تاثیر پازل بر عملکرد مغز انسان چیزی ست که از مدت ها پیش به آن پرداخته شده است، اما اخیرا دانشمندان به نتایج شگفت انگیزی از میزان تاثیرپذیری مغز در مقابل تلاش برای حل کردن پازل ها، دست یافته اند.
اگر چه امروزه با انواع و اقسام جدید پازل ها روبرو هستیم، اما آن ها از دهه ی ۱۷۰۰ تاکنون وجود داشته و از ابزارهای آموزشی و سرگرمی میان کودکان و بزرگسالان محسوب می شده اند.
پازل ها برای تدریس واژه ها، شکل ها، رنگ ها و جغرافیا و … مورد استفاده قرار می گیرند. بسیاری از مهارت ها به وسیله ی پازل ها به کودکان آموخته می شود و ذهن آن ها در خلال تعامل با چیدمان قطعات پازل، از چند وجه تقویت می گردد.
چیزی که مطالعات و تحقیقات نشان می دهد، حاکی از آن است که این قطعات به ظاهر اسباب بازی، دارای مزایای متعددی برای سلامت و رفاه عمومی انسان ها هستند.
تاثیر پازل بر نیمکره های مغز
آخرین مطالعات حاکی از تاثیرات قابل توجه پازل بر ذهن بزرگسالان است. تحقیقات به ویژه مطالعاتی که به وسیله ی MacArthur صورت گرفته است، نشان می دهد که فعال سازی مغز در فرآیند حل کردن پازل ها و دیگر فعالیت هایی نظیر آن، باعث طولانی شدن عمر فرد، بالا رفتن کیفیت زندگی و کاهش ریسک ابتلا به بیماری های روانی و مغزی از جمله از دست دادن حافظه، آلزایمر و مشابه آن ها می شود.
اما چطور این اسباب بازی های به ظاهر ساده، تاثیری چنین شگرف دارند؟
به احتمال زیاد علت این امر استفاده ی همزمان از هر دو نیمکره ی مغز انسان می باشد. نیمکره ی چپ مغز که بخش تحلیلی و آنالیزگری را بر عهده دارد، تمام قطعات پازل را به صورت جداگانه مشاهده کرده و مورد آنالیز قرار می دهد. اما نیمکره ی سمت راست وظیفه ی مرتب کردن قطعات پازل و ارتباط دادن منطقی آن ها با یکدیگر را برعهده دارد.
با این حساب همکاری هر دو نیمکره برای حل کردن پازل مورد نیاز و ضروری ست و یکی نمی تواند به تنهایی و بدون کمک دیگری، بازی پازل را به پایان برساند.
با در نظر گرفتن این واقعیت، هنگامی که فردی در حال درست کردن یک پازل بزرگ است، ارتباطات سریع و پیوسته میان نیمکره های راست و چپ مغز وی ایجاد شده و سلول های مغزی با هم درگیر می شوند. چنین ارتباطاتی توانایی فرد برای یادگیری، درک و یادآوری را به اندازه ی قابل توجهی افزایش می دهند.
علاوه بر این تکمیل یک پازل یا حتی یک تکه بندی موفقیت آمیز، باعث تولید دوپامین که یک ماده ی شیمیایی مفید در مغز برای افزایش بازدهی یادگیری و حافظه است، می گردد.
اتصالات به وجود آمده در هنگام کار روی قطعات پازل تنها به سلول های مغز ما محدود نمی شود.
تمرین هر دو سمت مغز به طور همزمان موجب می شود که مغز از وضعیت بتا به شکل بیداری ذهن به وضعیت تجربه و فعالیت در حال خواب یا رویابینی، یعنی حالت آلفا جهش پیدا کند. بدان معنی که با ایجاد ارتباطات در سطوح عمیق تر، ما به ذهن ناخودآگاه خود ضربه زده و قدرت تمرکز و خلاقیت بالاتری کسب می کنیم.
نیمکره ی چپ مغز منطقی و دنباله در است. در حالی که نیمکره ی راست خلاق، بصری و احساسی می باشد. هنگامی که شما سعی می کنید قطعات پازل را کنار هم قرار دهید، در واقع هر دو قسمت مغز را مهار کرده اید.
وقتی در حال چیدن قطعات پازل هستید و به دنبال تکه های مناسب می گردید، تمام سلول های مغزتان به شدت فعالیت کرده و این فعالیت کارایی و ظرافیت آن ها را افزایش می دهد.
به علاوه چیدن قطعات پازل ها بر سلامت جسمی از جمله کاهش فشار خون، و استرس های پیوسته جلوگیری می کند.
سادگی پازل ها فریبنده است، در حالی که آن ها می توانند به عنوان بزرگترین درمانگرها برای افراد دارای اضطراب و تشویش دائمی ظاهر شوند. مطالعات روانشناختی ثابت کرده اند که حل کردن پازل می تواند منافع درمانی داشته باشد. چرخش قطعات مربوط به تکامل مشکلات احساسی خواهد شد و تلاش برای پیدا کردن قطعه ی مناسب و صحیح، ناآرامی های ذهنی را تسکین می بخشد.
به ویژه درمانگران بیماری اوتیسم، برای به دست آوردن تمرکز لازم در کودکان مبتلا به این بیماری، از مزایای درمانی پازل ها به شدت بهره می برند.
الگوی پازل در جوامع و زندگی روزمره
پازل ها در واقع یک استعاره از زندگی افراد بشر هستند. چالش هایی که اغلب ما در زندگی روزمره مان با آن ها درگیر هستیم، و به نوعی روابط و سلامت روحی و جسمی مان را تحت تاثیر قرار می دهند. این چالش ها می توانند به راحتی به شکل قطعه های پازل دیده شده و بدون این که نقطه ی شروعشان مشخص باشد، نیاز به نظم گرفتن و چیده شدن کنار هم، داشته باشند.
وقتی در حال چیدن یک پازل هستیم، این جسارت را به زندگی واقعی مان تلقین می کنیم که همان طور از سردرگمی دور شده و با قوت گرفتن تمرکز در ضمیر ناخودآگاهمان، به راه حل های واقعی در چالش های زندگی بپردازیم.
ما با الگوبرداری از روش حل کردن پازل ها، به قطعات کوچک مشکلات و مسائل زندگی مان نگاه کرده و با تحلیل و آنالیز آن ها، به چگونگی یک تصویر بزرگ و متناسب می پردازیم.
الگوها شروع به نزدیک شدن به هم می کنند و با انرژی مثبتی که از تمرکز ما به خود می گیرند، در بخش های مختلف زندگی جفت و جور خواهند شد.
درست همان طور که قطعات پازل ها شکل می گیرند و با چسبیده شدن به یکدیگر، به یک تصویر معقول می انجامند.
زمانی که یک پازل را درست می کنید، ناچار به تمرکز روی پیدا کردن قطعات درست و جای قرارگیری آن ها خواهید شد و نمی توانید فرصت زیادی به جولان استرس ها و اضطراب ها بدهید.
پاسخ دهید