد نظر وارد کرد، از کوههای از بین رفته گرفته تا کوههایی که از ضایعات انباشته شده به وجود آمدند.
یکی از بزرگترین نقاط قوت کتاب سوختن وهالی، چشمانداز جهانی آن است. تاریخ مشخصی همچون ۱۹۵۸ ممکن است در تاریخ تغییرات آب و هوایی برای خوانندگان آمریکایی آشنا باشد، زمانی که چارلز کیلینگ شروع به اندازهگیری ماده ذرات CO2 در رصدخانه ماونا لوا کرد یا در سال ۱۹۸۸، زمانی که جیمز هنسن قرارگیری در موج گرما را در کنگره تائید کرد. با این حال، پیرانی بر اهمیت دیگر نقاط عطف از جمله استخراج هستههای یخی ۴۰۰ ساله از پایگاه تحقیقاتی وستوک متعلق به روسیه در جنوبگان در دهه ۱۹۹۰، و همچنین اجلاسِ فیلاخِ اتریش در سال ۱۹۸۵، و هشدار سازمان جهانی هواشناسی سازمان ملل متحد، و شورای بینالمللی اتحادیههای علمی در مورد تهدید گرمایش هوای کره زمین تاکید کرد. در طول کتاب سوختن، پیرانی به طور آگاهانه تاریخ تطبیقی سوختهای فسیلی را به کشورهای آفریقای جنوبی از قبیل نیجریه، آفریقای جنوبی، هند و برزیل تعمیم میدهد.
میتوان با چند نکته تفسیر پیرانی را به چالش کشید. اگرچه اتحادیه شوروی بینش خود را نسبت به خواص برنامهریزی سیستم انرژی ارائه میکند اما مفیدتر بود اگر پیرانی عمیقتر وارد نقاط ضعف این مدل میشد. او میتوانست کار رابرت آلن، مورخ اقتصادی و عالم را مورد توجه قرار دهد که استدلال میکرد استفاده از انرژی شوروی در هر واحد از تولید ناخالص داخلی سبب نرخ مضاعف سازمان همکاری و توسعه اقتصادی شده است زیرا در صنایع سنگین عملا سبب هدر رفت میشود. همچنین، پیرانی بحران اقتصادی دهه ۱۹۷۰ را به اتحادیههای قدرتمندی که سبب فشردهسازی نرخهای سود میشوند، نسبت میدهد، اما نمیتواند توضیح دهد که چرا نرخ بالای رشد اقتصادی در دوره سی ساله باشکوه حتی پس از فشار بر جنبشهای کارگری هرگز به کشورهای ثروتمند برنگشته است. رابرت برنر در کتاب اقتصاد جهانی متلاطم (۱۹۹۸) استدلال میکند که ریشههای “رکود اقتصادی طولانی” به جای ورود رقبای جدید مانند آلمان غربی و ژاپن در دهههای ۱۹۶۰ و چین در دهههای ۲۰۰۰ به سرمایهگذاریهای بیش از اندازه در بخش تولیدات تکیه کرده است. علاوه بر این، برای پیرانی که اقتصاد اکولوژیکی هرمان دالی را تایید میکند، عجیب است. منطقی نیست که به آن با نگاه مارکسیستی توجه شود – همانطور که دالی به آن نگاه میکند، رشد اقتصادی یک “ایدئولوژی” است، گویی سود نوعی اندیشه است تا ضرورتی ساختاری برای تکثیر اجتماعی سرمایهداری. علاوه بر این، دالی از ترکیب عجیبی از راهحلهای مبتنی بر نظریات توماس مالتوس و نئولیبرال، مانند حمایت از برنامه تجارت گازهای گلخانهای (رویکردی مبتنی بر بازار برای کنترل آلودگیهای ناشی از گازهای گلخانهای و کاهش انتشار آلایندهها) برای حق بچهدار شدن. پیرانی، که بیزاری خود را نسبت به نئولیبرالیسم و مالتوسیانیسم به حد کافی نشان میدهد، باید در جای دیگری به دنبال الهام باشد.
با این حال، به طور کلی، از صمیم قلب توصیه میشود کتاب سوختن را بخوانید که هم بسیار غنی و هم مملو از جزئیات و اطلاعات است. جنبش محیطزیستی در راستای گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی برای مدتی به کتابی شبیه این نیاز دارد.
هالی جین باک به نوبه خود مشکل تغییرات آب و هوایی را در انرژی عبور کرده میداند که در واحد سطح و واحد زمان (چگالی تابش) کاهش پیدا کرده است. اشعههای خورشید به طور متوسط زمین را در حدود ۱۸۰w/m2 گرم میکنند، اما در سه قرن اخیر، آلودگی دیاکسید کربن به ۲.۲۹w/m2 افزایش یافته است. باک میگوید، ژئومهندسی خورشیدی فقط تلاشی برای تغییر این ریاضی است، در حقیقت، هواپخش موجود تا حد زیادی باعث گرم شدن کره زمین به اندازه یک درجه سانتیگراد میشود – بدتر از آن چیزی است که فکرش را میکنیم هم میتواند باشد! فنآوریهای خورشیدی (ژئومهندسی خورشیدی) برای انعکاس نور خورشید به فضا قبل از گرم کردن کره زمین – این حادثه را به سیاست تبدیل خواهد کرد. اما مدیریت تشعشع خورشیدی تنها راه برای ژئومهندسی سیاره نیست.
تلاش باک برای بیان تصویری از ژئومهندسی سازگار با اهداف پیشرفته دیگر است و ارائه حسابی دقیقتر از آنچه معمولا در پیکره نیو دیل سبز یافت میشود.
مانند پیرانی، باک رزومهای غیر معمول برای تخصص انرژی خود و همچنین معلم نویسندگی خلاق، تکنسین دادههای مکانی و تحلیلگر امور خارجه پیش از نوشتن رساله خود درباره فنآوریهای زیستمحیطی در دانشگاه کورنل دارد. هر آدمی میتواند نشانههایی از این همه تجربه را در کتاب او تشخیص دهد، به خصوص به شیوهای که در باریکههای تخیلی علمی بین فصلهای فنی در مورد پیشرفتهای اخیر در ژئومهندسی بیان میکند. هدف از این بخشها این است که به خواننده اجازه دهیم تا تصور کند که آینده ژئومهندسی چگونه خواهد بود.
علاوه بر این، باک تلاش میکند تا تصویری از ژئومهندسی را که با دیگر اهداف مترقی در مقوله گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی سازگار است بیان کند. همانطور که او توضیح میدهد، “شکاف” بین خوش بینانی که فقدان آگاهی تاریخی از چگونه فنآوری توسعهیافته دارند و زمینههایی که “درک عمیق استعمار، امپریالیسم و تحول تاریخی سرمایهداری” را فراهم میآورند، اما راهحلهای فنی برای تغییر آب و هوا را رد میکنند وجود دارد. با نهایت تاسف، میکوشند تا در این شکاف زندگی کنند و ژئومهندسی را با عدالت تطبیق دهند. او در حالی که نسبت به گروههایی مانند شورش علیه انقراض و طلوع همدردی میکند، از “شکاف شناختی بین تقاضا برای کاهش [ کربن ] و مقیاس واحدهای صنعتی مورد نیاز برای رسیدن به آن انتقاد میکند” و بنابراین ژئومهندسی به معنای ارائه حسابی دقیقتر است و بیشتر از چیزی است که معمولا در پیکره نیو دیل سبز پیدا میشود.
هنگامی که بحث بر سر ژئومهندسی در دهه ۱۹۹۰ صورت گرفت، تکنولوژیهای جذب و جداسازی کربن (CCS) به همان حالت به بحث گذاشته شدند که مداخله جسورانه تری نسبت به مدیریت تشعشع خورشید (SRM) بود. یک دهه بعد، این دو برای فرار از خبرگزاریهای مخالف مدیریت تشعشع خورشید در نزد همه به چشم آمدند و تلاش عمده در بخش روابط عمومی از سوی شرکتهای سوخت فسیلی و ایالتها به طور یکسان برای ارائه مزایای جداسازی دیاکسید کربن و ذخیره آن (CCS) به عمل آمد. بدیهی است که تغییری عمده رخ داده باشد تا ایالات متحده و عربستان سعودی، هیات بینالمللی تغییرات اقلیمی (IPCC) را برای تهیه گزارش ویژه در مورد این تکنولوژی در سال ۲۰۰۵ ترغیب کردند. دولتها و شرکتها قول دادند که میلیاردها دلار صرف تحقیقات و زیرساخت جداسازی دیاکسید کربن و ذخیره آن کنند، اما بخشی از آن هنوز تحقق نیافته است. جداسازی دیاکسید کربن و ذخیره آن بدون قیمت بالای کربن (یعنی ۲۰۰ دلار در هر تن) به سادگی غیر قابل رقابت بود. این کودتا برای “زغال سنگ تصفیه شده” زمانی رخ داد که گاز متان به پایینترین قیمت خود در طول چند دهه گذشته رسید. برای مدتی، موسسه مطالعات MIT فهرستی از “پروژههای لغو و غیر فعال شده” CCS را جمعآوری کرد، و در نهایت خودِ موسسه در سال ۲۰۱۶ تعطیل شد. پس ادغام CCS با SRM، میتواند ژئومهندسی را به وضعیت خود بازگرداند.
گاهی، اعجاب محض ژئومهندسی باعث میشود که تمایز واقعی فیلم علمی تخیلی با بعد از ژئومهندسی به سختی مشخص شود. باک به آرامی یکی پس از دیگری راهحلهای بهینه را برای بازدهی بیشتر جهان بررسی میکند. یکی از پروژههای ارتش آمریکا پرورش و رشد جلبک دریایی به عنوان غذا برای انسان و احشام بود زیرا گاوهایی که از جلبک دریایی تغذیه میکنند متان کمتری تولید میکنند و یا به عنوان زیست انرژی سوزانده شوند. پرورش و استخراج جلبک دریایی با استفاده از آسانسورهای زیردریایی انجام میشد. این جلبکها در طول روز و با تابش خورشید به همراه خرچنگهای چسبیده به آن جمعآوری میشدند و با آغاز شب برای تامین دوباره مواد مغذی جلبکها، آنها را به اقیانوس بازمیگرداندند. باک توضیح میدهد: ” درونهای زیردریایی جلبکها را به سوی آبهای جدید سوق میدهند تا توسط ماهوارههای دیگر شناسایی و جمعآوری شوند، این کار سبب کاهش هزینهها و نیروی کار خواهد شد”. اگر زیست انرژی جلبک دریایی با CCS جفت شود به پروژه زیست انرژی جداسازی دیاکسید کربن و ذخیره آن (BECCS) تبدیل میشود که نویدی تازه برای هیات بینالمللی تغییرات آب و هوایی به شمار میرود و همچنین قادر است میزان کربن اتمسفر را کاهش دهد (و آن را در زیست توده نگه دارد).
همانگونه که بسیاری از جلبکهای دریایی به زور انسانی وارد ذخایر جوی کربن میشوند ” هوازدگی افزایش یافته” پروژهی دیگری است که باک به آن فکر میکند- البته یکی دیگر از پروژههای باک – تمامی پروژههای او همچون خدایان کوه المپ هستند. هوا زدگی بخشی از چرخه کربن است که درواقع شکل طبیعی برای تجزیه کربن است. دیاکسید کربن موجود در اتمسفر با آب در تعامل است تا اسید کربونیک تشکیل دهد، و سپس با باران وارد زمین میشود و سنگهایی که در معرض آن قرار میگیرد از بین میروند. این فرآیند ترکیباتی که به اقیانوسها جاری میشوند را آزاد میکند و در آنجا به تختهسنگهای حاوی کربن مانند سنگ آهک در کف دریا تبدیل میشوند. دانشمندان راهی برای افزایش این فرآیند طبیعی به وجود آوردهاند: صخرههای حفر میشوند، خرد شده (برای افزایش سطح در معرض باران)، و سپس در زمینهای زراعی و یا جنگلها پراکنده میشوند و یا دوباره به درون دریا میریزند.
با این حال، برای ایجاد هرگونه تاثیر قابلتوجه، چنین هوازدگی اضافهای نیاز به تبدیل شدن به صنعتی عظیم دارد. باک اعتراف میکند که کوههایی به بلندای کیلومترها باید حفر، خرد، پراکنده، و در هر سال دفع شوند. او اظهار تاسف کرد که “قهرمانان” اندکی در برابر فنآوری وجود دارند، اما کاملا متناسب با تخصص صنعت معدن است. گروه دِ بیرز که هنوز کوهها را حفر میکند علاقه زیادی به این ایده نشان داده است؛ این گروه میتواند برخی از شباهتهای کربن را برای همه سنگهایی که در معرض آن قرار دارند ارائه دهد.
باک به سادگی نمیتواند جامعهای گیاهخوار را برای گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی تصور کند، زیرا حتی در داستانهای علمی خود شخصیتهای مرغ و ماهی هم تن میخورند. به نظر میرسد که او فراموش کرده است که اعضای خدمه پیشتازان فضا گیاهخوار هستند.
با کمال تعجب، باک نسبت به جنگل کاری در مقیاس بزرگ و احیای جنگل اهمیت کمتری قائل است. کاشت درختان جدید و یا اجازه دادن به جنگلهای کهن در شرایطی ایمن همراه با تکنولوژی پایین به سرعت میتواند اجرا شود. در دراز مدت میتوان گیگها تن کربن جمعآوری کرد. با این حال، نیازمند زمینهای بسیار زیادی است، که برخی از آنها ناگزیر بخش بزرگی از چراگاه را شامل میشوند (چون این بزرگترین گروه در زمین است). در نتیجه ممکن است فعالان و برنامه ریزان با صنعت دام مبارزه کنند و اگر با موفقیت اجرا شوند، به میلیاردها نفر نیاز دارند تا میزان گوشت و لبنیات روزانه خود را کاهش دهند.
اگر چه این ارقام در برخی از مسیرهای کاهش انتشار گازهای گلخانهای که در گزارش اخیر هیات بیندولتی تغییر اقلیمی درباره گرم شدن ۱.۵ ºC کره زمین مورد تحقیق قرار گرفتهاند، در این گزارش باک عمدتا تصاویری منفی را نشان میدهد و با اشاره به برخی مطالعات نشان میدهد که این جنگلها به طور خاص ممکن است بیشتر آسیب ببینند. او همچنین این طرح را به عنوان “پروژه اجتماعی” توصیف میکند زیرا به “کاهش قدرت” صنعت قدرتمند گوشت و لبنیات و “تغییر فرهنگی و رفتاری” نیاز دارد تا مردم بتوانند گوشت کمتری بخورند. به جای تامل در مورد فواید باز پس گیری و معکوس کردن آسیب ناشی از جنگلزدایی – همانطور که در آتشسوزی اخیر در جنگلهای بارانی آمازون به طور وحشتناکی اتفاق افتاد – او این فرضیه را میپذیرد که “زمینها بیش از اندازه مورد بهرهبرداری قرار گرفتهاند” و باید تلاش خود را متوجه چیزهای دیگری کرد.
اما با توجه به اینکه صنعت گوشت و لبنیات فقط بیش از یک چهارم از سطح زمین را دربرگرفتهاند، ۴ میلیارد هکتار – این در حالی است که تنها درصد کمی از تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص میدهد، هر گونه تلاش به طور متعهدانه برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی باید جدی گرفته شود. تغییر عادات غذایی بسیار آسانتر از بازسازی شهرها و زیرساخت حمل و نقل است، چه برسد به یافتن راهی پایدار برای تولید سیمان یا ذوب فولاد. باک به سادگی نمیتواند جامعهای گیاهخوار را تصور کند، زیرا حتی در داستانهای علمی خود شخصیتهای مرغ و ماهی هم تن میخورند. به نظر میرسد که او فراموش کرده است که اعضای خدمه پیشتازان فضا گیاهخوار هستند.
این جذابیت عمل و نتایجی است که باک را به بازار رستگاری محیطزیست در راستای گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی سوق میدهد. برای او، کارآفرینان “رویایی” و “درهم گسیخته” هستند که راه خروج از بنبست کنونی در سیاست آب و هوایی را رهبری میکنند.
اما در مورد ژئومهندسی ، باک ادعا میکند که طرفداران محیطزیستی که آن را رد میکنند، در “تجمل زیبایی شناسی” خود را خفه کردهاند (و خوردن گوشت …؟) . او برای تاکید بر چگونگی نگرانی فعالان شرایط اقلیمی، اکوسیستمها و عدالت جهانی باید برای هر تلاش ژئومهندسی اولویت داشته باشد. اما او همچنین در سال ۲۰۱۷ جلسهای در پکن را تحسین میکند، که در آن دانشمندان چینی از همکاران خود در جنوب جهانی برای کار بر روی الگوریتمی استفاده میکنند که می توان از آنها برای انجام برنامهای راهبردی برای مدیریت منابع ذخیره سازی شده بهره برد. او نمیتواند این نکته را پیشبینی کند که برای بسیاری از خوانندگان، شاید تنها چیزی که بیش از مدیریت منابع ذخیره سازی شده ترسناک باشد مدیریت این منابع از سوی هوش مصنوعی است، نابودگری واقعی.
در دیدگاه باک، “ژئومهندسی خورشیدی از سوی آمریکاییها انجام میشود و نه هیچ کشور دیگری”، اما به نظر میرسد که این تفکری پوچ و واهی است. یکی میتواند به سادگی شرکتی یا بیلیونری را تصور کند که در راستای تغییرات آب و هوایی فعالیت میکند. در ثانی مدیریت منابع ذخیره سازی شده از همه بدتر است. برای تنها چند صد میلیون دلار در سال، شرکتی از قبیل اکسان موبیل میتواند از میلیاردها دلار دارایی خود محافظت کند. (ژئومهندسها بین خودشان اصطلاحی به نام “انگشتان سبز” را به وجود آوردهاند – شروری معروف به سبک جیمز باند که سرکش و رذل است و به بحث و تبادل نظر میپردازد – و زمانی که اصلاحات مدیریت منابع ذخیره سازی شده شروع شود، تازه با آن درگیر میشویم. همانطور که باک بیان میکند، “اکثر داستانهای هواپخشهای استراتوسفریک در ۲۰۰ سال گذشته، احتمالا به بیش از یک صد سال نرسند” حتی با وجود فعالان و تیمی بینالمللی رمزگذاران، ژئومهندسی شکستی برای جنبش محیطزیست خواهد بود.
علیرغم جذب این انتقادات درباره گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی، باک به این ایده پایبند است و اظهار میدارد که شاید به دلیل جذابیت او با نمایش کارآفرینی در اطراف این مجموعه، ” کارآفرین آگاه اجتماعی نقش حیاتی در بلند مدت ایفا خواهد کرد.” او به نوری علاقمند است، بازار بلاک چئین براساس خرید و تجارت کربن آزاد – یا همان طور که خودش توصیف میکند، ” سیستم محرک مقیاس پذیر برای اندازهگیری و تایید کربن خاک است”. باک امیدوار است که چنین بازارهای داوطلبانهای در نهایت به بازارهای اجباری تبدیل شوند، البته شاید. اما با وجود شور و شوق او برای دیدن اینکه چگونه نوری موفق خواهد شد، به سختی می توان دید که چگونه برنامههای دولت و سیاست شکست خورده است.
یکی دیگر از کارآفرینان داستان باک، راس جورج است که در دهه ۲۰۰۰ شروع به کار کرد و در آن دوران سرپرستی شرکت بازرگانی کربن پلانکتوس را برعهده داشت و نخستین آزمایش ژئومهندسی را در سال ۲۰۱۲ ترتیب داد که در آن برادههای آهن را به اقیانوس ریخت تا فیتوپلانگتونها را تحریک کند. هدف او از این کار خوراک ماهی سالمون در آبهای کلمبیا و جذب کربن بود. افسوس که کار نکرد و دفتر جرج در سال ۲۰۱۳ به دلیل غیرقانونی بودن این آزمایش از سوی دولت کانادا مورد حمله قرار گرفت. مشتری جورج، شرکت احیای ماهی سالمون هیدا، او را اخراج کرد و شکایت کرد که او در مورد صلاحیت خود دروغ گفته است. با این وجود، باک از جورج به عنوان یکی از کارآفرینانی که آستینهای خود را بالا میزنند و خیلی خوب بازی میکنند، تعریف میکند.”
باک به نوآوران هشدار داد که کارآفرینان “کانون اشتباهی انتقاد” هستند. در واقع، کارآفرینان بیشتر از دانشمندان در جامعه احترام کسب کردهاند.
در پایان، این جذابیت عملی و نتایجی است که باک را به بازار رستگاری محیط زیست سوق میدهد. برای او، کارآفرینان “رویایی” و “درهم گسیخته” هستند که راه خروج از بنبست کنونی در سیاست آب و هوایی را رهبری میکنند. آنها کسانی هستند که کارها را انجام میدهند – در دید او، تنها کارآفرینان هستند که میتوانند کاری انجام دهند. او هشدار داد که کارآفرینان “کانون اشتباهی انتقاد” هستند و هشدار میدهد که ” نئولیبریال زامبی صفت سرمایه دار” ممکن است قادر به اجرای فنآوریهای مورد نیاز نباشد و “فعالان و رای دهندگان” ممکن است نیاز داشته باشند که موضوعات مورد نیاز خود را مطرح کنند. در واقع، کارآفرینان بیشتر از دانشمندان در جامعه احترام کسب کردهاند. او استدلال میکند که “ما دورهای را تعطیل میکنیم که بر نظارت علمی و اکتشاف علمی تمرکز دارد … حالا ما در دوران شکفتی راهحل هستیم جایی که در آن کارآفرینان باید هرچیزی را امتحان کنند “. نئولیبرالیزه کردن سبب محاصره علم میشود و فیلیپ میرووسکی آن را در تحقیق خود به نام بازار علم – خصوصی سازی آمریکایی علم (۲۰۱۱) به عنوان کنایه چنین حجوی میداند:
سلسله مراتب سیستمی چارهای موقتی هستند، متخصصان بهرهوری هشدار میدهند، اما هرگز نمیتوانند بزرگترین پردازشگر اطلاعات ساخته شده برای بشریت را غصب کنند: همچون بازار تجاری … . اگر واقعا باور داشته باشید که استاتید آکادمیک در پیله خود میتواند به طور موثر اقدامات علمی را اداره کند، پس دوباره فکر کنید. مقصد نهایی اصلاحات بازار، اجازه دادن به ملاحظات تجاری، استانداردسازی، و تقریبا هر جنبه از فرآیند تحقیقات علمی است، و در نتیجه تمام مرزهای بین کار حرفهای و دستمزد را پاک میکند. هیچ انسانی و به خصوص هیچ دانشمندی نمیتواند پیچیدگی پراکنده دانش را بهتر از خود بازار درک کند.
در چشمانداز فاجعهآمیز آب و هوایی، دوگانگی بازار – علم از هر دو طرف در حال سقوط هستند؛ کارآفرینان نه تنها تلاش کردهاند تا دانشمندان را جایگزین کنند، بلکه دانشمندان به کارآفرین تبدیل شدهاند. دیوید کیت، فیزیکدان برجسته اقلیمی در دانشگاه هاروارد، شروع به راهاندازی مهندسی کربن کرده است. همانطور که میرووسکی اشاره کرد، اجازه ندهید بحرانی جدی هدر رود، حرکت زیستمحیطی نبود که از آزمایش ژئومهندسی برنامهریزی شده در سال ۲۰۱۲ جلوگیری کرد، آزمایشی که از سوی کنسرسیوم دانشگاههای انگلستان رهبری میشد. گروه پروژه اسپایس – تزریق ذرات استراتوسفر برای مهندسی آب و هوا – پس از اینکه مشخص شد دو دانشمند قبلا بدون اطلاع به همدستان خود فنآوری را ثبت کردهاند، لغو شد. گرم شدن کره زمین وضعی اضطراری و بسیار بحرانی و در عین حال فرصتی برای کشتاری دسته جمعی است.
این موضوع ما را به جودیت ریزمن – آینده تاریکی که از سرمایهداری در کتاب مکس دیوانه و رد پای آن در دنیایی رو به گرمی ترسیم میکند – باز میگرداند. (اتفاقا، یکی از آخرین کتابهای او دارای عنوانی پیروزمندانه و عالی است: مارکسیسم/ سوسیالیسم، فلسفه اجتماعی که در جهل و نادانی ریشه دارد، در هرج و مرج اقتصادی، اسارت، ترور و کشتارهای عظیم به اوج خود میرسد: اعانهای برای مرگ). در این صورت، کارآفرینان فرهنگساز هستند که امید ما به بقای تمدن را با خود حمل میکنند.
همانطور که در هر دو کتاب سوختن و پس از ژئومهندسی به آن به روشنی اشاره شده است، ما به تاریخچه سوختهای فسیلی و برنامهای شفاف برای رسیدگی به بحران آب و هوایی نیاز داریم. اما همچنین باید تفکر محیطی نئوریبرال را درک کنیم تا بتوانیم خود را در برابر قدرت سرسخت آن مصون کنیم. همچون پیرانی که بر روی رشد اقتصادی به عنوان تعدی برنامهریزی شده و مرکزی همچون راهحل توجه دارد، باک نیز بر این باور است که میتوان سرمایهداران را متقاعد کرد تا با پذیرش مسئولیت بیشتری عمل کنند. او با خوش بینی مینویسد: “سرمایه گذاران آگاه نیستند که منابع کربن وجود دارند، یا چیزی که آنها واقعا در حجم بالا برای شرکتها مطالبه میکنند چیست”، ما باید آنها را مطلع کنیم” ما باید گزارشهای قابل فهمی از خطرات را برای سرمایه گذاران فراهم کنیم. اما سرمایه داران میدانند که منافعشان چه ارزشی دارد. به همین دلیل است که آنها همیشه برنده هستند.
سرمایه داران به خوبی میدانند که منافعشان در چه چیزی است. به همین دلیل است که آنها همیشه برنده میشوند.
اگر چه پیرانی به اندازه باک تحتتاثیر امتیازات عالی ژئومهندسی قرار نمیگیرد، اما علاقه بسیار کمی به درک دشمن دارد. او فلسفه نئولیبرال را کمی بیش از بحثهای داغِ آدام اسمیت رد میکند و به استدلال نظریات دیوید هاروی میپردازد که نئولیبرالیسم فقط جنگی طبقاتی بیسر و صدا میداند.
اما نئولیبرالها بسیار پیچیدهتر از آن هستند، تا حدی به این دلیل که آنها کمتر نظریهای اقتصادی نسبت به معرفتشناسی کلیگرا دارند. برای تمامی تحلیلهای قطعی، منتقدان نئولیبرالیسم از موفقیت کمی در حذف جاذبه عمومی اصل کلی دارا بودهاند – بازار همیشه اطلاعات بیشتری را نسبت به هر موسسه دیگری به خصوص دولت جمعآوری و پردازش خواهد کرد. با این حال، اکنون زمان کمی برای ایجاد متافیزیک سیاسی جدید در اقتصاد سیاسی وجود دارد، چه برسد به پاسخی موثر برای گرم شدن کره زمین و تغییرات آب و هوایی. همچنان که تقلا میکنیم تا از مرگ دیوارههای بزرگ مرجانی یا ریزش صخرههای یخی قطب جنوب جلوگیری کنیم، ژئومهندسان و کارآفرینان منتظر ما هستند تا از آنها تقاضای کمک کنیم.
پاسخ دهید